اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا(س)
اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) – حسن کردی
ای میوه معراج چشم روشن تو
یک کهکشان راه است تا فهمیدن تو
ای نور قبل از نور چشمت چشمه نور
دست همه خورشید ها بر دامن تو
دست غزل خالی ست در از تو سرودن
از واژه هایم بر نیاید گفتن تو
قبل از شما مثل جهنم بود این خاک
حالا بهشتی گشته با عطر تن تو
ای قله احسان سخاوت های باران
تندیس احسان میشود پیراهن تو
چشم مرا بارانی خاکت سرشتند
نامه رسان بی نشان مدفن تو
رو به درازا میرود شب های دنیا
بعد از تو و آن ماجرای رفتن تو
حسن کردی
*********************
اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا(س)
این عشق که پیدا شدنش دست خودم نیست
با طبع که شیدا شدنش دست خودم نیست
جا کرده به دل پا شدنش دست خودم نیست
شامی است که یلدا شدنش دست خودم نیست
از دست من این می رسد آواز بخوانم
از شوق شکوه شب پرواز بخوانم
حال من و امثال مرا کیست بفهمد
نقص رطب کال مرا کیست بفهمد
تعبیر شب فال مرا کیست بفهمد
خاکستری بال مرا کیست بفهمد
از بس پی یا فاطمه یا فاطمه رفتیم
دور و بَرِ او کسوت پروانه گرفتیم
هرچند ثواب سخن از فاطمه کم نیست
وصف کمی از فاطمه هم کار قلم نیست
رفتن به سوی منزل او کار قدم نیست
این سیل نمایان شده جز قطره و نم نیست
الله که توصیف نشد با لب و ابرو
زهرا که عیان نیست به جز بر علی و هو
زهرا نمک آب و گِل احسن رَبّ است
زهرا همه جا میسره تا میمنه رَبّ است
زهرا سر سجادۀ خود یک تنه رَبّ است
حرفی که زدم مطمئناً گردن رَبّ است
این کیست که می شاید از او رَبّ شده باشد
یک چشمه از او حضرت زینب شده باشد
ای آینه ی دیده ی مرآتی معراج
حسن سحر پیر خراباتی معراج
خوش طعم ترین سیب ملاقاتی معراج
ای دخترک احمد و سوغاتی معراج
پس چله نشینی پدر داد نتیجه
از بوی خوشت بود که افتاد خدیجه
بالا بنشین و به همه حکم بران و
پیغام خدا را به خلائق برسان و
گه گاه به این سائل مسکین بده نان و
گه گاه کمی چادر خود را بتکان و
بفرست نسیمی که هلاکیم ز گرما
محتاج نگاهیم خودت چاره بفرما
من منتظرم دست به دستاس بگیری
نان پخت کنی تیرگی از ناس بگیری
محشر کنی از خاک هم الماس بگیری
دست همه را با یَدِ عباس بگیری
مدیون توام عاشق گندم شدنم را
در محشر کبرای شما گم شدنم را
هر چند که صد حوزهء علمیه بنالند
در وصف کمالات تو خانم همه لالند
در شوق اذان تو همه شهر بلالند
از شعر تو خواندن همه دنبال کمالند
خرجیِ گلو را بده تا ای اَمة الله
یاد تو کنم وقت علیاً ولی الله
ای آنکه خدا برده ز تو رجس و پلیدی
این طشت و گلیم و قَدَحَت چند خریدی
چه رخت و لباس نو و چه شال سپیدی
در راه زنی سائل و مسکین تو ندیدی
دیدیم فقیر است و به دنبال لباس است
گفتیم فقط پیش تو اینگونه کرم هست
اذنی بده سلمان شوم و مال تو باشم
راهم بده در خانه کمک حال تو باشم
روزی خور هر روز و مه و سال تو باشم
با پرچم یا فاطمه دنبال تو باشم
پس تربیتم با تو و آقا شدن از من
دستان دعا از تو منا شدن از من
زینب ز تو آموخته جارو زدنش را
چادر به سری را گره بر رو زدنش را
هنگام بلا تکیه به پهلو زدنش را
در معرکه ها دست به گیسو زدنش را
ای وای از آن روز که غم مرز ندارد
یک شهر به جز چشم و دل هرز ندارد
برگرفته از وب سایت دوستداران حاج منصور ارضی
*********************
اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) – رضا رسول زاده
تا آسمانی هست پرواز است بالی هست
در دل امیدی هست تا راه وصالی هست
شکر خداوندی که با تو آشنایم کرد
در سجده می افتم که نورت این حوالی هست
درک مقامات تو و ذهن بشر ، هیهات
دل خوش به این ماندیم که خواب و خیالی هست
سلمان شدن که نیست ساده ، کار می خواهد
سه قرن اول انتظار خاکمالی هست
تو رحمت محضی و فیضت می رسد دائم
تا که نگاه لطف تو بر این اهالی هست
ما از تو ممنونیم ذره پروری کردی
قابل نبودیم و تو بر ما مادری کردی
راز شب قدری و قدرت را خدا داند
تو سرالاسراری و این را مصطفی داند
یعنی خدا شیرازه ی خلقت تو را خوانده
وقتی تو را محور بر آن جمع کسا داند
حیدر نبود ، هم کفو تو پیدا نمی گردید
شان تو را تنها علی مرتضی داند
از انبیا هم عصمت تو هست بالاتر
آری خدا این رتبه ی خیرالنسا داند ؟
اول نمود اقرار ای مادر به فضل تو
هر کس که خود را سائل آل عبا داند
با عشق تو بانو گره خورده حیات ماست
روز قیامت مهر تو برگ نجات ماست
تو آسمان و یازده خورشید دنبالت
وقت سلوکت می رسد پیش خدا بالت
نامی ز حورالعین در آیات انسان نیست
این هم یکی از صد هزاران وصف اجلالت
وحی است گویا ، احترامت واجب عینی است
وقتی که می پرسد نبی هر روز احوالت
شیرین ترین میوه هایت را به ما دادی
جبریل شد جبریل با یک میوه ی کالت
ما فکر دنیا و تو فکر محشر مایی
ما آرزومان چیست و تو چیست آمالت !
"حی علی خیر العمل" یعنی ولای تو
یعنی که نیکی کردن بر بچه های تو
بوی خدا آید ز هر جا بگذری خانم
وقت عبادت از خدا دل می بری خانم
وقتی سفر می رفت پیش تو دلش می ماند
تو باعث دلتنگی پیغمبری خانم
تو ازدواجت با علی امری الهی بود
خوشحال بودی که برای حیدری خانم
مریم زمان خود زنی برتر به عالم بود
تو از زنان هر دو عالم برتری خانم
گویند مردم کاش ما هم فاطمی بودیم
روزی که تو فرمانروای محشری خانم
پیش خدا خوش باش جای تو به دنیا نیست
با آن کمال اینجا برای روح تو جا نیست
نزد خدا دارای عز و اعتباری تو
ام ابیها شاه بیت روزگاری تو
تو حجت الله بر امامان هستی ای مادر
می ماند آدم با مقاماتی که داری تو
تیغ دو دم یا که سپر ، حیدر نمی خواهد
شیر خدا را هم سپر ، هم ذوالفقاری تو
اما علی را باورش کی بود تا بیند
در هر کجای خانه اش لاله بکاری تو
محشر به هم می ریزد از یک سو حسین بی سر
از یک طرف هم دست عباست می آری تو
بر رشته های چادر تو دست اندازیم
بر این مقام نوکری آن روز می نازیم
رضا رسول زاده
*********************
اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) – حسن لطفی
از بس فرشته است گذر جای ندارد
جبریل سر آورده و پر جای ندارد
بند آمده این راه دگر جای ندارد
با دختر بابا که پسر جای ندارد
امشب شب عشق است، شب مادر باباست
با قبله بگو قبله ی ما حضرت زهراست
بالاتر از آن خط که نوشتند تو هستی
مدحی که نخواندند و نگفتند تو هستی
با نقطه ی با، نقطه ی پیوند تو هستی
آیینه قدی خداوند تو هستی
چیزی به جز از نور خداوند نداری
سوگند خدا گفت که مانند نداری
بانو چه شگفت است هبوتی که تو داری
قدر است چه قدری ملکوتی که تو داری
صد رشته قنات است قنوتی که تو داری
آرامش دریاست سکوتی که تو داری
دریای علی غیرت طوفانی ات عشق است
ای مرد ترین مرد رجز خوانی ات عشق است
عزم من و تو جزم شد و کارگر افتاد
دشمن به عقب رفته و از پشت سر افتاد
تا پای فشردیم از عالم سپر افتاد
با آلِ علی هرکه در افتاد وَر افتاد
ما سخره ی سختیم که از باد نلرزیم
این درس به ما مادر ما داد نلرزیم
هرجا که بلند است به زیر قدم ماست
بر هرچه سه تیغ است شکوه عَلَمِ ماست
هر بیش که دارند در این پهنه کَمِ ماست
موجیم که آسودگی ما عَدَم ماست
ما درس جز از محضر اسلام نگیریم
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
هر بادِ مخالف شده جوشن به تنِ ما
هر تیر توان داد به برخاستنِ ما
با ماست همیشه نفسِ بت شکن ما
در سایه ی زهراست تمام وطن ما
این خصم زبون است اگر بد دهنی کرد
وین سیره یِ زهراست که دشمن شکنی کرد
جایی که ملک چشم کشد گرد محال است
با نام شفا پرور تو درد محال است
جز شیر خدا گرد تو یک مرد محال است
رفتی و جز از تو هما درد محال است
با تیغ به تو تکیه کند شیر خداوند
ای خطبه ی تو غیرت شمشیر خداوند
از روز ازل هر تپشت یاد علی بود
نَبْضَت،ضربانت،نفست ناد علی بود
این هشت فلک فاطمه آباد علی بود
خانم همه ی حرف تو فریاد علی بود
میلاد توُ باز نمک گیر غدیریم
از توست که مانند تو درگیر غدیریم
حسن لطفی
*********************
اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا(س)
آمدی تا که نگین دل خاتم باشی
کوثر و خیر کثیر همه عالم باشی
آمدی فاطمه! صبح ازلی روشن شد
آمدی فاطمه! چشمان علی روشن شد
چشم مولا که شد از نور تو روشن ای ماه
گفت لا حول و لا قوة ألّا بالله
تو که در بندگی و زهد و وفا دریایی
پاره قلب نبی انسیةالحورایی
حضرت طاهره منصوره بتول عذرا
راضیه مرضیه صدیقه زکیه زهرا
خانه سادهات از صدق و صفا لبریز است
قلب سجادهات از نور دعا لبریز است
هر که از باغ بهشت تو سخن میگوید
سخن از حُسن کریم تو حَسن میگوید
به سر دوش نبی نور دو عینی داری
جان عالم به فدایت چه حسینی داری
در کرمخانه لطف تو مقرب باشد
هر که خاک قدم حضرت زینب باشد
هر کسی نزد تو احساس بهشتی دارد
چادرت رایحه یاس بهشتی دارد
چادرت خیمهگه شرم و عفاف است ای گل
آسمان دور سرت گرم طواف است ای گل
انقلاب تو شده مبدأ ایمان مادر
شده مدیون تو و خون تو قرآن مادر
تا قیامت به همه درس بصیرت دادی
تو به دین این همه سرمایه عزت دادی
نقش یا فاطمه سربند مجاهدها شد
امتداد ره تو نهضت عاشورا شد
مکتب سرخ ولای تو حسینیها داشت
نسل تو خامنهایها و خمینیها داشت
ماند نام تو و در کل جهان نامی شد
نور تو مبدأ بیداری اسلامی شد
رشته مهر دل ما همه دم دست شماست
کشور ما به خدا خانه دربست شماست
هرچه تهدید و یا هرچه که تحریم شویم
به خداوند محال است که تسلیم شویم
گر مقاوم همگی لب ز شکایت دوزیم
به خدا با مدد مادریات پیروزیم
آی ای دشمن زهرا و علی ننگت باد
کمتر ای بیسروپا زمزمه جنگت باد
که مرا زمزمه جنگ تو آزار دهد
و اگر رهبر من رخصت پیکار دهد
به خدا سر ز تن نحس تو سرکش بزنم
دفتر و میز و گزینههایت آتش بزنم
همه دنیا شده فریاد عدالتخواهی
کاش این جمعه شود با مدد تو راهی
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
عالمی منتظر گفتن بسملله اوست
کاش میآمد و بودیم کنارش یارش
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*********************
اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) – حسین قربانچه
زد آفتاب و تجلی نمود باب والشمس
پرید مرغک دل با امید تاب والشمس
تمام زُهریتش را خدا به زهرا داد
شد آسمان و زمین جیره خوار یا و الشمس
میان ظلمت شب نور ربنای نبی
چراغ روشن نیمه شب حرا والشمس
در آن زمان که خدا بر رسول کوثر داد
عطا نمود مزمل زمر ضحی و والشمس
کلاف چادرش از آیه های شب و ولیل...
شکوه عفت بانوی هل عطی و الشمس
به معنی سر سجاده رفتنش باشد
ستاره وقت نمازش به دامنش باشد
چقدر دور تو از نور رفت و آمد هست
و جبرئیل حواسش به طور ممتد هست
که پا ز روی پرش روی خاک نگذاری
اگر چه فرش ره از مرمر و زبرجد هست
الهه ای و برای الهه گی در تو
هر آنچه شاید و هر آنچه را که باید هست
عنان دست و سر و سینه بهشتی را
تو بر مسیر مده تا لب محمد هست
اگر که آخر یاسین خدا ستوده تو را
پس آنچه را تو اراده کنی که باشد ... هست
بخواه تا که همیشه کبوترت باشم
غلام حلقه به گوش دم درت باشم
تو کیستی که لبت تا ز روی لب می رفت
علی هم از سخن تو عقب عقب می رفت
کنار رب زپس قاب قوس میدیدت
اگر نبی شب معراج یک وجب میرفت
پدر به خانه تو عادت تقرب داشت
می آمد از سحر و بود و بعد شب میرفت
تو از بهشت به سلمان چه هدیه ای دادی
که از لب و دهنش مزه رطب میرفت
اگر به خطّه سلمان می آمدی حتما
عروس داریت از خطّه عرب میرفت
نگاه کن چه به معصومه ءتو می نازیم
کجاست قبر تو تا مرقدی بنا سازیم
همین که نام تو آمد خدیجه بال گرفت
پیمبر آمد و او را به انحصار گرفت
امانتی خدا را پدر به مادر داد
خدیجه بوی خوش سیب مزه دار گرفت
تو آمدی و خدا محض خاطرت ز یمین
حساب نامه اعمال از یسار گرفت
تبسم لبت از مصطفی چه دل می برد
تحجد شبت از مرتضی قرار گرفت
تو مادر همه میوه جات هستی و پس
چرا چه شد که علی را غم انار گرفت
تو از شنیدن تقسیم کار خوشحالی
علی به مزرعه، تو خانه دار خوشحالی
ندیده ایم کسی چون تو ربنا بکند
که در نماز شب همسایه را دعا بکند
به جز تو کیست عروسی که قبل جشن زفاف
لباس عروس خودش را تن گدا بکند
به جز تو کیست که حی علی الصلوة به بعد
همه مفاصلش از خوف رب صدا بکند
خداش خیر دهد آنکه را که دست مرا
گرفت و برد که با عشقت آشنا بکند
امید می رود این ذره را قبول کنی
خلاف خوی کریم است اگر سوا بکند
فدات شم چقدر خواندن از تو جا دارد
چقدر نوکری خانه ات صفا دارد
که دست و پا کنی یک خانه در کنار خودت
اگر چنین بکنی محشر است ای خانم
کلون در زده شد، خانه ای همسایه؟
مجاور تو کنار در است ای خانم
دوباره سفره ما خالی از تو، خوان شما
دوباره باز گدا پرور است ای خانم
بدون نان حلال تو شهر ما میشد
بدل به دهکده ای بت پرست ای خانم
چقدر مثل خدا سفره داریت زیباست
همیشه مرحمت آبشاریت زیباست
شنیده ایم که قدر تو را نفهمیدند
عیار زندگی با تو را نسنجیدند
تو را زدند و علی را کشان کشان بردند
تو را زدند و ز خشم خدا نترسیدند
تو را زدند و ملائک به پشت در گفتند
که کاش غنچه یاس تو را نمی چیدند
تو را زدند ولی کاش زینبت حسنین
به چشم خون زده این صحنه را نمی دیدند
تو را زدند و زمین خوردی و سپس دیگر
شبیه سابقشان مهر و مه نتابیدند
حسین قربانچه