اشعار شهادت حضرت فاطمه معصومه(س) - قاسم نعمتی

 

دیده بر راهم و با گریه کمی آرامم

محتضر ،خسته ،از این بی کسی ایامم

 

ازهمان کودکی ام روزی من هجران شد

چهارده سال هم از وصل پدر ناکامم

 

از تو یک نامه فقط مانده برایم چه کنم؟

شده تسکین به همین نامه کمی آلامم

 

چقَدَر خوب شد اینجا سروکارم افتاد

میهمانِ قم و این سلسله ی خوش نامم

 

چشم ناپاک نیفتاده سوی محمل من

فکر آوارگی زینب و شهرِ شامم

 

جز سلام ،  از همه یک بی ادبی نشنیدم

سرِ بازار نداده ست کسی دشنامم

 

داغها دیدم اگر بی کس و تنها نشدم

دست بسته سرِ هر کوچه تماشا نشدم

 

عزتم را نشکستند خیالت راحت

غیرتم را نشکستند خیالت راحت

 

پَرِ خاکی ننشسته است روی چادر من

حرمتم را نشکستند خیالت راحت

 

مثلِ کوفه وسط خطبه ی من کف نزدند

صحبتم را نشکستند خیالت راحت

 

دست بر سینه مودب همه ره وا کردند

شوکتم را نشکستند خیالت راحت

 

با لگد باز نکردند درِ بیت النور

خلوتم را نشکستند خیالت راحت

 

قم کجا شام کجا غربت سادات کجا

سرِ بر نیزه و دروازه ی ساعات کجا

 

دخترِ فاطمه ! بازار! خدارحم کند

چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند

 

ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم

شود این حادثه تکرار خدارحم کند

 

یک و زن و قافله و خنده نامحرم ها

بر اسیران گرفتار خدا رحم کند

 

یک شبه پیر شدی یا ز تنور آمده ای

یک سر و این همه آزار خدا رحم کند

 

نیزه داران همه مَستند نیفتی پایین

حنجرت خوب نگه دار خدا رحم کند

 

گیسویت کم شده و این جگرم میسوزد

بر من و زلفِ خم یار خدا رحم کند

 

ظرفِ خاکسترِ یک عده هنوز آتش داشت

شعله افتاد به گلزار خدا رحم کند

 

دست انداخت یکی پرده محمل را کَند

جلویِ چشم علمدار خدا رحم کند

 

راهمان از گذرِ برده فروشان افتاد

این همه چشمِ خریدار خدا رحم کند

 

زنی از بام صدا زد که کدام است حسین

نوبت من شده این بار خدارحم کند

 

یک نفر گفت اگر بغض علی را داری

سنگ با حوصله بردار خدا رحم کند

 

قاسم نعمتی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

**********************

 

اشعار شهادت حضرت فاطمه معصومه(س)

 

دارد مسیح ما میاید دیگر از راه

پس خیر میبیند گدا سرتاسر از راه

ما قبله خود را گرفتیم آخر از راه

دست نیاز از ما و ناز دلبر از راه

 

از شوق لبریز است چشم جاده حتی

از خانه بیرون ریخت هر دلداده حتی

 

این دختر زهرا که نه! زهراست اصلا

در صبر عین زینب کبراست اصلا

بین کریمان شهره در دنیاست اصلا

جان علی موسی الرضای ماست اصلا

 

ساکن شده اینجا! که چون باران ببارد

در شوره زار شهر قم گندم بکارد

 

در محملش امنیتی بسیار دارد

اندازه یک شهر خدمتکار دارد

هم ناقه ای آرام و بی آزار دارد

هم اینکه راهی راحت و هموار دارد

 

اهل محل نه بد دهن، نه لات هستند

تا چند خانه دور و بر سادات هستند

 

چشمی به ناموس خدا هرگز نخورده

بر چادر او جای پا هرگز نخورده

سیلی برویش بی هوا هرگز نخورده

آسیبی از شلاق ها هرگز نخورده

 

امن است راهش بی بروبرگرد اینجا

سر را به زیر انداخته هر مرد اینجا

 

دستی سوی معصومه طٰه نیامد

پیش نگاهش خیزران بالا نیامد

تا کاخ بِالاجبار و با دعوا نیامد

پای پیاده یک قدم حتی نیامد

 

هرچند بی بی روزه بود اما غذا بود

در هر شرایط احترام او به جا بود

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 22 دی 94

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت فاطمه معصومه(س) – محمد جواد پرچمی

 

باز هم میشوم كبوترتان

زیر این گنبد منورتان

 

من نمك گیر سفره ات شده ام

دست خالی نرفتم از درتان

 

مادر من كنیزتان بوده

پدرم نیز بوده نوكرتان

 

جای كرب و بلا و طوس و نجف

شده ام خاك بوس محضرتان

 

ما عجم ها چقدر خوشبختیم

شده ایران مسیر آخرتان

 

اشك هایم دخیل میبندند

به ضریح فرشته پرورتان

 

از ضریح تو یاس میریزد

مثل چادر نماز مادرتان

 

چقدر از مدینه دور شدی

پای دلتنگی برادرتان

 

خسته از راه دور آمده ای

خسته ای از فراق دلبرتان

 

مثل مادر خمیده ای اما

نگرفته به میخ در پرتان

 

محملت پرده داشت شكر خدا

سایبان بوده بر روی سرتان

 

گرچه شد حمله بر عشیره ی تو

شكر، غارت نگشت زیورتان

 

در میان هجوم دست نخورد

دست نا محرمی به معجرتان

 

شد خزان گرچه نو بهار شما

كم نشد لحظه ای از وقار شما

 

غُصه ی از همه بریدن تو

غم روی رضا ندیدن تو

 

گرچه آواره گشته ای خانم

گرچه غم دارم از خمیدن تو

 

ناقه ات بین ازدحام نرفت

بی خطر بود این پریدن تو

 

چادرت زیر چكمه گیر نكرد

لحظه ی تلخ پر كشیدن تو

 

بی برادر میان كوچه ندید

پشت مركب كسی دویدن تو

 

ثبت شد در جریده ی تاریخ

قصه های به قم رسیدن تو

 

آمدی شهر قم گلستان شد

پیش  پایت زمین گل افشان شد

 

شهر قم بر تو احترام گذاشت

پیش رویت فقط سلام گذاشت

 

پیر قم با بزرگ مردم قم

سر به پای تو چون غلام گذاشت

 

بهر تو قم گذاشت سنگ تمام

كِی دگر سنگ روی بام گذاشت

 

كی به قم دختر ولی خدا

پای در مجلس عوام گذاشت

 

بهترین جای قم سرایت بود

كِی میان خرابه جایت بود

 

محمد جواد پرچمی

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت فاطمه معصومه(س)

 

در پیش خواهر از برادر گفتن عشق است

پیش برادر هم ز خواهر گفتن عشق است

از دختر موسی بن جعفر گفتن عشق است

از شافع صحرای محشر گفتن عشق است

 

در ماتمش زهرا پریشان گریه کرده

سینه زنان ، شاه خراسان گریه کرده

 

زهراست اما پهلویش خنجر نخورده

دوشیزه مانده غصه ی همسر نخورده

پیشانیش محکم به چوب در نخورده

یک مرتبه به یک حرامی بر نخورده

 

اما شبیه فاطمه خم راه رفته

این چند روز آخرش کم راه رفته

 

با تازیانه پیکرش شد لاله گون ، نه!

با چوبه ی محمل سرش شد غرق خون ، نه!

خلخال را از پایش کسی کرده برون ، نه!

اصلا نامحرمی دیده قدش را تاکنون ، نه!

 

اینجا فقط دور و برش سادات بودند

جاروکشان محضرش سادات بودند

 

در شام بر اشک تو خندیدند زینب

پیش تو ، سرنیزه رقصیدند زینب

کوچه به کوچه بر تو خندیدند زینب

آویزه از گوش تو دزدیدند زینب

 

اینجا به دستانم به غیر از گُل ندادند

اینجا مرا با نیزه هاشان هُل ندادند

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت فاطمه معصومه(س)

 

همشیره ات از تو گله بسیار دارد

حالی شبیه آتش نیزار دارد

 

اصلاً خبر داری که افتاده به بستر

اصلاًخبر داری تن بیمار دارد

 

حق میدهم نشناسی اَم خیلی شکسته م

چه می توان کرد عاشقی آثار دارد

 

ای کاش یک پیراهنت در پیش من بود

آغوشم این شب ها هوای یار دارد

 

در را که هرکس زد به خود گفتم تو هستی

یک منظر شوقی به جز دیدار دارد

 

سربسته می گویم به تو این حرف ها را

هر جمله ام در باطنش اسرار دارد

 

این شهر خیلی احترامم را نگه داشت

این شهر لطف و خوبیِ سرشار دارد

 

یکبار من را از شلوغی رد نکردند

با اینکه که خیلی کوچه و بازار دارد

 

اینجا نه یک نا محرمی نزدیک من شد

نه اینکه قصد اذیت و آزار دارد

 

نه دور تا دور من از اوباش پر شد

نه هچکس با تازیانه کار دارد

 

نه خانه ام ویرانه ای بی سقف و در شد

نه اینکه اصلاٌ ریزش آوار دارد

 

نه چادرم خاکی شده نه دست خورده

نه که غرورم زخم از انظار دارد

 

اوضاع عمه زینبم طوری دگر شد

از گریه ها یک عمر چشم تار دارد

 

نیمه تنش زخم است و نیمی هم کبود است

چه یادگاری ها ز نیزه دار دارد

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت فاطمه معصومه(س) – رضا باقریان

 

برادرانه ترین غم برای دو خواهر

تمام نوکریِ ما، فدای دو خواهر

 

کبوتریم و پروبال ما نمیخواهد

به ساحتی برود جز هوای دو خواهر

 

چه عاشقانه مرا مادرم بزرگم کرد

که شد عروج من از خاک پای دو خواهر

 

به رسم عاطفه ی خواهری فقط بوده

همیشه پشت برادر، دعای دو خواهر

 

قسم به شیر حلالش، که مادرم شده است

کنیز حلقه به گوش سرای دو خواهر

 

نشسته اند تمام پیمبران، آنجا

که مجلسی است برای عزای دو خواهر

 

یکی فدای حسین و یکی فدای رضا

تمام نوکریِ ما، فدای دو خواهر

 

رضا باقریان

 

********************

 

اشعار شهادت حضرت فاطمه معصومه(س) – محمد رضا بازرگانی

 

دختر شدى كه نورِ چشمانِ پدر باشى

تا در دهانِ تلخِ عمرِ او شكر باشى

 

وقتى تو هستى مادرت تنها نمى ماند

دختر شدى تا كه برايش همسفر باشى

 

دختر شدى تا در ميان سيلِ جمعيت

تنها تو از بغضِ برادر با خبر باشى

 

تو غنچه ى خندانِ باغِ زندگى بودى

طوفان ولى نگذاشت تا بى دردسر باشى

 

گنجشکِ معصوم و نحيفِ آسمانِ ما

آتش دلش مى خواست تو بى بال و پر باشى

 

تو از تبارِ شبنمى، از جنسِ بارانى

حقت نبوده غرق در خون جگر باشى

 

يا اينكه شب، جاى نوازش هاى بابايت

در انتظارِ جيغِ آژيرِ خطر باشى

 

گل، خانه اش گلخانه است آخر چرا پس تو

بايد ميان خاك و خُل ها دربدر باشى؟

 

من خوب مى دانم كه بين قوم كركس ها

بسيار دشوار است كه "شانه به سر" باشى

 

"إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ..." تو اين را خوب از بر كن

بايد كه در شب هم به اميد سحر باشى

 

محمدرضا بازرگانى