اشعار وفات حضرت ام کلثوم(س)
اشعار وفات حضرت ام کلثوم(س) – مهدی رحیمی
هر آنکه آمده را رهگذر تصور کن
چهل نفر همه را شعله ور تصور کن
ببند چشم و ببین چکمه ای بلند شده
و بعد فاطمه را پشت در تصور کن
برای اینکه بفهمی چطور شد روضه
فضای حادثه را تنگ تر تصور کن
برای خاطر محسن بیا و حیدر را
برای دفعه پنجم پدر تصور کن
و بعد حادثه را تا به کربلا برسان
کنار عمه ولی همسفر تصور کن
برای این زن تنها که ام کلثوم است
به وقت جنگ عمو را پسر تصور کن
برای آنکه بفهمی کی است این خانم
فرشته را به لباس بشر تصور کن
علی و فاطمه و زینب و حسین و حسن
خلاصه کن همه را یک نفر تصور کن
کنار زینب کبری به هر فراز و فرود
از این به بعد علیِّ دگر تصور کن
از این به بعد هر آنجا که می زنند او را
کنار زینب کبری سپر تصور کن
پس از حسین بمیرم مخدراتش را
به مجلسی همه را در خطر تصور کن
مهدی رحیمی
برگرفته از سایت حدیث اشک
*********************
اشعار وفات حضرت ام کلثوم(س) – محسن حنیفی
نگاه آسیه ها محو در قداست اوست
حیا، ادب شده ی مکتب نجابت اوست
به شأن و رتبه ی او غبطه میخورد مریم
دلیل این سخنم جایگاه عصمت اوست
غریب تر ز حسن نام ام کلثوم است
که خاک خوردن نامش نشان غربت اوست
نوشته اند فلک غرق ذکرتسبیح است
حسین گفتن با آه هم عبادت اوست
دوباره مرثیه ی قتل صبر میخواند
از آن شلوغی گودال این غنیمت اوست
لهوف مختصری از مصائب بانوست
لهوف گریه کن روضه ی اسارت اوست
فقط مقابل او نام شام را نبرید...
اگرچه شام اسیر شکوه و هیبت اوست
برای پوشیه ها او به شمر رو زده است
حجاب حوریه ها متکی به غیرت اوست
شهیده ی غم گودال باید او را خواند
حسین ذکر مدام دم شهادت اوست
محسن حنیفی
*******************
اشعار وفات حضرت ام کلثوم(س) – قاسم صرافان
تا بوسه ی خنجری به حلقوم نشست
بر نیزه، سر امام مظلوم نشست
تنها نه فقط میان رگ های حسین
آن نیز ، به قلب امّ كلثوم نشست
**
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بی تابت چه دیدند؟
که زیر سایه ی ا مّ المصائب
تو را اخت المصائب آفریدند
**
آن زینب او، عزیز مردم شده است
این فاطمه اش، ملیکه ی قم شده است
افسوس ! كه نام « امّ كلثوم » فقط
مانند مزار مادرش، گم شده است
قاسم صرافان
*******************
اشعار وفات حضرت ام کلثوم(س)
از اول که مهرگدایی به ما خورد
گذر دل ما به این کوچه ها خورد
سر هرکه برخاک شما خورد
به تعبیر بهتر به عرش خدا خورد
تو و من همیشه امامیم و ماموم
دخیلم دخیل تو یا ام کلثوم
خدا ریخته در تو لیلا شدن را
تجلی انا فتحنا شدن را
وجود علی نفس زهرا شدن را
و در عین زن بودن آقا شدن را
پر چادر تو نماد وقاراست
زبانت برنده تر از ذوالفقاراست
سرسفره نان وشیرت علی بود
نمک گیرخیر کثیرت علی بود
اسیرش تو بودی اسیرت علی بود
مجیرش تو بودی مجیرت علی بود
تو روزی به شب احتیاجت دروغ است
و با کافران ازدواجت دروغ است
بخوان خطبه ای تا مسلمان بسازی
اباذر بسازی و سلمان بسازی
به وقتش از آتش گلستان بسازی
ز تو برمی آیدکه طوفان بسازی
سخن گفتی و مابه جایی رسیدیم
همه به اندیشه ی کربلایی رسیدیم
غم از روزگار تو آخر چه می خواست
دلت را که سوزانددیگرچه می خواست
فراغ برادر ز خواهر دیگر چه میخواست
دل سنگ خنجر ز حنجر چه میخواست
چه دیدی زمانی که به گودال رفتی
که یک دفعه این جور ازحال رفتی
وجود تو زینب ولی بی نشان تر
کنارت شده خواهر تو عیان تر
ازافلاک حتی غمت بی کران تر
قدت شد ز داغ حسینت کمان تر
همین که علم را زمین خورده می دید
زنان حرم را زمین خورده می دید
تو درکربلا ماه وخورشید زینب
تو بودی کنارش که تابید زینب
به یاریت از باغ گل چید زینب
تو هم دیده ای آنچه را دید زینب
به یاری هم ازکف خار صحرا
کشیدید بیرون تن بچه ها را
اَدا کرده ای این هم سنگری را
به آخر رساندی حق خواهری را
به زینب سپردی پیغمبری را
کمک داده ای نعره ی حیدری را
کمک حال زینب کمک حال سجاد
حضورت به پاهای زینب توان داد
حرم امنیت داشت اما به هم ریخت
سر حمله بی حیاها به هم رخت
عقله زمین خورد و دنیا به هم ریخت
غرور تو با ضربه ی پابه هم ریخت
هزاران مغیره...اولاد زهرا
دوباره لگد داد و فریادزهرا
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*******************
اشعار وفات حضرت ام کلثوم(س) – رضا قربانی
خواهر مجتبی چه مظلوم است
غربتش از عزاش معلوم است
روضه خوان امام معصوم است
فاتح شام و کوفه کلثوم است
همه جا پا به پای زینب رفت
در صفاتش جلال میبینم
حب او را کمال میبینم
چشمه اش را زلال میبینم
رتبه اش بی مثال میبینم
همه جا پا به پای زینب رفت
مثل زینب وقار بابا بود
کوه صبر و حیا و غمها بود
در رشادت شبیه زهرا بود
خطبه اش ذوالفقار مولا بود
همه جا پا به پای زینب رفت
پیش نطقش وقار میریزد
جگر روزگار میریزد
عزت و اقتدار میریزد
رنگ و روی بهار میریزد
همه جا پا به پای زینب رفت
جلوه ی نور پنج تن بوده
گاه زهرا گهی حسن بوده
اسدالله بت شکن بوده
شاهد غارت بدن بوده
همه جا پا به پای زینب رفت
آنقدر گریه کرده پیر شده
بی حسین از زمانه سیر شده
غصه اش غصه ی حصیر شده
با چه وضعیتی اسیر شده
همه جا پا به پای زینب رفت
گرچه با ناقه های عریان رفت
به هواداری سلیمان رفت
جنگ خطبه شد و به میدان رفت
دو سه شب شهر کوفه زندان رفت
همه جا پا به پای زینب رفت
روی نی آفتاب را دیده
دور گردن طناب را دیده
گریه های رباب را دیده
خیرزان و شراب را دیده
همه جا پا به پای زینب رفت
روضه با اشک شور میگوید
از درخت و تنور میگوید
از مسیر عبور میگوید
ماجرا را به زور میگوید
همه جا پا به پای زینب رفت
شامیان سد راه میکردند
دختران را نگاه میکردند
هتک حرمت به شاه میکردند
بین مجلس گناه میکردند
همه جا پای به پای زینب رفت
رضا قربانی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
*******************
اشعار وفات حضرت ام کلثوم(س) – مجید تال
از قرائن این چنین پیداست در را دیده است
ما شنیدیم، او ولیکن چل نفر را دیده است
قبل ضربت خوردن مولا و شاید قبل تر
بارها در کوچه ها داغ پدر را دیده است
آنکه عمری با حسن خون جگر را خورده بود
بین تشتی عاقبت خون جگر را دیده است
صبر پنهان داشت در کرب و بلا از این جهت
دور از چشم همه رنج سفر را دیده است
در که جای خود، پدر که جای خود، در شهر شام
چل نفر که هیچ از این بیشتر را دیده است
ام کلثوم است یا زینب نمی دانم کدام!
دور خواهر خواهری چندین نفر را دیده است
بارها این شرم بی اندازه او را می کشد
اینکه زینب پیش او داغ پسر را دیده است
شرم او یک بار اما می کشد او را دو بار
اینکه هم در دشت هم در تشت سر را دیده است
مجید تال