اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد
اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – علی اکبر لطیفیان
هربار میبخشى مرا، من نصف جان میشم
از بس خجالت میکشم، آب روان میشم
صد سال پیش از کوچۀ ما رد شدى اما
هر وقت میبوسم زمین را آسمان میشم
یک عمر گریه قیمت ما را مشخص کرد
این روزها دارم چقدر ارزان، گران میشم
عاشق شدیم و تجربه کردیم پیرى را
من در بهار زندگى دارم خزان میشم
پروانه اى را دیدم و گفتم شبى منهم
مانند این پروانه رسواى جهان میشم
یک استخوان انداختن مال تو چیزى نیست
اما نباشد من که پوست و استخوان میشم
پیش تو که هستم زبانم بند میاید
اما کنار عکس تو بلبل زبان میشم
فرقى ندارد مال من اصلا کجا باشم
آهو نشد باشد سگ این کاروان میشم
من با گدایان سر کویت ولو با من
نامهربان باشند،باشد مهربان میشم
نان آور این خانۀ ما هم شما هستید
بیهوده من دارم اسیر لقمه نان میشم
من وقت میوه چیدنم فصل زمستان است
یعنى به لطف گریه در پیرى جوان میشم
چون داستان مرد سلمانى بین راه
یک روز میاید که من هم داستان میشم
علی اکبر لطیفیان
*******************
اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – علی اکبر لطیفیان
من حاجیم که بسته ام احرام اما در حرم
فرقی ندارد در میان مکه ام یا در حرم
ای کعبه گل رفته ها من کعبه دل آمدم
دارم بجا می آورم اعمال حج را در حرم
هر وقت مشهد میروم انگار حاجی میشوم
لبیک گویم جای مکه نیمه شب ها در حرم
زمزم کجا و قطره ای از جام سقاخانه اش
کوثر تناول میکنیم از دست آقا در حرم
من حاجیم که بسته ام احرام در صحن رضا
مبهوت ماندم که میان مکه ام یا در حرم
یک عده ای رفتند حج تا که خدا را بنگرند
اما خدا آمد برای دیدن ما در حرم
هر قدر هم بد کرده ام اینجا ضمانت میکنند
او میخرد هر زائری نگذاشته پا در حرم
این شب نشینی حرم از والدین ما رسید
آورده اند بیشتر ما را پدر ، مادر حرم
گفتم به عرشم میبری؟ گفتا به عرشت میبرم
گفتم چگونه؟کی؟کجا؟گفتم بفرما در حرم
با آبروی آبرودار دو عالم آمدم
بهتر عنایت میکنند با نام زهرا در حرم
آن قدر پشت پنجره فولاد زانو میزنم
امضا کنی کرببلای عاشقان را در حرم
علی اکبر لطیفیان
*******************
اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – محمد جواد پرچمی
مرغم که در حرم چمنی دارم از قدیم
پروانهام که سوختنی دارم از قدیم
دل تا مقیم گوشهی بابالجواد شد
از یاد بُرد که قَرَنی دارم از قدیم
از کُنیهی ابالحسنت خواندهام رضا
من رزق و روزیِ حسنی دارم از قدیم
دلخوش مرا به آبیِ فیروزهای مکن
من میل سرخیِ یمنی دارم از قدیم
مادر مرا به دست رئوفت سپرده است
صد شکر، بیمهی بدنی دارم از قدیم
در آسمان پرچم و گلدستههای تو
حال و هوای پرزدنی دارم از قدیم
از راه دور آمدهام پایبوسیات
با تو هوای همسخنی دارم از قدیم
من نذر کردهام که بمیرم برای تو
در دست خویشتن کفنی دارم از قدیم
کرب و بلا... مدینه... نجف... جای خود، ولی
در مشهدالرّضا وطنی دارم از قدیم
یابنشبیب خویش مرا هم حساب کن
من التهاب سینهزنی دارم از قدیم
شال عزای مادرتان را خریدهام
بر تن سیاه پیرهنی دارم از قدیم
محمدجواد پرچمی
*******************
اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد
از کریمان سنگ می خواهیم ما ، زر می رسد
در حرم از آنچه می خواهیم بهتر می رسد
لطف و احسان کریمان را شمردن مشکل است
وقت احسان پشت آن احسان دیگر می رسد
اى که دستت می رسد کارى کنى ، کارى بکن
عمر دارد می رود ، دارد اجل سر می رسد
در طلب خوب است حاجات مکرر داشتن
وقتی از این ناحیه دارد مکرر می رسد
شب به شب در می زنم ، چون در زدن مال من است
دست سائل ها فقط تا حلقه ی در می رسد
گر به ما کم می رسد از خصلت کم بینى است
ورنه دارد ده برابر ده برابر می رسد
من فقط یک نوکرم ، کار خودم را می کنم
او خودش هر وقت لازم شد به نوکر می رسد
خادمان آنقدر بى اصل و نسب هم نیستند
نسبت ما یا به فضه یا به قنبر می رسد
فقر آمد می رود ایمان ، ولى پیش شما
می شود ایمان من فقرى که از در می رسد
رزق در بین الطلوعین است ، بین طوس و قم
رزق از دو سفره ی موسى بن جعفر می رسد
هم به زیر دین قم ، هم زیر دین مشهدم
گاه به دادم برادر ، گاه خواهر می رسد
فاطمه را خواستم معصومه را زائر شدم
فیض قبر مادرى از قبر دختر می رسد
نیستند این دو براى من ، فقط پیش منند
سر به سرور می رسد ، دل هم به دلبر می رسد
پیش تو محتاج ها در حال رفت و آمدند
تا که آهو می رود پشتش کبوتر می رسد
آب پاى میوه اى که ریختم بهتر رسید
میوه ی ما هم فقط با گریه بهتر می رسد
پابرهنه می دوید و می دوید و می دوید
زودتر از شمر آیا به برادر مى رسد
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*******************
اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – قاسم نعمتی
آرزوی وصل تو آتش به جانم ریخته
درد دل با تو سخنها بر زبانم ریخته
بند می آید زبانم تا به صحنت میرسم
گوئیا ظرف عسل روی زبانم ریخته
جنس من جور است کوهی ازگناه آورده ام
آبرویم پای اجناس دکانم ریخته
دوره گردم آبرویم میفروشم میخری
پیش سلطان ترسم از سود و زیانم ریخته
پهن کردم سفره ای از عرش کنج خانه ات
روی سنگ صحنهایت خرده نانم ریخته
گوشه ای از پنجره فولاد زنجیرم کنی
من سگی بیمارم آنجا استخوانم ریخته
مُسطتیعم حاجیم چون آمدم بیت الرضا
دوور تا دور حرم اشک روانم ریخته
من نمیبینم تو هردفعه بغل کردی مرا
عطر دستان تو لای گیسوانم ریخته
صحن گوهرشادچیزی کم ندارد از بهشت
بوی سیب از هرکجایی می تکانم ریخته
در میان صحنهایت عشق من باب الجواد
صد هزاران بوسه اینجا از دهانم ریخته
هرکسی کرببلایی گشت مدیون شماست
این حکایت درمیان دوستانم ریخته
آخر ماهی جواب ناله هایم را بده
جان بابای غریبت کربلایم رابده
قاسم نعمتی
*******************
اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – حبیب باقر زاده
دل شود گاهی گدای کوی سلطان بهتر است
نیمه شب عازم شود شهر خراسان بهتر است
در حریمت بنده ی عاقل پریشان میشود
من اگر دیوانه باشم یا پریشان بهتر است
گندم ما با عنایات رضا نان میشود
گر بگیرم از دو دستان رضا نان بهتر است
دانه تسبیح من مانوس با نام رضاست
از همه اذکار عالم یا رضا جان بهتر است
آینه کاری و کاشی کاری دور ضریح
بی شک از آیینه کاری های رضوان بهتر است
دیده ها در محضرت ابری ست ای دریای جود
نزد تو باشد اگر چشمان گریان بهتر است
هرچه من گویم تو از آن برتری شمس الشموس
پس اگر این بیت باشد بیت پایان بهتر است
حبیب باقر زاده
*******************
اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – علی ذوالقدر
خدای مهربانی هاست سلطانی که من دارم
فدای مهر بسیارش دل و جانی که من دارم
کنارش ذره ناچیز چون خورشید می تابد
ندارد هیچ موری این سلیمانی که من دارم
نمک پرورده ی دریای جودش بوده ام عمری
پر است از شور احسانش نمکدانی که من دارم
همیشه رو به گنبد با خدای خود سخن گفتم
همیشه در حرم محکم شد ایمانی که من دارم
نسیم رحمتش، بار گناه از دوش بردارد
به آهی کاه گردد کوه عصیانی که من دارم
به لطف گندمی که داده ام دست کبوترها
دگر خالی نماند سفره ی نانی که من دارم
چه فرقی می کند آهو، کبوتر یا که سگ باشم
که او بی اعتنا باشد به عنوانی که من دارم
به وقت مرگ می آید به بالینم یقین دارم
شروع وعده های اوست پایانی که من دارم
علی ذوالقدر
*******************
اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد
یار من وقتی تو باشی یار میخواهم چه کار
دل به تودادم دگر دلدار میخواهم چه کار
من به هر زحمت شده خود را رساندم تا ضریح
تا تویى غمخوارمن ، غمخوار میخواهم چه کار
روی تو کردم حساب و دست خالی آمدم
خانه تو هست کوله بار میخواهم چه کار
دست و پا گم کرده ام اینقدر تحویلم نگیر
من گدایم اینهمه اصرار میخواهم چه کار
میشود وقتی کنارسفره با سلطان نشست
چند تکه نانِ بی مقدار میخواهم چه کار
من گنهکارم ولی با تو طرف هستم فقط
حرز رفت و آمد معمار میخواهم چه کار
خاک تو مهر نماز و قبله ام ایوان طلا
پس برای بندگی ابزار میخواهم چه کار
کار من را کرده راحت یا سریع و یا رضا
درحریمت وقت استغفار میخواهم چه کار
کوچه و پس کوچهِ دور حرم یعنی بهشت
سایل باب الجوادم کار میخواهم چه کار
بین صحن تو حسین جان است برلبهای من
غیر این دم گرمی بازار میخواهم چه کار
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*******************
اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – صابر خراسانی
در حریم قدسی ات بال مناجاتی بده
گنبدت دل میبرد، وقت ملاقاتی بده
دستهایم خالی از پیش است، سوغاتی بده
من ؛ فقیرم ، تکه نانی بهر خیراتی بده
از کنار تو گدا با دست خالی رد نشد
نیست عاقل هر کسی دیوانه مشهد نشد
از دم گرمت مسیحا صاحب دم میشود
بی تو باشم حضرت خورشید، سردم میشود
نان برای خردن و بردن فراهم میشود
من زیادی ام فقط؟ از سفره ات کم میشود ؟
ما لبِ تشنه ، لب ِدریایمان پیش شماست
هر کجا باشیم هم یک پایمان پیش شماست
این حرم را چشم های تار میخواهد چه کار؟
پنجره فولاد تو بیمار میخواهد چه کار؟
دل به تو بسته طناب دار میخواهد چه کار ؟
خب مُداوایش بکن اصرار میخواهد چه کار؟
پنجره فولاد تو بیمار را آورده است
تو جوابش را بده، دکتر جوابش کرده است
بر خلاف دست، چشمم پُرتر از این حرفهاست
آب سقا خانه ات تب بُر تر از این حرف هاست
این گرفتارت شدن ها حُر تر از این حرفهاست
نان بدون عشق تو آجر تر از این حرفهاست
در رواق تو تمامی جهان جا میشود
زودتر از گفتن حاجت گره وا میشود
دوست دارم با شما باشم اجازه میدهی؟
تو رئوفی من گدا باشم ، اجازه میدهی ؟
شامل لطف رضا باشم ، اجازه میدهی؟
با تو یک شب کربلا باشم اجازه میدهی؟
زائرت هرکس شود،ختم به خیرش میکنی
پاش بیفتد اگر،حر را زهیرش میکنی
دست و پا گیرم ، تو اما دست گیری میکنی
مهربانی های جبران ناپذیری میکنی
زائرت هرکس شود،ختم به خیرش میکنی
پاش بیفتد اگر،حر را زهیرش میکنی
صابر خراسانی
*******************
اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – سید پوریا هاشمی
پیش طبیب هستم و درمان نوشته است
درمان برای من رخ جانان نوشته است
فهمید بی قراری من علتش چه بود
دیدار روی ماه کریمان نوشته است
آب و هوای ری به من مشهدی نساخت
در نسخه اش دیار خراسان نوشته است
دستی که لطف کرد مرا نوکرت نوشت
برطالع بلند تو سلطان نوشته است
هریک نخش علاج هزاران غم است و درد
بر روی پرچمی که ذکر رضا جان نوشته است
این کشور از جهار طرف بیمه رضاست
این را خدا به نقشه ایران نوشته است
آلوده آمدم که طهارت دهی مرا
حق شرح پاکی تو به قرآن نوشته است
رحمت به شیر مادر آن مست شاعری
کین بیت را برای تو اینسان نوشته است...
سید پوریا هاشمی
*******************
اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – قاسم صرافان
از بهشتت می رسد یا ضامن آهو شمیمی
میدهی اذن ورود اینبار آقا با نسیمی
فرق دارد زائرت واگویههایش با همیشه
دارد از «باب الجواد» این بار میآید یتیمی
دست خالی آمدم رسم ادب این نیست شاها
میهمان با توشهای آید به دیدار کریمی
در میان سورههای چشمهای مهربانت
توبه ام دارد چه «بسم الله الرحمن الرحیم»ی
زخمهای کهنه با دیدار تو درمان شد اما
دردهای تازه آوردیم ای یار قدیمی!
قاسم صرافان
*******************
اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – محمد جواد شیرازی
دست خودم که نیست، شده تنگِ مرقدش
"ای دل نگفتمت نرو..."* این هم پیامدش
حالا تمامِ روز و شبم را گرفته است
فکر وصال صحن گوهرشاد مشهدش
هر کس که گفت راهِیَم امشب دلم شکست
با احتمال اینکه مراهم... به درصدش...
من سر به زیر بودم و سر به هوا شدم
از آن شبی که خورد نگاهم به گنبدش
فرزند، باب جود و پدر، باب حاجت است
بیهوده نیست این کرم و لطف بی حدش
یادش بخیر فصل زمستان میان صحن
اشکم چکید و ماند روی برف ها ردش
وقت سحر، نسیمِ خنک، صوت ربنا
آن پنجره طلایی و صحن زبان زدش
ما بنده ایم بنده ی شاهی که زنده شد
صدها مسیح در اثر رفت و آمدش
هر کاسبی که زائر او احترام کرد
رونق گرفت کسب حلال و درآمدش
عمری گدای شاهم و کاری نداشتم
با هر کسی که سمت رضا نیست مقصدش
این هشتمین دری که به جنت خدا گذاشت
تنها به زائران رضا می گشایدش
ساعت دوباره هشت شده وقت عاشقی است
با یک سلام و عرض ادب سمت مرقدش
مُردم هزار و یک سحر از این جدایی اش
هر طور باز شاه خراسان بخواهدش
محمد جواد شیرازی
*******************
اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – مهدی رحیمی
وقتی که آوردند قرآن را به مشهد
جان را به تن دادند جانان را به مشهد
شد پایتخت حاجت عالم خراسان
یعنی که باید برد تهران را به مشهد
معروف کرده ظرف را مظروف، یعنی
دادند در واقع خراسان را به مشهد
شد مرکز ایران برای ما خراسان
وقتی که آوردند سلطان را به مشهد
تا یوسف اصلی دوران را ببیند
ازسمت قم بردند کنعان را به مشهد
اینگونه مِنّا گشته زیرا می شناسند
درعالم لاهوت سلمان را به مشهد
تا اینکه گوهرشاد بر صحنش بنازد
بعد از نجف دادند ایوان را به مشهد
در کربلا دادند درد عاشقی را
اما فرستادند درمان را به مشهد
درهردو عالم اهل معنی می شناسند
دراصل کل خاک ایران را به مشهد
مهدی رحیمی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
*******************
اشعار امام رضا(ع) – موضوع آزاد – سید حسن رستگار
حرف دکتر هنوز مثل پتک
میزند بر سرش حقیقت را
دل و عقلش ولی نمی خواهند
بپذیرند واقعیت را
**
راهرو، مارپیچ طولانی
شده دهلیزهای تو در تو
یک نگهبان نهیب زد:آقا
به کجا میروید ؟ اما او
**
وارد آخرین اتاق شد و
بغض خود را به خنده ای پوشاند
کودکش را گرفت در آغوش
سخت او را به سینه اش چسباند
**
در و دیوار و تخت بیماری
نفسش را گرفته اند انگار
مثل کپسول اکسیژن بی جان
همسرش تکیه داده بر دیوار
**
چشمهایش سوالهایی سخت
مرد ماندست و بی جواب شده
چه بگوید ؟ بگوید ای مادر
همه هستی ات جواب شده؟
**
میزند از اتاق بیرون تا
باخودش خلوتی دوباره کند
با خودش اندکی قدم بزند
با خودش باز فکر چاره کند
**
بی هدف پرسه در خیابانها
کار چندین و چند ساعت شد
دنگ دنگی سه چار بار نواخت
چشم او خیره روی ساعت شد
**
وسط جمعیت به خود آمد
روبروی طلا ترین ایوان
دست بر سینه بغض او وا شد
السلام و علیک یا سلطان
**
سالها بعد در همان نقطه
دختری در حریم آن سلطان
دست برسینه مثل بابایش
خیره مانده به زردیِ ايوان
سید حسن رستگار