اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج)
اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) – جواد پرچمی
ما را در این شبها تمنا می نویسند
مجذوب وصف و وصل لیلا می نویسند
من قطره ای ناچیزم اما مطمئنم
آخر مرا هم پای دریا می نویسند
اصلا چه بهتر که مرا هم چند سالی
کلب نگهبان همین جا می نویسند
ایل و تبارم را که نوکر می نویسند
ایل و تبارت را که آقا می نویسند
امشب برای ما کمی باران بخواهید
هر آنچه می گویی همان را می نویسند
این طاق نصرت ها که بالا رفته ما را
پروازهای رو به بالا می نویسند
جمعی شما را رب ماها می نویسند
جمعی شما را جای بابا می نویسند
چشم من و دست کریمت مهربانا
امشب صدایت می زنم من یا ابانا
موجم که دارم میل طوفانی شدن را
حین شعف پاره گریبانی شدن را
با سائلت بودن دگر از یاد بردم
من آرزوهای سلیمانی شدن را
مثل تمام کوچه ها این قلب ما هم
دارد تمنای چراغانی شدن را
اصلا مرا هم پای این ریسه ببندید
دارم سرِ آیینه بندانی شدن را
آقا به جان خاک پایت قصد کردم
از نو بنا سازم مسلمانی شدن را
از نیمه ی شعبان و مهمانت گرفتیم
اذن دخول ماه مهمانی شدن را
حتی به شوق لیله القدرش ندادیم
این حال خوبِ نیمه شعبانی شدن را
تو لیله القدری و خورشید زمینی
تو آخرین تیر امیرالمومنینی
وقتی تو اینجایی بیا معنا ندارد
آقا کجا هستی کجا معنا ندارد
بیماری ما غفلت از یاد نگار است
دور از طبیبان هم دوا معنا ندارد
من که گناهم را کمی هم کم نکردم ...
در معصیت این حرفها معنا ندارد
تو وعده صدق خدا هستی و اینقدر
آقا بیا ... آقا نیا ... معنا ندارد
ای مهربانتر از پدر مادر چه گویم
بی تو رسیدن به خدا معنا ندارد
باید که نوکر سوی اربابش بیاید
از ما به تو لفظ بیا معنا ندارد
وقتی تو از دست دلم راضی نباشی
یا ربنا یا ربنا معنا ندارد
نگذار بین غفلت کبری بمانیم
باید میان غیبت کبری بمانیم
باید فراق و سوختن باشد همیشه
در به دری از مرد و زن باشد همیشه
پیغمبرانه دلبری کن مثل اینکه
باید اویسی در قرن باشد همیشه ...
آواره ی صحرا نماییدم چه باک است
مجنون اگر دور از وطن باشد همیشه
ای کاش نامم عبد تو باشد همیشه
ای کاش نامت رب من باشد همیشه
بی یوسفش تا کی دمادم چشم یعقوب
دلخوش به بوی پیرهن باشد همیشه
من خواستم ذکر نمازم تادم مرگ ...
یا بن الحسن یا بن الحسن باشد همیشه
اصلا میان ما دو تا باید همیشه
حرف حسینِ بی کفن باشد همیشه
امشب سخن از جمکران جایی ندارد
جز کربلا این دل تمنایی ندارد
جواد پرچمی
********************
اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) – محمد رضا ناصری
تا دست کردگار تو را بی نشان نوشت
گفتم مگر که می شود از آسمان نوشت؟
حالا دگر که می شود و می توان نوشت
باید تو را همیشه امام زمان نوشت
هم کنیه ی عموی رشیدت به ابجدی
گویی که غرق نام و نشان محمدی
هر روز و شب سلام تو زهرای اطهر است
بعد از سلام کلام تو زهرای اطهر است
آماده ی قیام تو زهرای اطهر است
پر واضح است امام تو زهرای اطهر است
او منتظر نشسته که از تو خبر رسد
آن غایبی که هست دمی در نظر رسد
در صبح جمعه ای که نوشتند می رسی
با آن لب شکر شکن قند می رسی
کنج حیاطِ بیت خداوند می رسی
می بینمت که با گل لبخند می رسی
دستی به زلف یاری و دستی به ذوالفقار
چون خیبر و علی و دم تیغ آبدار
امشب برای ما ز امام حسن بگو
کمتر شنیده ایم تو نام حسن بگو
از قدرت نفوذ کلام حسن بگو
از فتح کربلای قیام حسن بگو
آماده ایم با تو که جشنی به پا کنیم
صحنی برای حضرت قاسم بنا کنیم
اشکی به رنگ سرخ ز چشمش چکیده است
گنبد به غیر سرخ به چشمش ندیده است
گوش فلک صدای کسی را شنیده است
وقت عوض نمودن پرچم رسیده است
آقا بیا به خاطر باران ظهور کن
از کربلای تشنه ی دل ها عبور کن
مست زلال باده ی میقات او شدم
سرخوش به گوشه چشم و علامات او شدم
وارد به خیمه گاه ملاقات او شدم
زانو زدم و گرم مناجات او شدم
دیدم صحیفه را که به اشکش روان بود
باران خاطرات علی بر زبان بود
سر منشاء تمام علوم خدا تویی
اول تویی و آخر این کبریا تویی
اوصاف ناشمرده و بی انتها تویی
منظور حق ز آیه ی قالو بلی تویی
از نسل باقری و خدا داده عزتت
علم و وقار و عصمت و ایثار و شوکتت
سنگم که زیر بار بلا کم تحمل است
عمرم شبیه بوسه ای از صورت گل است
فرشم به زیر پای شما از گلایل است
ذکر و دعای حضرت صادق توسل است
او انتظار روی شما را کشیده است
شب را به یاد روی شما آرمیده است
زندان اگر بلاست بلا را خریده ام
زیباتر از جمال تو دلبر ندیده ام
هر شب تو را کنار رخ مه کشیده ام
من مزه ی ندیدن رویت چشیده ام
با شور و اشتیاق بیا و نظاره کن
درد فراق و دوری ما را تو چاره کن
تو عابدی و عبدی و معبود و معبدی
یعنی شهید و شاهد و مشهود و مشهدی
از زائران عالم آل محمدی
ما بین کربلا و طوس تو در رفت و آمدی
سائل شدن به خاطر منت کشیدن است
آهو شدن بهانه ی اکرام دیدن است
دارد گواه می دهد این دل زیادی ام
هر چند عاشق تو و حیدر نژادی ام
باب المرادی ام من و باب المرادی ام
من زنده از بلاد شمایم جوادی ام
یا ایها العزیز تصدق به جود خود
ما را ببر به صحن دو چشم وجود خود
نذر نگاه دلبرتان جامعه به دست
راهی شدم به سمت حرم یک رواق و بست
یک گوشه ای نشستم و ایوان دل شکست
گفتم که السلام و دلم مست مست مست
با هر فراز جامعه جانم به در رود
نوکر به پای نوکری اش جان و سر دهد
این جا مجال دلبری از دلبری کم است
چون اشک گل به صبح همه چشم ها نم است
این خانواده هر دمشان عیسوی دم است
خشمش هزار زلزله دارد یکی بم است
در کنج صحن سامره سردابی ام کنید
نوکر مرا صدا زده اربابی ام کنید
یا ایها العزیز بیا وقت دیدن است
دیگر زمان زمانه ی منت کشیدن است
دیگر زمان حرکت و سویت دویدن است
وقت سرودن از تو و جامه دریدن است
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟
معنای انتظار چرا دیر کرده ای؟
محمدرضا ناصری
برگرفته از وبلاگ حسینیه
********************
اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) – محسن عرب خالقی
فرشته سوی زمین با شتاب آمده است
که باز هم قلمم را خطاب آمده است
خطاب آمده در چشم چشمه ی شعبان
دوباره ماهی مضمون ناب آمده است
خطاب آمده وقت گدایی دل هاست
چرا که حضرت عالیجناب آمده است
اگر قیامتِ امشب نبود بی لبخند
یقین می آمد، یوم الحساب آمده است
از این خبر شده شیرین دهان قند امشب
که آخرین نمک بوتراب آمده است
اگر غلط نکنم جمع سیزده گل سرخ
اگر درست بگویم گلاب آمده است
از آخرین خُم خود سر گشوده خدا
بیاورید پیاله شراب آمده است
برای اهل خدا رحمت خداوندی
و بر اهالی شیطان عذاب آمده است
کسی که مقصد یا من مجیبُ مضطر ماست
به یاری دل پر اضطراب آمده است
من از فراز «و خُزّانُ العلم» فهمیدم
سؤال های جهان را جواب آمده است
چنین که چشم زمین روشن است معلوم است
از آسمان پسر آفتاب آمده است
میان کوچه مان بوی یار می آید
گلی رسیده که با او بهار می آید
خبر رسیده کسی از تبار باران ها
رسد به داد دل خشکسالی جان ها
خبر رسیده که طوفان به پا شود وقتی
نسیم آمدنش می رسد به ایوان ها
خبر رسیده که وقتی رسید می شِکُفد
گل از گل همه ی خارهای گلدان ها
خبر رسیده که روزی ز مشرق کعبه
دوباره سر بزند آفتاب ایمان ها
خبر رسیده که با آیه های چشمانش
پس از ظهور کنند استخاره قرآن ها
خبر رسیده ولی ما هنوز هم خوابیم
شبیه مرده ای افتاده در خیابان ها
عوض شده است زمانه چنان که مجنون هم
به خانه خفته و لیلاست در بیابان ها
اگر نیاز ببیند بدون ناز آید
چنان که آب گوارا به کام عطشان ها
به جای خوردن نامش به کوچه ی دلمان
فقط شده است «ولی عصر» نام میدان ها
دعای عهد نرفته ز یادمان اما
نمانده است کسی روی عهد و پیمان ها
اگر چه با دل شیعه کنار می آید
نکردم آن چه ز ما انتظار می آید
دعا برای ظهورش دعایمان شده است
تمام آرزوی ربّنایمان شده است
قسم به «یابن الانوار ظاهره» نورش
میان ظلمت شب روشنایمان شده است
برای آشتی با خدا و توبه ی مان
چقدر واسطه و آشنایمان شده است
بیا به سمت ظهورش کمی قدم بزنیم
که انتظار فقط ادعایمان شده است
همیشه در وسط جنگِ کشتی و طوفان
به سمت ساحل حق ناخدایمان شده است
همیشه آخر خط با نگاه رحمت خود
عوض کننده ی حال و هوایمان شده است
همان که باعث خون گریه های او هستیم
همیشه باعث لبخندهایمان شده است
دوباره نیمه ی شعبان و افضل الاعمال
زیارت حرم کربلایمان شده است
بیا دوباره برای حسین گریه کنیم
بیا که ناله ی او همنوایمان شده است
چقدر با من و تو گریه کرده بر جدّش
چقدر هم نفس های هایمان شده است
محسن عرب خالقی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
********************
اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) – قاسم نعمتی
دمی که سیر وجودم الی السما می شد
تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد
گمان کنم خبر از یار می رسد امشب
که باب فیض الهی به سینه وا می شد
به زخم کهنه ی چشم انتظارها دیگر
نگاه مرحمت دلبری دوا می شد
چه جلوه ای شده بر ظرف کوچک قلبم
که بند بند وجودم زهم جدا می شد
کنار سفره ی زیباترین مسافر عرش
دلم ز پنجه ی تنگ قفس رها می شد
به هر نسیم که در زلف یار می پیچد
به هر کرشمه گره ها زکار وا می شد
در این زمانه که مردم همه غریبه شدند
در این سکوت کسی با من آشنا می شد
چه بیقرار دلم میل سامرا کرده
خدا به حضرت نرگس پسر عطا کرده
حریم کوچک سرداب ، عرش اعلا شد
نگار آمد و لبخندها شکوفا شد
سلام من به کسی که ز کاخ رم آمد
به ریسمان محبت اسیر آقا شد
خدا چه بخت بلندی به او عطا فرمود
ز راه دور رسید و عروس زهرا شد
عروس خانه غریب و امام خانه غریب
چقدر شادی این خانواده زیبا شد
نشسته یک پدری در کنار گهواره
ترنم لب او نغمه های لالا شد
شهادتین به لبهای او چه دیدن داشت
در ابتدا جلواتش شبیه عیسی شد
همه ذخیره ی حق در میان گهواره است
عصا بدست نگهبان خانه موسی شد
صدا صدای رسول خداست می آید
طنین یارب او مثل پور لیلا شد
ستاره ی سحر خانواده سر زده است
خلاصه ی همه ی اهل بیت آمده است
دل شکسته بداند قرار یعنی چه ؟
خبر نیامدن از تکسوار یعنی چه ؟
نگاه حضرت یعقوب می کند تفسیر
تمام عمر غم انتظار یعنی چه ؟
بدست باد سحر بوی پیرهن آید
نسیم صبح بداند بهار یعنی چه ؟
فقط ز خون شهیدان به جلوه می آید
به تیری از مژه طعم شکار یعنی چه ؟
ندیده عاشق رویت شدم که فاش کنم
اسیری دل و گیسوی یار یعنی چه ؟
کسی که طعم وصالت چشیده می داند
نگاه مرحمت سفره دار یعنی چه ؟
بگفت سید بحرالعلوم کی دانید
بغل گرفتن قد نگار یعنی چه
دگر برای وصالت بهانه میگیرم
اگر که دیر بیایی زغصه میمیرم
ز درد دوریت ای دوست شکوه ها دارم
خوشم اگرچه غریبم ولی تو را دارم
تمام سوز دل من زناله های شماست
ز درد هجر تو سوزی در این صدا دارم
گدایی در این خانه آرزوی من است
زنام توست اگر زره ای بها دارم
الا امیر سحر ای مسافر زهرا
امید وصل ترا بین هر دعا دارم
بیا و نامه ی اعمال من مرور نکن
که بر جبین عرق شرم از شما دارم
به کام خویش چشیدم غم جدایی را
امید رحمتی از یار آشنا دارم
بیا میان قنوتت مرا ز یاد مبر
که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم
به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست
اگر زبان مناجات با خدا دارم
قرار ما همه تنگ غروب صحن حسین
هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم
چه می شود به نگاهی دلم تکان بدهی
چه می شود شب نیمه رخی نشان بدهی
رسیدی و دل ما غرق نور کردی تو
کلیم گشتی و جلوه به طور کردی تو
قسم به خون روی دستمال اشک تو
برای روضه دلم را جسور کردی تو
شبانه روز شده اشک تو شبیه به خون
ز بس مصیبت کوچه مرور کردی تو
همان زمان که لگد خورد مادرت زهرا
ز کو چه های مدینه عبور کردی تو
در آن دمی که به هم خورد گیسوان حسین
دل شکسته مادر صبور کردی تو
لبان تشنه ی زینب به خون حنجر خورد
زمان بوسه کنارش ظهور کردی تو
پی سری که بهم ریخته است ترکیب اش
لسان عمه ی خود را شکور کردی تو
میان کوفه شبی کنج خانه ی خولی
چه گریه ها که کنار تنور کردی تو
تمام حاجتم این است با دلی پر درد
ترا به حق اسیری عمه ات برگرد
قاسم نعمتی
********************
اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) – وحید قاسمی
باز هم جشن نيمه ي شعبان
بيتها رخت نو به تن دارند
قلم من به زحمت افتاده
واژه ها شوق پر زدن دارند
**
باز هم جشن نيمه ي شعبان
السلام عليك يا خورشيد
چله ي انتظار سر آمد
از سر خمره نور مي جوشيد
**
باز هم جشن نيمه ي شعبان
همه ي شهرمان چراغانيست
عطر عود و گلاب مي آيد
چقدر حيف شد كه آقا نيست
**
باز هم جشن نيمه ي شعبان
ما به دنيا عجيب دل بستيم
لااقل به بهانه ي اين جشن
دو سه روزي به يادتان هستيم
**
سامرايي؟ مدينه اي؟ نجفي؟
پسر فاطمه كجا هستي؟
همه از تو سراغ مي گيرند
نكند باز كربلا هستي؟
**
خوب شد، نيستي نمي بيني
كاسه هاي نداري ما را
فقر و فحشا، فساد، بيكاري
دختران فراري ما را
**
خوب شد، نيستي نمي بيني
كه حيا از نگاه دنيا رفت
رزق و روزي خانه ها كم شد
قيمت نفت هر چه بالا رفت
**
خوب شد،نيستي نمي بيني
رهبر ما شكسته تر شده است
أين عمار روي لب دارد
باز هم طلحه فتنه گر شده است
**
خوب شد، نيستي نمي بيني
زير اين دردها مچاله شديم
كارد ديگر به استخوان خورده
دست بر دامن سه ساله شديم
**
حق مان است اين همه محنت
يادمان رفت صاحبي داريم
يادمان رفت منتظر باشيم
بين مان يار غائبي داريم
**
دلتان را به درد آورديم
دلمان سوي دام شيطان رفت
خشك شد گندم مزارع ري
بركت از نان سفره هامان رفت
**
دل ما گير چشمهاي تو نيست
گرم بازي آب و نان شده است
همه خواب تو را كه مي بينند
خيمه ي سبزتان دكان شده است
**
عاشق حجت خدا هستي
ياعلي ترك معصيت اول
باقي دردها و مشگل ها
مي شود با نگاه آقا حل
**
به كلافي كه يوسفت ندهند
هر چه اندوختي بيا رو كن
عوض كوچه،خانه ي دل را
صبح هر جمعه آب و جارو كن
وحید قاسمی
********************
اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) – یوسف رحیمی
بال زديم و به آسمان نرسيديم
تا به افق هاي بيکران نرسيديم
در خم يک کوچه مانده ايم دوباره
مثل هميشه به کاروان نرسيديم
شيعهی خوبي نبوده ايم برايش
ما به حضور اماممان نرسيديم
هر شب از اين جاده رفته ايم ولي حيف
تا به سحرهاي جمکران نرسيديم
کوچه به کوچه شميم سيب بياريد
يا خبري از سوي حبيب بياريد
کار جنونم به تماشا کشيده اَست
يک دو نفس لاأقل شکيب بياريد
با غم تو قلب من کنار نيامد
اشک هاي جمعه ام به کار نيامد
چشمها سپيد شد به راه عبورش
از گذر جاده ها سوار نيامد
در نفس باغ بوي پيرهنش نيست
يوسف شب هاي انتظار نيامد
نیست تاب عدل علی در دل دنیا
وارث طوفان ذوالفقار نيامد
دل ز همه جز تو گسستم که بيايي
دل به سر زلف تو بستم که بيايي
هر چه دويدم به حضورت نرسيدم
بر سر راه تو نشستم که بيايي
يا کبوتران نامه بر نپريدند
يا عريضه ها به حضورت نرسيدند
عاشقي از دوري تو مي رود از دست
از غم مهجوري تو مي رود از دست
ندبهی آدينه هم هواي تو دارد
شيون آئينه هم هواي تو دارد
بي تو زمين و زمان ثبات ندارد
بي تو جهان کشتي نجات ندارد
خيمهی سبزت پناه اهل جهان است
شانه تو تکيه گاه مُلک و مکان است
چشم های تو چراغ راه دل ماست
هر نگاه تو پناهگاه دل ماست
می وزد از سمت جمکران خیالت
هر سحر جمعه آرزوی وصالت
چشمه زمزم شده ست چشم غریبم
هم نفس زمزمهی اشک زلالت
کاش شوم ميهمان خيمهی سبزت
يا کريم آسمان خيمهی سبزت
کوچه به کوچه شميم سيب بياريد
يا خبري از سوي حبيب بياريد
هم نفسان کوچه پر از عطر بهار است
مي دهد اين مژده را نسيم، قرار است
یوسف رحیمی
********************
اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) – مهدی نظری
امشب بهشت را به تماشا گذاشتند
امشب نمک به سفره دنیا گذاشتند
امشب بروی دامن نرجس از آسمان
ماهی بنام مهدی زهرا گذاشتند
امشب به خانه حسن عسگری برو
چون راه را برای همه واگذاشتند
از بسکه آمدند پی دستبوسی اش
از بس زیاد دل روی دل جاگذاشتند
یوسف ببین که آخر صف ایستاده است
او را برای نوبت فردا گذاشتند
لیلا صفات ها همه مجنون صفت شدند
از عشق،سر به دامن صحرا گذاشتند
امشب پدر به خال پسر بوسه می زند
انگارکعبه روی حجر بوسه می زند
از یک طرف شبیه نبی با ملاحت است
از یک طرف شبیه علی با عطوفت است
از یک طرف چو مادر سادات غرق نور
از یک طرف شبیه حسن با صلابت است
با این همه صفات جمال و جلالی اش
ارثی که ازحسین گرفته شجاعت است
چشمش غضب زحضرت عباس دارد و
ابروی این پسر خود تیغ ولایت است
مثل علی اکبر ارباب قد رشید
مانند عمه زینب خود با ابهت است
دست توسل همه انبیا به اوست
از بسکه کار دست کریمش کرامت است
طاووس جنت آمده زیباتر از همه
آقای آسمانی آقاتر از همه
او می رسد که عدل علی را بپا کند
درد طبیب های جهان را دوا کند
او می رسد که تربت مادر عیان شود
بعد از مدینه روی به کرببلا کند
دارم به روز آمدنش فکر می کنم
وقتی برای فاطمه گنبد بنا کند
عیسی مسیح می رسد از قلب آسمان
تا اینکه در نماز به او اقتدا کند
بر کعبه تکیه می زند و قصد کرده است
با صوت حیدری همه مان را صداکند
ای کاش روز آمدنش بین آن همه
ما را خودش برای سپاهش سوا کند
چون صاحب صفات جلالی حیدر است
او لایق عمامه سبزپیمبر است
آقای من تمامی جانها بدست توست
رمز عروج عالم بالا بدست توست
ای وارث تمام ذوات مقدسه
باران و رود و چشمه و دریا بدست توست
ما غصه بهشت خدا را نمی خوریم
وقتی کلید جنت الاعلی بدست توست
پرونده قبولی ما را رقم بزن
مهر قبول و جوهر و امضا بدست توست
هرگز زمین نخورده عَلَم یابن العسگری
روز ظهور پرچم سقا بدست توست
تعجیل کن که فاطمه چشم انتظار توست
چون انتقام حضرت زهرا بدست توست
تو می رسی وارض وسما می شود بلند
در زیر پات عرش خدا می شو بلند
ماندم چگونه نام شما را صدا کنم
ماندم چگونه روی به سوی شما کنم
چندی ست جمکران،دل مارا نبرده ای
تا اینکه در نماز برایت دعاکنم
کارم بدون تو همه دم معصیت شده
من در گناه هم نشد از تو حیا کنم
شرمنده ام که نوکر خوبی نبوده ام
آقا نشد که دِین خودم را ادا کنم
شرمنده ام بجای دعای سلامتی
روزی هزار بار به قلبت جفاکنم
با حال معصیت بخدا می شود مگر
شبهای جمعه رو بسوی کربلاکنم
برگرد و مرده دل من را حیات بخش
برگرد و جان بده به دلم ای نجات بخش
مهدی نظری