اشعار فاطمیه – مدح
اشعار فاطمیه – مدح – محمد حسین ملکیان
نور با آینه وقتی متقابل باشد
ذره کوچکتر از آن است که حائل باشد
نور، زهراست و آئینه علی، ذره کجاست
که در این بین فقط عاطل و باطل باشد
برترین خلقت دنیاست،عجب نیست اگر
که علی نیز به زهرا متوسل باشد
رو به قبله ست همه عمر، خدایا! غلط است
قبله بایست به سمتش متمایل باشد
اگر این طرز نماز است که او میخواند
ترس دارم که نماز همه باطل باشد
دل محال است ولی عقل دلش میخواهد
بین زهرا و خدا فاصله قائل باشد
یک نفر آمده در را به لگد میکوبد
پشت در باز هم ای کاش که سائل باشد
نیمرخ میشود، انگار علی آمده است
ماه ، دیگر به دلش نیست که کامل باشد
محمدحسین ملکیان
*********************
اشعار فاطمیه – مدح – علی اکبر لطفیان
هر وقت حرف دیدن یارست لن هم هست
دل کندن از دلبستگیها، از وطن هم هست
گفتم همه جمعند شاید جاى من هم هست
در باغ اگر گل هست, پهلویش چمن هم هست
وقتى که در باز است حرف باز کردن نیست
وقت گدایى که مجال ناز کردن نیست
پروانه بودن به همین پرواز کردن نیست
گر خواستى پروانه باشى سوختن هم هست
لازم نکرده هیچکس ما را نگه دارد
ما را دو عالم بس اگر مولا نگه دارد
سرمایه اى دارى بده زهرا نگه دارد
زیرا که در این راه حتما راهزن هم هست
هر وقت دردى هست , یا هر وقت آهى هست
از جانب معشوق ما حتما نگاهى هست
در کوله بار ما اگر بار گناهى هست
اما خوشم, زیرا دعاى پنج تن هم هست
داریم ما از دو برادر, هر چه را داریم
پس کربلا را از حسین و مجتبا داریم
گیرم مدینه بسته گردد,کربلا داریم
قبرحسین بن على قبر حسن هم هست
نامى که هر شب با توسل میبرم زهراست
مهر على را دارم و بالاسرم زهراست
من بچه این خانه ام,پس مادرم زهراست
آرى به فکرم هست زهرا, دائما هم هست
آتش گرفته گلشنى در پیش همسایه
خاکى شده چه دامنى در پیش همسایه
این را که دارى میزنى در پیش همسایه
تازه پدر از دست داده, تازه زن هم هست
علی اکبر لطیفیان
*********************
اشعار فاطمیه – مدح – علی اکبر لطیفیان
فیض روح القدس عالم معنا زهرا
تا به معراج کشانده ست نبى را زهرا
مصطفى خواسته اش خواستن فاطمه بود
رفت معراج که آخر برسد تا زهرا
به زمین آمدنش آمدن ساده نبود
دست بر سینه نبى گفت: بفرما زهرا
سر آوردن این سوره کوتاه چقدر
گفت جبریل: على ، گفت نبى: یا زهرا
اینکه حق با على است ، اینکه على با حق است
معنى هر دو اش این است: "على با زهرا"
قرب آن است که در سجده به زهرا برسند
سر سجاده رسیده ست به زهرا، زهرا
یک على داشت خدا، فاطمه هم داشت یکى
بخدا نیست کسى فاطمه الا زهرا
مرتضی مثل نبی بوسه به دستش میزد
حجت الله علی، حجت اعلا زهرا
من ز طیف عرفاى نجفى هستم که
ذکرم امروز بود فاطمه، فردا زهرا
کار و بار دل ما پیش خدا میگیرد
سر و کار دل ما باشد اگر با زهرا
قبر ما سوخته ها جنت ما خواهد شد
بنویسند اگر بر لحد ما " زهرا "
علی اکبر لطیفیان
*********************
اشعار فاطمیه – مدح - محمد جواد پرچمی
روي تاج عرش طبق نصّ لولا فاطمه
نقش شد زهرا سلام الله عليها فاطمه
آنكه خاك جانمازش را پرستش مى كنند
اوليا الله عالم ، كيست اِلّا فاطمه
انبيا از بركت دستاس او نان مى خورند
رزق و روزى مى دهد به اهل بالا فاطمه
ظاهراً فرموده اند امّ الائمه فاطمه
باطناً فهمانده اند امّ ابيها فاطمه
جلوه اى شد ليله القدر رسول الله او
جلوه اى شد ليله المحياى مولا فاطمه
بچه هايش حجّت الله اند اما گفته اند
آشكارا حجّت الله علينا فاطمه
سيزده معصوم هريك نورى از زهراست پس
مى شود سرجمع اين ها چهارده تا فاطمه
فاطمه حق و على حق و مع الحق آينه است
چه على اندر على چه فاطمه با فاطمه
حك شده بر روى گردنبند زهرا ياعلى
حك شده بر ذوالفقار مرتضى يا فاطمه
بسكه حيدر فاطمه است و بسكه زهرا حيدر است
در نجف چيزى نمى بينيم اِلّا فاطمه
شادى روح خديجه ، كورى چشم همه
سرورى دارد به زن هاى دو دنيا فاطمه
با هراسمى كه بخوانى در نهايت مادر است
راضيه، حنانة الحوراء، زهرا، فاطمه
مادرى بالاترين از اين مهربانى بيش از اين؟
ميرسد محشر به داد شيعه صد جا فاطمه
خانه اش كه سوخت مسمار از خجالت سرخ شد
آن چنان برخورد با سينه كه آنجا فاطمه ...
محمد جواد پرچمی
*********************
اشعار فاطمیه – مدح
ظهور عصمت پروردگار زهرا بود
جمال حق علی آیینه دار زهرا بود
اگر تجلی اسم هوالکریم علی ست
قسم به شاه نجف سفره دار زهرا بود
تبسم لب او غم ز چهره ها میبرد
لطیف تر ز نسیم بهار زهرا بود
به دست خالی از این خانه سائلی نرود
که در کنار علی ، خانه دار زهرا بود
قسم به آن زرهی که همیشه پشت نداشت
میان دست علی ذوالفقار ، زهرا بود
اگر که نام علی هم ردیف با نمک است
برای این ملیح زمانه نگار زهرا بود
حسن کریم و حسین دستگیر عالمیان
همیشه علت این اعتبار زهرا بود
همه زمین و زمان در مطاف روی علی ست
به این مطاف معظّم مدار زهرا بود
همه به مادرشان افتخار میکردند
تمام عزّت ایل و تبار زهرا بود
همیشه حرف شفاعت که در میان آمد
سخن ز بانوی ناقه سوار زهرا بود
شکست حرمت این خانواده پشتِ در
اسیر درد و غمی بی شمار زهرا بود
به وقت حمله همه ریختند در خانه
به زیر ضربه در آن گیر و دار زهرا بود
تمام دل نگرانی او حسین شده
برای کرب و بلا بیقرار زهرا بود
کسی که در همه راه زیر لب میگفت
تکان مده سر او ، نیزه دار ! زهرا بود
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در پنجشنبه 29 بهمن 94
*********************
اشعار فاطمیه – مدح – محمد حسین ملکیان
منصوره و راضیّه و مرضیّه و زهرا
معصومه و نوریّه و صدّیقهی کبری
حنّانه و حانیّه و ریحانه و کوثر
انسیّه و حوریّه و انسیّهی حَورا
اینها همگی فاطمه هستند ولی نیست
محبوبیت فاطمه محدود به این ها
مادر که نه! بالاتر از اُمُّ الحَسنِین است
دختر که نه! بالاتر از آن، اُم اَبیها
فردوس برین، باغ بهشت است به صورت
فردوس برین خانهی زهراست به معنا
پیچیده در آن عطر «بِه» و «یاس» و «گل سرخ»
بیرون زده از پنجره اش شاخهی «طوبی»
روزی که بخندد همهی شهر بهاری ست
آن شب که بگرید شب عالم شب یلدا
آن شب که بگرید همهی شهر بگریند
آن شب که بگرید...چه بیاید سر مولا؟
از روی لب مادرمان فاطمه چندی ست
لبخند فراری شده کاری بکن «اَسما»
کاری بکن اَسما که پریشان شده مادر
درد است سراپا و سکوت است سراسر
این هیزم ِتر چیست که در آتش آن سوخت
یک مرتبه هم مادر و هم دختر و همسر
«در» سوخت، ولی مانده به یادم که محمد
یک مرتبه بی اذن نشد وارد از این «در»
من خواب بدی دیده ام اسما، چه بگویم؟
دور کمرش شال عزا بست پیمبر
از عطر «بِه» و «یاس» و «گل سرخ» در این شهر
خالی ست مشام همه، کافور بیاور!
من معتقدم حجت بر خلق تمام است
با آیهی «انّا اَعطیناکَ الکوثَر»
محمدحسین ملکیان
*********************
اشعار فاطمیه – مدح – مهدی مردانی
تفسیر او به دست قلم نا میسر است
در شان او غزل ننویسیم بهتر است
شان نزول یك پری از آسمان به خاك
دامان مادری ست كه در شان كوثر است
هر مصرعم لبی ست كه لبخند می زند
این بیت من شبیه لبان پیمبر است
روح نبی ست ؟ ام ابی ؟یا گل علی ؟
من هر كجاكه می رسم او جای دیگر است
از عرش تا به فرش ملائك خمار او
ذكرش سبو سبو می الله اكبر است
او فاطمه ست معنی این نام را هنوز
از هر زبان كه می شنوم نامكرر است
از زخم او اگر بنویسی قلم ، بدان
نامت از این به بعد قلم نیست خنجر است
ننویس فتنه پشت دری شعله می كشد
در كوچه شر به پا شده در خانه محشر است
در كوچه بوی آتش و در خانه عطر گل
مرز بهشت و دوزخ از آن روز این در است
با پهلوی شكسته هم از كوه كوهتر
با قامت خمیده هم از آسمان سر است
لبخند می زند كه بخندند بچه ها
مادر اگر كه جان بدهد باز مادر است
مولا هنوز اول بی هم نفس شدن
بانو در انتظار نفسهای آخر است
مهدی مردانی
*********************
اشعار فاطمیه – مدح – علی اکبر لطیفیان
توحید را دردانه مظهر میشود زهرا
یکپارچه الله اکبر میشود زهرا
اُم ابیهای پیمبر میشود زهرا
ساقی اگر مولاست کوثر میشود زهرا
شیعه چو فرزند است و مادر میشود زهرا
اهل کرم ذاتا کریماند و گدا محتاج
جایی ندارد غیر باغ هل أتی محتاج
زهرا کریمه، ما تماماً بینوا، محتاج
به چادرش هستند حتی انبیاء محتاج
تا وارد صحرای محشر میشود زهرا
محو کمال خویش کرده مرتضی را هم
وقتی دعایش سر زده همسایهها را هم
یعنی دعایش آبرو داده دعا را هم
جمله به جمله هل أتی، حتی کساء را هم
هر طور بنویسیم محور میشود زهرا
او مادر آب است و باران را به عالم داد
به سائلان شهر نه، نان را به عالم داد
تنها نه قرص نان که ایمان را به عالم داد
در خانه کوچک بزرگان را به عالم داد
معصومه، معصومپرور میشود زهرا
ما اهل پایینیم بالا را نمیفهمیم
ما «نزّل القرآن فیها» را نمیفهمیم
گل را نمی فهمیم حورا را نمیفهمیم
سیلی زدن بر روی زهرا را نمیفهمیم
با یک نسیمی نیز پرپر میشود زهرا
دیوارهای خانهاش دیوار اسلام است
دنبال جاری کردن افکار اسلام است
کار شریف خانهاش هم کار اسلام است
تنها پی بیداری انصار اسلام است
دیدی اگر از خانهاش در میشود زهرا
دین در خطر باشد سپر میآورد زهرا
مثل علی رو به خطر میآورد زهرا
سینه برای میخ در میآورد زهرا
این فتنه را از ریشه در میآورد زهرا
این بار دیگر مرد خیبر میشود زهرا
کشتی طوفاندیده را با خطبه ساحل شد
با خطبه او بود که اسلام کامل شد
با خطبه روز غدیر خم مکمل شد
خطبه به شکل دیگری در کوفه نازل شد
زینب میان کوفه دیگر میشود زهرا
راه خدا با شمس، با نور جلی باز است
این راه تنها با ولایت، با ولی باز است
دست علی بستهست دست من ولی باز است
تا دست من باز است پس دست علی باز است
حالا در این اوضاع حیدر میشود زهرا
این قفل بسته با خلافت وا نخواهد شد
امروز تکلیف است، با فردا نخواهد شد
خسته شدید از دین ولی زهرا نخواهد شد
مولا که تنها نیست و تنها نخواهد شد
بیلشکرش کردید، لشکر میشود زهرا
مردم همان راه شلمچه باز راه ماست
داعش گرفتار سلیمان سپاه ماست
تنها به امر و نهی این رهبر نگاه ماست
سید علی فاطمی پشت و پناه ماست
پشت و پناه گرم رهبر میشود زهرا
دین را فقط از راه زهرا میشود فهمید
از استقامتهای مولا میشود فهمید
در فاطمیه کربلا را میشود فهمید
از نامه آقا به دنیا میشود فهمید
یک روز این دنیا سراسر میشود زهرا
این رشته تسبیح دانه دانه شد حالا
شمع آب شد پس نوبت پروانه شد حالا
زانوی من افتاد وقت شانه شد حالا
با رفتن تو خانهام ویرانه شد حالا
این خانه دارد قبر حیدر میشود زهرا
از چشمهایم مینشینم خار میگیرم
من انتقامت را ز این مسمار میگیرم
حالا منم که دست بر دیوار میگیرم
تا زندهام از چشمهایم کار میگیرم
حالم فقط با گریه بهتر میشود، زهرا
گلها به جاییشان بگیرد خار میمیرند
مادر نباشد کودکان انگار میمیرند
یک بار جان دادی ولی صد بار میمیرند
با دیدن حتی در و دیوار میمیرند
زینب بدون تو چه لاغر میشود زهرا
خون می شود، قلب حسن، در را که می بوسد
زینب می افتد خاک مادر را که می بوسد
می گوید" ای مادر" برادر را که می بوسد
خم می شود رگ های حنجر را که می بوسد
این "با برادر "،"بی برادر " می شود زهرا
مثل حسینت هیچ کس گریان نخواهد شد
مهریهات آب است، پس عطشان نخواهد شد
با این لباس بافته عریان نخواهد شد
هرچند میگویم که این و آن نخواهد شد
اما خبر دارم مقدر میشود زهرا
آمد به خیمه ذوالجناح اما سوارش نیست
سر به زمین میکوبد و دیگر قرارش نیست
این کیست که یار همهست و هیچ یارش نیست
این کیست که افتاده مادر در کنارش نیست
خواهر برایش مثل مادر میشود زهرا
علی اکبر لطیفیان
*******************
اشعار فاطمیه – مدح – علی کفشگر
زیباست اگر چشم بصر داشته باشد
جشمی كه بصرداشت خبرداشته باشد
جشمی كه خبر داشت تماشاگه عشق است
باآه وفغان صبح و سحر داشته باشد
كالای خودش را به دو عالم نفروشد
در روضه كسی دیده ی تر داشته باشد
درروضه كسی دیده ی ترداشته یعنی
كنجینه ای از در و گهر داشته باشد
در روضه كسی دیده ی تر داشته یعنی
دردیده دوصد كیسه ی زر داشته باشد
بااشك توان رفت به معراج خداوند
با اشك دعا نیز اثر داشته باشد
گویند كه با اشك دعا اوج بگیرد...
مانند پرنده ست كه پر داشته باشد
ای وای از آن خانه درش سوخته باشد
درآن طرفش قرص قمر داشته باشد
شرمنده بود شب كه قمر داشته باشد
شرمنده بود خانه كه در داشته باشد
آن خانه كه جبریل غبار در او را
از میمنت فاطمه برداشته باشد
پهلو بزند بر همه ی عرش خداوند
وقتی چو علی خیر بشر داشته باشد
آن خانه كه بودش صدف لولو و مرجان
شهد رطب و میوه ی تر داشته باشد
آن خانه سزا نیست درش سوخته باشد
وقتی چو ابالفضل " پسر" داشته باشد
علی کفشگر
برگرفته از وبلاگ حسینیه
******************
اشعار فاطمیه – مدح – علی ذوالقدر
رو کرد خدا قدرت پنهانی خود را
تا خلق کند حوری انسانی خود را
ابلیس بهشتی بشود گر بگذارد
بر خاک قدم های تو پیشانی خود را
هفتاد یهودی نه، که سلمان و ابوذر
مدیون تو هستند مسلمانی خود را
در بند غمت هر که اسیر است عزیز است
آزاد مکن یوسف زندانی خود را
چون مور اگر ریزه خور خوان تو باشیم
یک روز ببینیم سلیمانی خود را
ترسی ز اجل نیست به این شرط که باشیم
در روضه تو لحظه پایانی خود را
دل را به منای غم تو ذبح نمودیم
از یاد مبر این همه قربانی خود را
علی ذوالقدر
*********************
اشعار فاطمیه – مدح – محسن حنیفی
صحبت از دستی که رزق خلق را می داد شد
هر کجا شد حرف از بانو، به نیکی یاد شد
گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد
از پر سجاده اش روح القدس ایجاد شد
او که جای خود، گلوبندش اسیر آزاد کرد
حُر هم از یمن ادب بر نام او آزاد شد
روضه رضوان، رضای حضرت صدیقه است
از گل سرخ لباس او، فدک آباد شد
معنی نازک برای روضه اش آورده ام
وقت پروازش پرستویی اسیر باد شد
با پر زخمی دعاگوی شب همسایه بود
دست او روزی رسان خانه صیاد شد
این در آتش گرفته نیز حاجت می دهد
این در آتش گرفته، پنجره فولاد شد
روضه مظلومه، بعد از رفتنش مکشوفه شد
تا مصیبت خوان کوچه صورت مقداد شد
بعد پیغمبر اگرچه با تبسم قهر بود
لحظه ای با دیدن تابوت، زهرا شاد شد
طعنه ها، او را عروس خانه ی تابوت خواند
قاسم او نیز زیر سنگها داماد شد
اشکهایش گاه میگوید حسن، گاهی حسین
گریه های آخرش موقوفه اولاد شد
مریم آمد تا شریک گریه ی کوثر شود
روضه او کاف و هاء و یاء و عین و صاد شد
محسن حنیفی
*********************
اشعار فاطمیه – مدح – مظاهر کثیری نژاد
احمد به یمن تو شده پر افتخار تر
لحظه به لحظه،واله و چشم انتظار تر
مادر برای دیدن تو بی قرار بود
بابا برای دیدن تو بی قرار تر
وا شد شکوفه های انار از ملاحتت
شد گونه های سرخ تو اینک انار تر
حول تن تو هاله ی نوری تنیده اند
از تو نیامده ست زنی با وقار تر
ابر بهار بود دلم ،ابتدای سال
حالا بهار من شده با تو بهار تر
هجده بهار گرچه درختت شکوفه داد
هر سال می شود ثمرت ماندگارتر
ما را دچار عشق خودت کردی و سپس
با یک نفس به عشق حسینت دچارتر
جز خطبه های تیز تو تیغی نیامده ست
از ذوالفقار شوهر تو ذوالفقار تر
یک شهر قصد جان تو کردند پر شمار
یک کهکشان فدایی تو پر شمار تر
جان مرا بگیر و مرا باز زنده کن
حاشا دوباره گر نشوم جان نثار تر
در بین کوچه گر چه بد آورده ای ولی
بدخواه توست تا به ابد بد بیار تر
از عزت تو هیچ نشد کم ولی ببین
شد دشمن تو هر دم و هر لحظه خار تر
مظاهر کثیری نژاد