اشعار ولادت حضرت امام محمد باقر(ع)
اشعار ولادت حضرت امام محمد باقر(ع)
هرجا که باشد منبری ، پا منبری هست
همراه هر عرض ارادت ، محضری هست
ما که به غیر از معجزه از تو ندیدیم
وقتی امامت میکنی پیغمبری هست
حیف از قدم های تو که بر خاک باشد
نا قابل است آقای من اینجا سری هست
باور کن از سائل شدن آقا شدم من
از بس که در دست تو ذره پروری هست
من تا گرفتار توأم منصور هستم
شکر خدا بر شانه ام بال و پری هست
لطفی کنید و خواهشا در را نبندید
تا سائلی بیچاره در پشت دری هست
باید که در قلب کریمان جا بگیریم
پیش محمدها دم زهرا بگیریم
ای پنجمین آقا ، نماد چارده نور
هفتم کریمی در بلاد چارده نور
از هر طرف رفتم نژادت فاطمی بود
حیدر ترین زهرا نژاد چارده نور
در یک کم از لطف شما هم میتوان دید
تصویری از لطف زیاد چارده نور
سجاده هم بر منبر تو فخر میکرد
ای زینت زین العباد چارده نور
وقتی شما هم دست تان محتاج زهراست
او میشود باب المراد چارده نور
نام محمد نام کل اهل بیت است
هستیم با یاد تو یاد چارده نور
مدیون قال الباقریم الحمدلله
از مادرت مچکریم الحمدلله
تورات اگر تورات شد نام تو را داشت
از بس که باقر بودنت نور خدا داشت
هرکه به پابوس تو رفت علامه برگشت
نعلین تو زیر خودش عالم سرا داشت
خورشید هم هر روز هنگام طلوعش
به وقت مسجد رفتن از تو اقتدا داشت
اولادها آیینه دار مادران اند
این شهر با تو حضرت خیر النسا داشت
در چار گوشش آنقدر توحید میریخت
میشد اگر که خانه ی تو قبله ؛ جا داشت
دست تو از اول به ما خیرش رسیده
دست تو از اول گدا پشت گدا داشت
در نا امیدی ها به تو امیدواریم
ما تا قیامت هم گرفتار نگاریم
الله اکبر از کراماتی که داری
از سجده و سوز مناجاتی که داری
هر شیعه تا محشر بدهکار شما شد
آقای من با این روایاتی که داری
کیسه به دوش نیمه شب های مدینه
دارد هوای کوفه سوغاتی که داری
لطف تو بر هر سائلی عشق علی بود
شهره است بین شهر خیراتی که داری
از جای مُهرت میشود فهمید راحت
شب تا سحر طور عباداتی که داری
خاک بقیع تو برای ما بهشت است
بی صحن و بی گنبد... چه جناتی که داری
بغض گلویت هر نفس یا لیتنا بود
جنس غم تو مثل داغ کربلا بود
ای کربلا رفته بگو با سر چه کردند؟
با یک تن صد پاره این لشگر چه کردند
وقتی که تا گودال رفت انگشترش بود
این قوم با انگشت و انگشتر چه کردند
سهم تن یوسف هجوم گرگ ها بود
سر نیزه های کُند با پیکر چه کردند
یک آستین را روی صورت میگرفتند...
رو بنده وقتی رفت در معبر چه کردند...
پیراهن جدّ تو را که پس نداند
در شام با گهواره ی اصغر چه کردند
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*******************
اشعار ولادت حضرت امام محمد باقر(ع) – مهدی رحیمی
دل ها به هم لب ها به هم سرها به هم خوردند
خیل ملک از قسمت پرها به هم خوردند
بر دیدن ماهی که نور فاطمه دارد
در کهکشان انگار اخترها به هم خوردند
نور حسین آمیخت با نور حسن، درتو؛
بالاخره نور برادر ها به هم خوردند
یک مرتبه در اکثر میخانه های شهر
دروقت میلاد تو ساغر ها به هم خوردند
درمکتب هست علم قطعا بهتر از ثروت
غیراز ابوذرها، ابازرها به هم خوردند
غیر از ابوذرها و سلمان ها، دراین درگاه؛
درکثرت خُدّام قنبرها به هم خوردند
در رفت و آمدها به یاد مادر افتادم
در رفت و آمدها که هی درها به هم خوردند
ای وای، از آن کوچه های تنگ وقتی که؛
بر روی نِیْ چون جام مِیْ سرها به هم خوردند
مهدی رحیمی
برگرفته از سایت حدیث اشک
*******************
اشعار ولادت حضرت امام محمد باقر(ع) – مجتبی روشن روان
وزیده دوباره نسیم رجب
مرا خوانده حق در حریم رجب
دلم را هوائی خوبان نمود
خدای رئوف و رحیم رجب
خدایا کمک کن که با لطف تو
شوم بهره مند از نعیم رجب
نگاهی بفرما براین روسیاه
به حق نگار کریم رجب
مناجاتی ام کن دراین ماه نور
مقیمم بفرما به درگاه نور
مرا شوق یاریست والا تبار
امامی گرامی و زهرا تبار
من از ایل مجنونم و دلشده
و او از عزیزان لیلا تبار
کریمی زنسل کریمان عشق
ومن عاشقی مست و شیدا تبار
نسب از دو سو فاطمی، حیدری
به قربان این ماه غوغا تبار
جمال جمیلش بهشت عدن
دو جد گرامش حسین و حسن
تعلق ندارد به کس خاطرم
گدای کرمخانۀ باقرم
به لطف خداوند زهرائی ام
خدا را براین موهبت شاکرم
به منصب نیازی مرا نیست... نیست
خوشم در حریم علی شاعرم
اگرچه سرودم غزلها ولی...
ز وصف علی زادگان قاصرم
قلم از نفس ماند و یارم نشد
حریف نگاه نگارم نشد
سلام ای علوم خدا را امین
پدر خوانده ی علم، حق الیقین
اگرچه زنسل علی آمدی
محمدترینی،محمدترین
چنان فانی عشق پاکت شدم
ز سرحد مستی گذشتم ببین
مریض مریض تو عیسی مسیح
مرید مرید تو روح الامین
به قربان نازی که داری شما
و آغوش بازی که داری شما
به روی اسیرت نگارا بخند
بر این بینوا دیده ات را مبند
نگاهی... که جاهلترین نوکرت
ز دریای علمت شود بهره مند
امیر رسولان به تو داده دل
مرا هم امیرا فکندی به بند
حسن زاده ای و حسینی خصال
نگاهت قیامت... لبت کان قند
چه گردد از آن لب شه ذوالمنن
کلامی خصوصی بگوئی به من
من امشب زچشم تو دم می زنم
به نام نگاهت قلم می زنم
رجب آمده غرق شور و طرب
شرر بر دل و جان غم می زنم
سراپای من غرق لطف شماست
دم از حُسن صاحب کرم می زنم
کدامین سحر می شود بنگرم
کنار مزارت قدم می زنم
و یا اینکه یک روز خوش بنگرم
سر قبر پاکت علم می زنم
ضریحی نداری نباشد غمت
برای تو در دل حرم می زنم
مرا عفو کن اگر دلبرا
ز اوصاف تو حرف کم می زنم
تو بالائی و ما در این قعر خاک
الا حضرت عشق روحی فداک
دلم پرشده از ولای شما
سرم خاک پای گدای شما
چه دارم به جز اینکه آقا فقط
بگویم وجودم فدای شما
چه می شد نصیب دل ما شود
نسیمی ز فیض دعای شما
مبارک بود پیش من مرهم و...
غم و لطف زخم و شفای شما
شبم را شما نور باران کنید
مرا با نظر اهل ایمان کنید
مجتبی روشن روان
برگرفته از وبلاگ حسینیه
*******************
اشعار ولادت حضرت امام محمد باقر(ع) – قاسم احمدی
مطلع بیتهای ماه رجب
مظهر شکوه و علم و ادب
با تو ظلمت فرار می کند و
می شود مثل روز،حال شب
چون گل همیشه لبخندی
دور بوده از تو خشم و غضب
مثل تو نیست واعظی آقا
بهترین سخنوری به عرب
مادرت ماه،پدرت خورشید
می شود با تو روشنی را دید
چلچراغ طریقت احمد
باقری بر شریعت احمد
بر منابر همیشه می گفتی
از سجایا، فضیلت احمد
گوش مردم حدیث می خواندی
درسهای بصیرت احمد
نیست فرقی میان حیدر با
منش و فعل و سیرت احمد
بعد او علی ولی الله
گفته ای آن نصیحت احمد
نعم مولی علی و نعم امیر
منبرت شد خطابه های غدیر
منجی روزگار شیعه شدی
مایه افتخار شیعه شدی
قال باقر تو غوغا کرد
عزت و افتخار شیعه شدی
بعد از آن خزان کرب و بلا
در زمستان بهار شیعه شدی
منبرت کم نداشت از خیبر
با زبان ذوالفقار شیعه شدی
ریشه ی شریعه خشکاندند
چشمه و جویبار شیعه شدی
منبرت چشمه های زمزم بود
بر تمام زخمها مرهم بود
شده ماه پیام پیغمبر
می رساندی کلام پیغمبر
مهربانی همیشه با هرکس
راه و رسمت مرام پیغمبر
ماه میلاد تو مه نبی ا ست
نام تو هم چو نام پیغمبر
گفته ای بارها به منبرها
نشکنید احترام پیغمبر
دین فقط مهر حیدر و زهراست
بغض مولا، حرام پیغمبر
برلبانت نصیحت احمد
منکر مرتضی علی مرتد
مانده ام کربلا مگر بودی
در بلاهای آن، اگر بودی
آن زمان که خیام سوزاندند
بین خیمه در آن گذر بودی
یا نه اصلاً درون خیمه ی خود
پیش بستر، بر پدر بودی
یا برای مخدرات آنجا
مثل کوهی و چون سپر بودی
عده ای گفته اند نه،برخی
گفته اند در آن سفر بودی
وای از آن بلای کرب و بلا
وای از غصه های کرب و بلا
قاسم احمدی
برگرفته از سایت حدیث اشک
*******************
اشعار ولادت حضرت امام محمد باقر(ع) – رضا اسماعیلی
عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من
پنجمین خورشید تا گل کرد در شب های من
آیه ای نازل شد از سمت بلوغ آسمان
روشنی پاشید بر آیینه ی سیمای من
فصل وصل آمد، زمین پُر شد ز بوی ناب عشق
جلوه گر شد از مدینه، ماه من، مولای من
عصمتی روشن تبسّم کرد بر روی زمین
حضرت حق گفت: "او نوری ست با امضای من"
وارث بوی بهشت است و خِرَد میراث اوست
سیب شیرینی ست او از شاخه ی طوبای من
قاف غیرت ، بحر حیرت ، کهکشان حکمت ست
باقر نور است، بشنو از لبش آوای من
فصل لبخند گل پنجم، امام باقرست
پنجمین خورشید ، زد لبخند بر دنیای من
تشنه ی یک جلوه از خورشید سیمای توأم
ای طلوع پنجمین ! ای حجّت فردای من
رضا اسماعیلی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
*******************
اشعار ولادت حضرت امام محمد باقر(ع) – محمد بختیاری
کارم کشید چون به تباهی، درست شد
این رنگ از شکست سیاهی درست شد
گفتم به خون دل بنویسم پیام را
آقا کریم بود، شفاهی درست شد
خواهی نخواهی است در این راه سوختن
ما سوختیم و خواه نخواهی درست شد
کار ثواب، کار دلم را خراب کرد
دادم چو بر گناه گواهی، درست شد
دارایی و نداریِ این عشق بود و بس
که در جهان گدایی و شاهی درست شد
خورشید هفتم آمد و در هفت آسمان
با این طلوع، سکه ی شاهی درست شد
آنکس که مدح او به زبان خدا نکوست
بحرالعلوم قطره ی دریای علم اوست
خورشید شیعه شد ز لب بام او بلند
دین خدا شد از دم اسلام او بلند
از عطر علم او همه عالم معطر است
بوی علی شد از گل پیغام او بلند
جابر رسانده است سلام نبی به او
آوازه ی نبی شد از احکام او بلند
در دست مستی است عنان یگانگی
اقبال چون منی، شده با جام او بلند
چون حیدر است و در کف او ذوالفقار علم
طوفان شده است از دم آرام او بلند
اسلام مرده بود ، محرم اگر نداشت
این ماه گشته از از سفر شام او بلند
تابیده بر خیال من امید تازه ای
در طالعم برآمده خورشید تازه ای
محمد بختیاری
برگرفته از سایت بی پلاک
*******************
اشعار ولادت حضرت امام محمد باقر(ع) – جواد حیدری
مهر تو خار نخل هایم را رطب کرد
ما را گدای اول ماه رجب کرد
آقای من مهر تو را واجب نوشتند
یعنی تو را بر غیر تو غالب نوشتند
سال هزار و سیصد و اندی گدایی است
روزی ماها از همین چندی گدایی است
من چهارده قرن دنبال شمایم
مال خودم هم نیستم مال شمایم
ماه رجب تا که به تو آغوش وا کرد
با آبرو شد، خویش را ماه خدا کرد
تو موسی دریا علم بی کرانی
تو آسمان در زمین، فوق زمانی
نام تو را همواره با مد می نویسم
تا می نویسم یا محمد می نویسم
ای گریه ی سجاده های نیمه شب ها
اذن دخول اول ماه رجب ها
ای سالها شهر خدا دنبال نورت
ای که برای مقدمت قبل از ظهورت…
…عرش الهی احترامش را فرستاد
پیغمبر اکرم سلامش را فرستاد
فرمود پیغمبر بزرگ عالمینم
آری حسین از من و من نیز از حسینم
آن کس که دارای تمام حُسن من بود
آنکس حسن بود و حسن بود و حسن بود
حالا حسین و مجتبی وصلت گزیدند
با وصلتِ باهم محمد آفریدند
تو مادری داری که مثلش هیچ زن نیست
مانند او حتی در اولاد حسن نیست
او همره بابای تو کرب و بلائی ست
در عهد تو در منصب خیر النسائی ست
در هر زمان مشغول تبلیغ خدایی
با درد هم ترویج یاد هل اتایی
شب می کنی تا سیدی مولا بگویی
تب می کنی تا ذکر یا زهرا بگویی
آنچه که زهرا مادرت دارد تو داری
روز قیامت هم تو صاحب اختیاری
تو مثل رأس جد خود اعجاز کردی
بابی زحکمت بر نصاری باز کردی
قربان اعجاز تو ای فرزند زهرا
آخر مسلمان تو شد پیر نصارا
تو آبرو بخشی به ما ای آبرو دار
حاجت روامان کن که هستیم آرزودار
نابودی وهابیت امید شیعه است
روز سقوط کفر تنها عید شیعه است
باید که بر این آرزوی خود بنازیم
بهر تو و اجداد تو مرقد بسازیم
همراه بابایت چهل سال و پس از آن
بودی به یاد گودی گودال گریان
تا زنده بودی آب دیدی گریه کردی
تا کودکی بی تاب دیدی گریه کردی
تو روضه خوان روضه ویرانه هستی
تو داغدار عمه دردانه هستی
تو علم خود را از همه گودال داری
تو تا ابد بر خیزران اشکال داری
جواد حیدری