اشعار وفات حضرت ام البنین(س) – سید پوریا هاشمی

 

نظر لطف کریمان به گدا بیشتر است

پس گدا دور و بر بیت شما بیشتر است

چون به این لقمه ی نان لطف خدا بیشتر است

سر این سفره یقین روزی ما بیشتر است

 

سر این سفره نشستیم که نوکر باشیم

تا ابد زیر پر چادر مادر باشیم

 

نمک نام تو در کام رطب میریزد

جان فدایت که ز نام تو ادب میریزد

هرچه در ساغر این سوخته,رب میریزد

از تمسک به تو بانوی عرب میریزد

 

آسمانی شده ام گرچه زمینی بودم

از همان روز ازل ام بنینی بودم

 

بسته ی چادر تو دست گداها بانو

در طواف قدمت وسعت دریا بانو

حضرت فاطمه ی دوم مولا بانو

محرم راز دل زینب کبری بانو

 

ذکر خیر پسرت حل همه مشکل ها

تا ابد وقف تو هستند همه سائل ها

 

مثل هر روز دوباره جگرش میسوزد

جگرش در غم هجر قمرش میسوزد

پسرش رفته زدستش سپرش میسوزد

زیر خورشید دوتا پلک ترش میسوزد

 

با عصا آمده خود را برساند امروز

باز با سوز جگر روضه بخواند امروز

 

روضه شرم ابالفضل ز چشمان رباب

وعده آب ابالفضل به طفلان رباب

روضه حال خراب و دل گریان رباب

جای خالی علی برروی دامان رباب

 

پسرش را سر نیزه به طنابی بستند

بس که افتاد به هررنج و عذابی بستند

 

روضه میخواند که پروانه پرش زخمی شد

بین بازار تن محتضرش زخمی شد

سنگ بارید زهر سمت و سرش زخمی شد

در بر مردم شهر پدرش زخمی شد

 

به جراحات تن قافله میخندیدند

وسط ساز و دف و هلهله میخندیدند

 

بی علمدار شدیم و حرم از پا افتاد

گذر آل پیمبر به کجاها افتاد

چقدر پای سرش زینب کبری افتاد

رد شلاق بروی بدن ما افتاد

 

روضه ام بنین تاکه به این حرف رسید

زینب آمد به سخن از جگرش ناله کشید

 

لحظه پر زدنت هست به یادم ای وای

غارت پیرهنت هست به یادم ای وای

نیزه بود و دهنت هست به یادم ای وای

بوریا شد کفنت هست به یادم ای وای

 

 بدنت غلت زنان تا ته گودال که رفت

بند آمد نفس مادرت از حال که رفت

 

دیدم از دور که سنگی به سبویت افتاد

دیدم از دور رد چکمه به رویت افتاد

پیش چشمان حرم پنجه به مویت افتاد

گذر خنجر کندی به گلویت افتاد

 

زیر و رو کرد کسی یوسف بی جان مرا

یوسف از نفس افتاده ی عریان مرا

 

سید پوریا هاشمی

 

******************

 

اشعار وفات حضرت ام البنین(س) – علی ذوالقدر

 

شد شاملم دعای سحرهای فاطمه

روشن شدم به نور قمرهای فاطمه

تاج سر منند گهرهای فاطمه

اولاد من کجا و پسر های فاطمه

 

هستند هر چهار پسر نوکر حسین

 

شرمنده ام نشد سپر مجتبی شوند

قسمت نبود زودتر از این فدا شوند

حالا بناست راهی دشت بلا شوند

حتی اگر که تک تک شان سرجدا شوند

 

جای گلایه نیست، فدای سر حسین

 

عهدی است بین ام بنین و خدای خود

غیر از رضای دوست نخواهم برای خود

من دل نبسته ام به دل بچه های خود

اصلا حسین و زینب و کلثوم جای خود

 

عباس من فدای علی اصغر حسین

 

علی ذوالقدر

برگرفته از سایت حدیث اشک

 

******************

 

اشعار وفات حضرت ام البنین(س) – محمد حسن بیات لو

 

مثل همیشه آمده ای بر سر قرار

مثل همیشه بی کس و تنهانشسته ای

 از طرز راه رفتن تو گفته ام به خویش

 حتما که داغ دیده ای و دلشکسته ای

**

می بینمت که با سر انگشت زخمی ات

 نقش چهار قبر مجزا کشیده ای

حق داری اینهمه که تو گریه کنی؛ چرا

زیرا که پشت هم خبر بد شنیده ای

 **

یک بار هم نشد که گلایه کنی از آن

داغی که روزگار به روی دلت گذاشت

 گفتند بر “حسین”  چرا گریه میکنی؟

گفتی به این دلیل که او مادری نداشت

 **

با سوز گریه ات همگان گریه میکنند

حتی بقیع هم ز دو چشم تو تر شده

شبهای عمر تو به چه رنگی در آمده

 حالا که آسمان دلت بی قمر شده

 **

 زینب برای تو سپر آورده از سفر

اما ز چشم ساقی لشکر سخن نگفت

از ماجرای غارت و از عصر واقعه

از بوسه های خنجر و از پیرهن نگفت

 **

اصلا چه خوب شد که نرفتی ب کربلا

 پایت به بزم خنده و می آشنا نشد

بهتر ندیده ای که اباالفضل تو سرش

از ضربه ی عمود به سر نیزه جا نشد

                                                            

محمدحسن بیات لو   

برگرفته از وبلاگ حدیث اشک

 

******************

 

اشعار وفات حضرت ام البنین(س) – حسن لطفی

 

خونه ی من که خونه ی مراده

خدا بهم اینجا علی رو داده

چار تا غلام آوردم اینجا واسه

دو تا خانوم و دو تا آقا زاده

**

برا دو خورشیدش یه ماه آوردم

برای خیمه تکیه گاه آوردم

روزی که عباسم و دید علی گفت

برای دختراش سپاه آوردم

**

اما زدند آینه رو شکستند

دلای سنگی سرش و شکستند

دلیل داره اگه زمین می خورم

آخه عصای پیریم و شکستند

**

میگن که خیمه ها کفن ها شدند

با سیلی غرقِ خون دهن ها شدند

یه چند تا دخترام رسیدن ولی

دیدم شبیهِ پیر زن ها شدند

**

اَمون از این موهای خاکستری

از این همه گُلای نیلوفری

عباسم و حسینم و گرفتند

نه مادرم نه حتی نامادری

**

دست رو دلم نذار دلم کبابه

شبیه روی سوخته ی ربابه

تا وقت مردنش همش می پرسید

چرا نذاشتن پسرم بخوابه

**

ربابه و روضه ی ما سه شعبه

میگه زدید ولی چرا سه شعبه؟

فرقی داره شیر خواره با علمدار

فرقی نداره نیزه با سه شعبه؟

**

دست رو دلم نذار دلم شکسته

رو مشکِ پاره لخته خون نشسته

خونَش خراب شه خونم و خراب کرد

هر کی به نیزه ها سرت رو بسته

**

غلام آقات شدی ابالفضل

سایه سادات شدی ابالفضل

هر کسی سهمی از تو رو کند و برد

بد جوری خیرات شدی ابالفضل

**

تیر و چطور با زانوهات کشیدی

فاطمه رو به قتلگات کشیدی

چطور با دستی که نداشتی مادر

چادرشو و روی چشات کشیدی

**

عاقبت انتظار تو سر اومد

سرت زمین نخورده مادر اومد

نذاشت که روی نیلی رو ببینی

تیری که از پشت سر تو اومد

 

حسن لطفی

برگرفته از سایت حدیث اشک

 

******************

 

اشعار وفات حضرت ام البنین(س)

 

شوق پرواز در هوای حسین

مادر عشق مبتلای حسین

 

گر چه گفتی کنیز زهرایی

مادری کرده ای برای حسین

 

گفتی ام البنین صدات کنند

گفتی ام البنین فدای حسین

 

پسرت را معرفی کردی

اوست نیروی دست های حسین

 

حاصل زندگی ات  با مولا

شعر نابیست در رثای حسین

 

شعر نابی که چار مصرع داشت

با مضامین کربلای حسین

 

هر چه را که به دست آوردی

همه را ریختی به پای حسین

 

نخل امید تو به خاک افتاد

خبرش را بشیر خواهد داد

 

خبری آمد و خبر پیچید

خبر کشتن قمر پیچید

 

در تمامی شهر قبل خبر

بوی صحرای شعله ور پیچید

 

علم افتاد و بین کرب و بلا

ضجه طفل خون جگر پیچید

 

سر عباس را به نیزه زدند

بین زنها همین خبر پیچید

 

چه سری روی نیزه بند نشد

نوک نیزه به موی سر پیچید

 

سرش افتاد چند باری تا

نیزه اش از سر گذر پیچید

 

نیزه دارش همین که راه افتاد

از روی نیزه باز ماه افتاد

 

پرده محملی کشیده شد و

ماه از پشت ابر دیده شد و

 

دید ام البنین چو زینب را

رنگ از صورتش پریده شد و

 

زینب آغاز روضه خواندن کرد

سخن از گریه ها بریده شد و

 

گفت مادر که جات خالی بود

زینبت جان به لب رسیده شد و

 

پسرت را همین که چشم زدند

چشمش از تیر ها دریده شد و

 

دست هایش که از بدن افتاد

قد آقای تو خمیده شد و

 

خبر کشتن ابالفضلم

بین نا مردمان شنیده شده و

 

در نبود یل بنی هاشم

شعله در خیمه ها طنیده شد و

 

معجر گاهواره غارت شد

زیور دختران کشیده شد و

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید