اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه
اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – محمد حسین رحیمیان
دریاب این حال بد دنیای ما را
بی تو گرفته دلهره دل های ما را
ای کاش هر کس هم نشینت هست امشب
خالی کند در محضر تو جای ما را
هستیم کمتر یاد تو چون که گرفته
بار گناه و معصیت تقوای ما را
بی خود به دنبال کس دیگر نباشید
کم دارد این عالم فقط آقای ما را
یک روز می آید که این عالم ببیند
بین الطلوعین شب یلدای ما را
ممنونم از این قدر لطفت باز کردی
در روضه های فاطمیه پای ما را
محمد حسین رحیمیان
********************
اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه
هر سحر توبه به جای همه ی ما کردی
جور یک شهر کشیدی و نفهمید کسی
بارها وقت زمین خوردن ما با عجله
بهر امداد دویدی و نفهمید کسی
چه شد آخر وسط روضه ما غوغا شد
به گمانم که رسیدی و نفهمید کسی
هر زمان روضه گرفتیم برای زهرا
سرمان دست کشیدی و نفهمید کسی
صبح و شب گریه برای غم مادر کردی
مثل یک شمع چکیدی و نفهمید کسی
دیدی واقعه ای را آجرک الله آقا
شاهد قتل شهیدی و نفهمید کسی
اجرا شده توسط حاج منصور در 18 اسفند 94- هیئت ریحانة الحسین
*******************
اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه
برکه ای خشکیده ام دریا به دردم می خورد
جام من خالی شده صهبا به دردم می خورد
سوی هر کس می روم، فوراً رهایم می کند
بنده ای زارم فقط مولا به دردم می خورد
فتنه ها می آید و هر کس به سویی می رود
لحظه های امتحان تقوا به دردم می خورد
شرط توبه در رضای حجت الله است، پس
رخصت صاحب زمان تنها به دردم می خورد
سائلم ... دار و ندارم این دل ویرانه است
ظاهراً بی ارزش است امّا به دردم می خورد
گرچه فردا بیشتر محتاج لطف مادرم
مادری اش از همین حالا به دردم میخورد
مطمئنم بیشتر از هر عمل، روز جزا
نوکریِ خانه ی زهرا به دردم می خورد
مُهر و امضایی که بر روی دلم زد فاطمه
بیشتر از هر زمان فردا به دردم می خورد
عرش حق لرزید وقتی فاطمه با خنده گفت:
طرحِ تابوتی که گفت اسماء به دردم می خورد
اجرا شده توسط حاج منصور در 18 اسفند 94
*******************
اشعار امام زمان(عج) – شام غریبان فاطمیه
بیا که چشم به راه تو چشم آدم هاست
به پیش پای تو از اشک ، خیر مقدم هاست
غروب روز فراقت طلوع خوش حالیست
زمان آمدنت وقت رفتن غم هاست
برای فاطمه بیش از حسین محزونی
چرا که فاطمیه مادر محرم هاست
مدینه نقطه آغاز غصه های تو بود
مدینه لحظه مرگ تمام ماتم هاست
تو یک شب از کفن و دفن و غسل روضه بخوان
چرا که خواندن این روضه کار محرم هاست
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*******************
اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه
حرف کافی نیست مرد کار بودن واجب است
روز و شب دلواپس دلدار بودن واجب است
خواب غفلت برده را سهمیه ای از قرب نیست
تا تقرّب هرسحر بیدار بودن واجب است
دیدن آقا به آسانی نمی آید به دست
تا وصالش تشنه دیدار بودن واجب است
با تکبر گر بیایی دست بوسی باختی
در حریم قدس حضرت خار بودن لازم است
بی بصیرت نوکری کردن ندارد فایده
پای فرمان ولی عمّار بودن واجب است
منتظر گوشش بدهکار کسی جز یار نیست
بیخیال طعنه اغیار بودن واجب است
روضه زهراست محرم ها به هیئت آمدند
فاطمیه محرم اسرار بودن واجب است
علت خلقت میان شعله ها افتاده است
کشته از داغ درو دیوار بودن واجب است
اجرا شده توسط حاج منصور در 1 اسفند 94
*******************
امام زمان(عج) – ایام بعد از شهادت فاطمیه
تقدیر ما هجر است دوری میکشد ما را
باید صدا زد لحظه مردن مسیحا را
چشمان ما خیره بدست مردم دنیاست
خرج همه جز یار کردیم این تمنا را
آقا سرش خلوت شد و ما بیخیال اصلا
یکبار دنبالش نمیگردیم صحرا را
مجنون کجا و ما کجا؟ ما نیستیم عاشق
وقتی که گم کردیم ده ها قرن لیلا را
خود خواسته بیمار بیماریم، پر دردیم
از غیر میگیریم جای او مداوا را
روزی به پایان میرسد چشم انتطاری ها
حل میکند با پرچم سرخش معمارا
در کربلا و در نجف در طوس و سامرا
رفتیم از شوقش تمام این حرم ها را
یک بستر بی بستری یک چادر خاکی
هر ثانیه دوری زهرا کشت مولا را
اجرا شده توسط حاج منصور در 11 اسفند 94
*******************
اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – امیر عظیمی
عرش را اوجی اگر باشد مقام فاطمه است
نه فلک، فرشی مرصع زیر گام فاطمه است
حرمت دین خدا در احترام فاطمه است
راه و رسم مادری، الحق مرام فاطمه است
اشک ما، در فاطمیه خود دلالت داشته
لفظ "مادر" گفتن شیعه اصالت داشته
ذکر صدیقه، دهان ها را معطر می کند
خطبه اش را شیعه ی بیدار از بر می کند
نور او قبر و قیامت را منور می کند
رنج هایش دیده ی ایوب را تر می کند
ناله ی کروبیان از غصه های مادر است
گریه ی صاحب زمان امشب برای مادر است
مادرم از داغ حیدر در جوانی پیر شد
بعد هجده سال از این زندگانی سیر شد
در دفاعِ، از علی، با چل نفر درگیر شد
حرف حق زد، پاسخ او قبضه ی شمشیر شد
ای خدا، آه ای خدا، آه ای خدا، آه ای خدا
مادرم را زد مغیره پیش چشم مرتضا
داغ مظلومیت حیدر مرا آتش زده
گریه های زینب مضطر مرا آتش زده
آتشِ افتاده پشت در مرا آتش زده
ناله ی وامحسنت؛ مادر، مرا آتش زده
در تکانی خورد و از جسمت توان از دست رفت
با لگد، یک سوم ساداتمان از دست رفت
مادرم! یک روز آن مسمار را می آورم
هیزم جامانده ی کفار را می آورم
گوشوار و چادر گلدار را می آورم
ذوالفقار حیدر کرار را می آورم
آن دو را از قبر بیرون می کشانم عاقبت
انتقام سیلی ات را می ستانم عاقبت
فاطمه! رفتی و شد روز علی چون شب سیاه
می کشد آه فراق و می گذارد سر به چاه
تا تو را کشتند شد خون عزیزانت مباح
روز عاشورا، همین که آمدی در قتلگاه
دیدی آنجا، روی صحرا دست و پا می زد حسین
از حرم تا قتلگه، زینب صدا می زد حسین
امیر عظیمی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
*********************
اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه
سلام فاطمیه باز پر زدم به هوایت
سلام بر تو و بر اشک های صاحب عزایت
سلام صاحب عزا جان فدای بغض گلویت
سلام صاحب عزا جان فدای سوز صدایت
نشسته اند دو تا چشم من گرسنه و تشنه
به پای سفره ی اشکت به شوق آب و غذایت
دوباره گرد یتیمی گرفته آینه ات را
غبار چادر خاکی نشسته روی عبایت
گدا رسیده و سوگند می خورد که بمیرد
اگر تو روضه بخوانی شبی برای گدایت
طناب بسته شده دور دست های علی را
بیا که باز کنی با ظهور عقده گشایت
نوشته اند که زهرا میان آن در و دیوار
ز سوز سینه دعای ظهور خوانده برايت
اجرا شده توسط حاج محمد رضا طاهری در شب اول فاطمیه 94
*******************
اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – محمد فردوسی
امسال هم نوکر حسابم کردی آقا
بد بودم امّا انتخابم کردی آقا
در مجلس روضه مرا هم راه دادی
یک بار دیگر مستجابم کردی آقا
اصلاً نگفتی که برو ، برگرد ، جا نیست
آه از خجالت خیسِ آبم کردی آقا
کوهِ گناهم را تو نادیده گرفتی
با لطف خود غرق ثوابم کردی آقا
مثل همیشه آبرویم را خریدی
پیش همه عالی جنابم کردی آقا
از اولش کارِ تو ذرّه پروری بود
در آخرش هم آفتابم کردی آقا
بالِ فرشته فرشِ راهِ عرشی ام شد
تا «خادم الزّهرا» خطابم کردی آقا
زهرا نوشت و پای آن را مُهر کردی
با این قباله کامیابم کردی آقا
یک «آه مادر» گفتی و آتش گرفتم
از میخ در گفتی کبابم کردی آقا
محمد فردوسی
*******************
اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه
فکر تو نیستیم که محرم نمیشویم
در انتظار شهره ی عالم نمیشویم
دلشوره ی غریبی تو نیست بین ما
یک ثانیه به یاد تو پر غم نمیشویم
از مبحث امام شناسی جدا شدیم
پس بی دلیل نیست که آدم نمیشویم
تو هستی و گدای تعاریف مردمیم
مُستمسک وِلای شما هم، نمیشویم
دریا کجاست؟ مثل کویریم العجل
با چشم پرگناه که زمزم نمیشویم
باید زمینه ساز برای ظهور شد
ما را ببخش خادم پرچم نمیشویم
امسال فاطمیه به هر قیمتی شده
شرمنده رسول مکرّم نمیشویم
اسلام را میان مدینه زمین زدند
پس بیخیال سیلی محکم نمیشویم!
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در دوشنبه 26 بهمن 94
*******************
اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه
چقدر اشک بریزم ز جدایی آقا
من دلم تنگ شده تنگ، کجایی آقا
همه دارند به تنهایی من میخندند
به همه گفته ام این جمعه می آیی آقا
وقت و بی وقت هوای همه کردم جز تو
کاش میخورد دلم با تو هوایی آقا
بیشتر از همه دنبال من و کار منی
من کیم دربدِر بی سر و پایی آقا
به خدا معترفم نوکر بد یعنی من
آمدم بر درت ای شاه گدایی آقا
تو فقط ناز بکش، اخم کنی میمیرم
یار و غمخوار من زار شمایی آقا
امتحان کردی و شرمنده شدم پیش حسین
من ندارم بخدا خرده حیایی آقا
مادرت واسطه باشد همه را می بخشند
قبل آنکه ببری کرببلایی آقا
کاش میشد که در این شعر زبان میشد لال
فاطمه باز دلش ریخت اذان گفت بلال
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 27 بهمن 94
*******************
اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه
خریدنی نشیدم و ز قیمت افتادیم
از آن به بعد چقدر از خجالت افتادیم
پی شما که نرفتیم گم شدیم همه
در این خرابه دنیا به حیرت افتادیم
بدون وصل تو به دنبال راحتی بودیم
ولی هزار برابر به زحمت افتادیم
گناه بالاخره ضربه خودش را زد
که مدتی ز فیض عبادت افتادیم
کمی ظرفیت ما دوباره مسئله شد
و بین راه وصالت به صورت افتادیم
بیا که منتظرانت غریبه شهر اند
بیا که بی تو در این درد غربت افتادیم
گرفت دامن ما را نگفتن از غم تو
درست وقت گدایی به لکنت افتادیم
هر آنچه ایم عزا دار داغ زهراییم
شبیه تو ز غم این مصیبت افتادیم
همین که چادر خاکی مادری دیدیم
به یاد کوچه و آن هتک حرمت افتادیم
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*******************
اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – سید پوریا هاشمی
دست و پاگیرم ولیکن دست و پا دارم هنوز
هر چه هستم باز هم طبع گدا دارم هنوز
سفره ات را می تکانی روزی ما میرسد
گر چه سیرم کرده ای میل غذا دارم هنوز
نان بپز نان تو را خوردن درستم می کند
در تنور خانه ات دار و الشفا دارم هنوز
خانه ات جا روکشی میخواست من جا روکشم
کار اگر اینجا کنم یعنی بها دارم هنوز
گفته ام در قبر بگذارند روی سینه ام
دستمال گریه بر داغ تو را دارم هنوز
در نمازم هم به روی شانه ام شال عزاست
من به یمن شال مشکیتان عبا دارم هنوز
با همان یک دست من را یاد کن بین قنوت
مستمندم بی کسم عرض دعا دارم هنوز
باز هم در خانه ام عطر فدک پیچیده است
چون که از خرمای باغت چند تا دارم هنوز
هر کجا ذکر تو شد بر من حسین الهام کرد
در میان روضه ات غار حرا دارم هنوز
مادر ارباب اذن کربلایم را بده
در دل دیوانه داغ کربلا دارم هنوز
من بدم می آید از در ها که بد وا میشود
نفرت از میخ در و این چیز ها دارم هنوز
سید پوریا هاشمی
*******************
اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – محمد جواد شیرازی
حسرت روز و شبم روی شما را دیدن
چند دوری به مدارِ سرتان چرخیدن
وسط گریه ی این وصل کمی خندیدن
پوزه را بر سر خاک قدمت مالیدن
چه شود اینکه گدا هم به نوایی برسد؟!
به روی صورت ما زلف رهایی برسد
اینکه یک عمر نبینم رخ یارم سخت است
بی خبر بودنِ از حال نگارم سخت است
سر روی زانوی غربت بگذارم سخت است
جز تو مردم بنشینند کنارم سخت است
یا که می میرم و جسم و کفنم میپوسد
یا که روزی لب من پای تو را میبوسد
آشنای دل ویرانه ی من تنها تو
پس مصفی شدن کلبه ی این دل با تو
دل نبستم به کسی جان خودم الا تو
سائلم...بی سرو پایم به خدا اما تو
شهریاری و فقط "عادتکم احسان" است
شرح این جمله خودش چند سری دیوان است
ای که دریای کرم، معدن حکمت هستی
صاحب تیغ دوسر صاحب شوکت هستی
دو جهان واسطه ی بارش رحمت هستی
در سیاهی زمان راه سعادت هستی
راه گم کرده ام ای شاه بیا کاری کن
من پناهنده شدم... باز مرا یاری کن
به رسولی که شد از غصه لبالب سوگند
به نواهای علی در دل هرشب سوگند
به قد فاطمه که گشت مورّب سوگند
به پریشانی و حیرانی زینب سوگند
منجی آخر هر بی سر و سامان برگرد
یوسف فاطمه بر مردم کنعان برگرد
محمد جواد شیرازی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
*******************
اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – رضا یزدانی
به دنبال کسی هستم میان گریه ها هرشب
که میگویند میگرید غریب و بی صدا هرشب
کجا مجلس به پا کردی بیایم سینه زن باشم
بگیرم من نشانت از کدامین آشنا هر شب؟
تو را دیدند خیلی ها میان روضه ی زهرا
اگر این است، میخوانم فقط آن روضه را هرشب
تو را بین هیاهوی هوس گم میکنم هر روز
و پیدا میکنم در روضه های کربلا هرشب
اگر من باعث این غیبت طولانی ات هستم
بگو تا مرگ خود را هم بخواهم از خدا هرشب
رضا یزدانی
*******************
اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه - قاسم نعمتی
بی تو در زندگیم رنگ خدا نیست که نیست
بین عشاق چو من بی سر وپا نیست که نیست
با غم دوری تو سوخته و ساخته ام
اثری از چه بر این سوز و نوا نیست که نیست
نیمه شب وقت مناجات بگویم با خویش
گوئیا قلب تو از بنده رضا نیست که نیست
من گنه کارم و آلوده قبول است قبول
بی محلی ز کریمان که روا نیست که نیست
بی جهت ناز طبیبان نکشم – چون دردم
درد هجر است و به جز وصل دوا نیست که نیست
هرکجا رو زده ام آبرویم را بردند
هیچ کس غیر شما فکر گدا نیست که نیست
در دعا فکر گرفتاری خود بودم و بس
یاد تو در دل ما وقت دعا نیست که نیست
غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند
راه ما راه امام و شهدا نیست که نیست
خاک جبهه خبر از چادر خاکی دارد
باوفا تر کسی از مادر ما نیست که نیست
بهر درمان پریشانی این نوکر ها
چاره ای جز سفر کرببلا نیست که نیست
از زمانی که شنیدم در آن کوچه چه شد
داغییِ سیلی از این سینه جدا نیست که نیست
مادرت دیده به راه است بیائی مهدی
پشت در ناله ای آمد که کجایی مهدی
قاسم نعمتی
*******************
اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – قاسم نعمتی
غبار مقدم تو ، توتیای چشمانم
ز هجر تو شده ابری هوای چشمانم
سحر که سفرۀ دل وا کنم به راز و نیاز
فقط وصال تو باشد دعای چشمانم
اگر که بغض گلویم کمی ترک بخورد
پر از ستاره شود این فضای چشمانم
تمام عالم هستی، غریب در نظرم
فقط فراق تو شد آشنای چشمانم
دو دیده ام شده تاریک در حجاب گناه
نگاه مست تو باشد ضیای چشمانم
نظر به روی تو آداب و سعی خود دارد
سرت چو مروه و پایت صفای چشمانم
به غیر دامن خیسم ز قطره قطرۀ اشک
کسی دگر نشنیده صدای چشمانم
قسم به فاطمه داغی به سینه دارم من
به دل هوای بقیع و مدینه دارم من
قاسم نعمتی
*******************
اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – مجتبی قاسمی
فتنه ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه
مادرت تنهاست برگرد ای عزیز فاطمه
پشت در جمعند اصحاب سقیفه وای من
شعله ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه
یک لگد بر در گرفته ثلثی از سادات را
پشت در غوغاست برگرد ای عزیز فاطمه
ناله ی حیدر بیا شد ناله ی فضه بیا
اوج غم اینجاست برگرد ای عزیز فاطمه
پشت در زهرا صدایت کرد مهدی جان بیا
منتظر زهراست برگرد ای عزیز فاطمه
مرتضی آمد عبا را روی بانویش کشید
شرمسار آقاست برگرد ای عزیز فاطمه
روی دیوار و در و مسمارِ بیت مرتضی
رد خون پیداست برگرد ای عزیز فاطمه
مجتبی قاسمی
*******************
اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – مهدی مقیمی
دیده های تار، می بارند بر تو مستمر
تشنۀ یک لحظه دیدارند حتی مختصر
کوچه های قلب ما خاکیست اما بی ریا
یک قدم بردار در این کوچه ها ای رهگذر
هر چه با اشک فراقت کرده ای سیرابمان
با همان میزان به دیدارت نمودی تشنه تر
با سمات و عهد و ندبه با فرج خو کرده ایم
آه ما و اشک ما اما نمی بخشد اثر
این سفر آخر چرا اینقدر طولانی شده
ای مسافر این سفر هر جا که هستی بی خطر
شنبه را تا پنج شنبه با امیدی زنده ایم
بلکه صبح جمعۀ این هفته می آید خبر
پرسشی داریم ، می ماند همیشه بی جواب
یابن زهرا جان زهرا کی می آیی از سفر ؟؟
مهدی مقیمی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
*******************
اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – وحید محمدی
زیاد خون به دلت کرده ام حلالم کن
تو خوب بوده ای و من بدم حلالم کن
چقدر قدر تو مخفی است بین ما مردم
در آسمان و زمین محترم ، حلالم کن
نه مقبلم نه کمیتم نه محتشم اما
به سوز شاعری محتشم حلالم کن
همه امید من این چشم های دریایی است
میان گریه شبی باز هم حلالم کن
تو از سلاله ی زهرای مهربان هستی
به حق فاطمه ی بی حرم حلالم کن
مرا به خیل گناهم نگیر آقا جان
تو را به چادر زهرا قسم حلالم کن
به مشک پاره ی عباس و چشم پر خونش
تو را به حق دو دست قلم حلالم
وحید محمدی