اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج)
اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج) – علی اشتری
ابر کرم که نمنم باران درست کرد
از این کویر خشک، گلستان درست کرد
دل را تجلّیات خداوندی سحر
خانهخراب زلف پریشان درست کرد
دستی کریم آمد و با دستگیریاش
ما را گدای نیمهی شعبان درست کرد
ما را سر قرار خودش بیقرار ساخت
دنبال خویش، بی سر و سامان درست کرد
پس نادرست سجده نکردیم، این جناب...
کافر خراب کرد و مسلمان درست کرد
با دستپخت فاطمه نانی درست کرد
از ما کنار سفره سلیمان درست کرد
ما سائل قدیمی زهرا و حیدریم
چشمانتظار مهدی آل پیمبریم
با جذر و مدّ پلک تو دریا بلند شد
نوح و خلیل و آدم و موسی بلند شد
مریم به دور کعبهی نرگس طواف کرد
عیسی به شوق روی مسیحا بلند شد
یک دست روی سینه و یک دست روی سر
یوسف به پای یوسف زهرا بلند شد
مجنون شدند اهل سماوات تا زمین
تا گرد و خاک محمل لیلا بلند شد
ما سربلندهای همین سروری شدیم
وقتی که سایهات به سر ما بلند شد
هرجا که نام تو برسد واجبالقیام
باید به احترام تو از جا بلند شد
ما غیر نام محترمت را نمیبریم
چشمانتظار مهدی آل پیمبریم
مائیم و مستمند نگاه شما شدن
قبل از رسیدن رمضان، با خدا شدن
از من مرا بگیر و خودت را به من بده
باید به راه عشق تو از خود جدا شدن
باید درست توبه کنم، اینچنین بد است
میترسم از عقوبت این بیحیا شدن
از دست رفت چشم ترت بسکه گریه کرد
با باخبر ز نامهی اعمال ما شدن
یا ایّهاالعزیزِ مناجاتهای ما
خوب است با صدای تو از خواب پا شدن
گاهی خودم برای خودم نقشه میکشم
ای کاش با تو راهی کرب و بلا شدن
ما تشنهی زیارت ارباب بیسریم
چشمانتظار مهدی آل پیمبریم
علی اشتری
*******************
اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج) – محمد بیابانی
در سینه ام امشب آسمان دارم
یک دشت، ستاره بر زبان دارم
از کوفه و سهله می روم تا قم
زیرا که هوای جمکران دارم
آماده ی دار چشم های توست
در پیکر خود اگر که جان دارم
عمری ست گدای خانه ات هستم
عمری ست از این تنور، نان دارم
می خواهم که تمام هستم را
می خواهم هر چه در توان دارم
بر پای نگاه دوست بگذارم
دریاب مرا که دوستت دارم
مجنونم و راه خانه می گیرم
از لیلی خود نشانه می گیرم
صیدم؛ که ز دست های صیادم
آزادم و آب و دانه می گیرم
چون اشک، روان گاه و بیگاهم
بارانم و بی بهانه می گیرم
هر بار که یاد یار می افتم
با آتش دل زبانه می گیرم
یک روز چنان غبار می آیم
بر دامنت آشیانه می گیرم
من گرد و غبار راه دلدارم
دریاب مرا که دوستت دارم
در عید رسیدن تو حیرانم
هم شادم و هم کمی پریشانم
از اینکه تو هستی و ... نمی بینم
از اینکه کجایی و ... نمی دانم
دلگرم به ریسه و چراغانی
سرگرم به کوچه و خیابانم
مشتاق، شبیه طاق نصرت ها
بی تاب، در انتظار مهمانم
این چند خطِ ارادت من هم
عرضی ست برای نیمه شعبانم
ای مقصد حرف های بسیارم
دریاب مرا که دوستت دارم
سرمست تو کِی شراب می خواهد؟
کِی تشنه ی عشقت آب می خواهد؟
ناخالصی وجود صد رنگم
یک نیم نگاه ناب می خواهد
در باغ، تمام میوه ها کالند
باغ دلم آفتاب می خواهد
تا آمدن تو زنده می مانم؟
این پرسش من جواب می خواهد
هرچند که دولت تو چون عیسی
رزمنده ی پارکاب می خواهد
با این همه من فدایی یارم
دریاب مرا که دوستت دارم
برگرد غریب سامرا برگرد
ای وعده آخر خدا برگرد
چیزی دگر از خدا نمی خواهیم
ای صاحب ما فقط بیا... برگرد
ما این مذل الاعدا خواندیم
آقای معز الاولیا برگرد
ما جمعیت قلیل دنیاییم
دنیا شده بر علیه ما برگرد
ای منتقم حسین و عاشورا
با پرچم سرخ کربلا برگرد
از دوری کربلاست می بارم
دریاب مرا که دوستت دارم
محمد بیابانی
برگرفته از سایت وارث
*******************
اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج)
معطوف شد به عرش تمام حواس ها
پیوندخورد ساقه ی نرگس به یاس ها
ازتیرگی درآمدو نو شد لباس ها
برچیده شده ز دامن شبها حراس ها
پس تا طلوع صبح بیا و ثواب کن
مشتی پیاله هست درآنها شراب کن
کعبه تویی وماهمه قربانی توایم
درزیرناودان تو بارانی توایم
انجیل خوان مصحف قرآنی توایم
پس مسلمین مادر نصرانی توایم
آن دختری که مورد التاف فاطمه است
معلوم میشود که مسلمان تر از همه است
درآسمان تجلی شمس و ضُحی شدی
روی زمین قدم زدی وآقای ماشدی
گاهی نبی شدی وگهی مرتضی شدی
هم هل اتی وکوثر هم اِنَما شدی
تو جمع چهارده نفری زیر یک عبا
ما را چه میشود ببری زیریک عبا
با گوشه ی عبات خلیل از شرر گذشت
امواج بی خطرشد و نوح از خطرگذشت
موسی میان نیل چنان رهگذر گذشت
عیسی سر صلیب تو رادید و درگذشت
اینگونه شد که زنده و جاویدشد مسیح
در حوزه ی تو مرجع تقلید شد مسیح
خورشیدها شدن گدایان ماه تو
بی راهه ها شدن همه سر به راه تو
هرگز فقیر نسیت کسی با نگاه تو
خوش آن سری که رفت برآن سر کلاه تو
هرکس که فقیه و صاحب عمامه میشود
از نور چشم توست که علامه میشود
من چیستم به جز اثر ربنای تو
من کیستم گدای گدای گدای تو
توچیستی که نیست عیان انتهای تو
توکیستی که جان دو عالم فدای تو
اینجا منم منم من واین فقرناتمام
آنجا تویی و دور تو از سائل ازدحام
این بی قرارها که همه جان گرفته اند
این ناله ها که شعله ی کنعان گرفته اند
این کوچه ها که آینه قرآن گرفته اند
از ریسه ها که نیمه شعبان گرفته اند
روشن شده است تا که تو برگردی از سفر
آقا بگو که صرف نظرکردی از سفر
با دوستان خویش مرا هم رفیق کن
خون مرا برای شهادت رقیق کن
دست یمن تهی شده برآن عقیق کن
باذوالفقار تکیه به بیت العتیق کن
بیرون بکش ز خاک وبزن حَد یهود را
خاموش کن شراره ی آل سعود را
درجاده ام محل عبورت کجاست پس
تاریک مانده دهکده ،نورت کجاست پس
جان برکف توایم تنورت کجاست پس
آنکس که میرسد به حضورت کجاست پس
یک نامه داشتم برسانم کجا به کی
حداقل بگو که میایی به خواب کی
اینجا کسی برای تو شیخ مفید نیست
بر چوبه ی حراج شما من یزید نیست
این بنده بنده ای که خدا آفرید نیست
این ماجرای بی کسی اصلا جدید نیست
سنگ محک نزن دل مجنون خویش را
درخانه جا گذاشته صابون خویش را
در روزگار غیبتتان کار خوب چیست
جز ذکر یا حسین شفا ءالقلوب چیست
این گریه های صبح و زمان غروب چیست
اصلا بگو قضیه ی دندان وچوب چیست
قرآن که خواند ضربه برآن لب زدن
با کعب نی برشانه ی زینب زدن
افتاد باز بال کبوتر به دستها
در خیمه آن لشگر معجر به دستها
بانیزه می روند همه سر به دستها
انگشتری نمانده درآخر به دستها
این سو به چهره ها زنان مشت میزنند
آن سو به قصد خاتمی انگشت میزنند
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*******************
اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج) – ناصر شهریاری
باز شوریست که در جان جهان افتاده
عالم از حادثه ای در هیجان افتاده
چشم نرگس به شقایق نگران افتاده
عالم پیر دگرباره جوان افتاده
هاتفی گفت سحر می رسد از راه بیا
همچو عباس قمر می رسد از راه بیا
باز عالم شده سرمست و غزلخوان امشب
پهن شد سفره ی احسان کریمان امشب
بس که شد لطف خداوند فراوان امشب
می شود هر چه گدا هست سلیمان امشب
جلوه ی کوثری حضرت زهرا آمد
آخرین حیدر کرار به دنیا آمد
آمده بر دو جهان حضرت دریا به به
بر رخش جلوه ی آقایی طاها به به
دلبری کرده به لبخند ز بابا به به
آمده در بر نرگس گل زهرا به به
عسگری در بر خود نور جلی را دارد
یا پیمبر به بغل باز علی را دارد ؟
با نگاهش دل غمدیده صفا بردارد
چشم یعقوب چو آیینه ضیا بردارد
از غبار قدمش درد دوا بردارد
آمده حضرت عیسی که شفا بردارد
انبیا از قبلش قرب الهی گیرند
با گدایی درش منصب شاهی گیرند
در رخش جلوه ی آیات خدا بسیار است
سیزده آینه در آینه در تکرار است
چو علی قبله عالم شده و سیار است
پسر حیدر کرار خودش کرار است
عرش می لرزد اگر یک دو قدم بردارد
دیدنی باشد اگر تیغ دو دم بردارد
کاش گل باز به دیدار چمن برگردد
از دل خاکی صحرا به وطن برگردد
یوسف فاطمه آن پور حسن برگردد
بهر یاری به همه اهل یمن برگردد
چون حسین بن علی هست چو کشتی نجات
تا که این عید شود عید ظهورش صلوات
ناصر شهریاری
برگرفته از وبلاگ حسینیه
*******************
اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج) – یوسف رحیمی
اي آفتاب عشق و عدالت شتاب کن
باز آ قنوت باغچه را مستجاب کن
اين خاک تشنه بيتو به باران نميرسد
باغ خزان زده به بهاران نميرسد
خورشيدي و زمین و زمان در مدار توست
مولای من بیا که جهان بيقرار توست
تنها تو منجي بشر و آدميتي
اصلاً تويي که فلسفه ي خاتميتي
تو سِرّ سجدههای ملائک بر آدمی
تو رازِ سر به مُهرِ سحرهاي عالمي
ماتمکدهست کعبه ي بيتو، خليل عشق
چشمان توست کعبه، بيا اي دليل عشق
با صد هزار جلوه ي مشهود ميرسي
با نغمه ي الهي داوود ميرسي
موسي شدي و طور به سويت شتافتهست
نيل است که به شوق تو سينه شکافتهست
سيماي تو ز يوسف مصري مليح تر
همراه تو مسيح و تو از او مسيح تر
آيات حسن و فضل و کمال تو بيحد است
خوي و خصال تو همه عين محمد است
همراه توست معجزههاي پيمبري
داري به روي شانه عباي پيمبري
مولا بيا به دين بده روح دوباره اي
با ذوالفقار فتح، شکوه دوباره اي
برپاست نهروان و جملهاي ديگري
بيت الحرام و لات و هُبَلهاي ديگري
هر سنگ را نگاه تو سجّيل ميکند
يا هر پرنده را چو ابابيل ميکند
باز آ که دست ظلم و ستم را قلم کني
باز آ که باز عدل علي را علم کني
باز آ که در مدينه قيامت بهپا شود
صحن و سراي حضرت زهرا بنا شود
در چشم تو شکوه الهي خلاصه است
صلح و جهاد تو همه عين حماسه است
در هر نگات نور خدا موج میزند
امید سیدالشهدا موج میزند
آميزه ي صلابت و احساس ديدني ست
در قامتت رشادت عباس ديدني ست
سمت تو آبهاي روان سجده ميکنند
بر خاک پات مُلک و مکان سجده ميکنند
بيانتهاست لايتناهي ست علم تو
آئينه ي علوم الهي ست علم تو
تا واژه واژه ات ملکوت حقايق است
در هر نگات جلوه ي صد صبح صادق است
داري به دوش پرچم باب الحوائجي
در دست توست خاتم باب الحوائجي
چشم رئوف توست بهشت برين ما
نور ولايتت شده حصن حصين ما
دلبستگي به رحمت تو در نهاد ماست
پلکي بزن، نگاه تو باب المراد ماست
شوق تو در هدايت ما بينهايت است
چشمان روشن تو چراغ هدايت است
برپا شده ست در دل عالم چه محشري
ديگر بتاب ماه خدا! يابن عسکري
من تشنه ي نگاه توأم أيها العزيز
دلتنگ روي ماه توأم أيها العزيز
تا کي نصيب ماست «اَرَي الخَلق» و «لا تُري»
کي ميشود نواي «اَنا المَهدي» تو را ...
از سمت کعبه بشنوم اي جانِ جانِ جان
عَجّل عَلي ظُهُورِکَ يا صاحِبَ الزّمان
یوسف رحیمی
*******************
اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج) – محمد فردوسی
باز هم روح الامین دارد غزل می آورد
صنعت ایهام و تشبیه و بدل می آورد
تا شود ابیات شعر من کمی دلچسب تر
واژه واژه بر لبم جام عسل می آورد
شعر شیرین مرا شور عجیبی داده است
واژه ی نابی که در چندین محل می آورد
چیست آن واژه که همراه ادایش جبرییل
جمله ی " حیّ علی خیرالعمل " می آورد
در میان شعرهای شاعران اهل بیت
دائماً این بیت را ضرب المثل می آورد :
یوسف مصری کجا و یوسف زهرا کجا
جلوه ی قطره کجا و جلوه ی دریا کجا
کوچه های شهر را امشب چراغانی کنید
عرش را و فرش را آیینه بندانی کنید
آمده نور دل انگیزی به سمت سامرا
باید امشب کوچه ها را خوب نورانی کنید
طبق رسم فصل حج ، مثل تمام حاجیان
جان ما را پیش پای یار ، قربانی کنید
از خَم ابروی او صدها خُم می می چکد
باید امشب خلق را انگور مهمانی کنید
دیدن روی سلیمان کار آسانی که نیست
باید اوّل خوب از این مُلک، دربانی کنید
هر که باشد نوکر تو زود آقا می شود
خود به خود با یک نگاه تو مسیحا می شود
یوسف زهرا تویی حُسن ختام اهل بیت
نام تو زیباست ای مرد قیام اهل بیت
گر چه آقا مثل یوسف با نمک هستی ولی
نام زیبای تو شیرین کرده کام اهل بیت
السّلام ای حُجّةَ الله ای امام منتظر
لحظه لحظه می رسد بر تو سلام اهل بیت
از پیمبر تا امام عسکری ، در عصر خود
نقل کردند این که هستی التیام اهل بیت
می رسد آن روز که با ذوالفقار مرتضی
میرسی تا که بگیری انتقام اهل بیت
مرتضی ، زهرا ، حسن ، خون خدا ، پیغمبری
می بری با جلوه ات دل از امام عسکری
نیمه ی شعبان که می گردد عیان ، صاحب زمان
می کند گل بر لب پیر و جوان ، صاحب زمان
اشهَد انّ که هستی تو امام آخرین
می وزد از هر مناره این اذان ، صاحب زمان
یک سؤال آقا !... اگر که جای کعبه ثابت است
پس چرا در هر کجا داری مکان ، صاحب زمان
تشنه هستم تشنه ی یک جرعه ی دیدار تو
وعده گاه ما شبی در جمکران ، صاحب زمان
می رسی یک روز ای خورشید پشت ابرها
می کنی پیدا مزار بی نشان ، صاحب زمان
با ظهورت می شود خوشحال زهرا مادرت
پیش مرگت می شود آن لحظه آقا نوکرت
العجل آقا بیا چشم انتظاری ها بس است
در فراقت اشک ها و بی قراری ها بس است
اشک ها ی ما که یک لحظه به درد تو نخورد
ناله ها و ضجّه ها و گریه زاری ها بس است
تا به کی جمعه به جمعه ذکر ندبه سر دهیم
ندبه و خون دل و شب زنده داری ها بس است
معصیت ، پاکی دوران جوانی را گرفت
ما جوان ها را کمک کن ، شرمساری ها بس است
باید آقا درد غربت را فقط فریاد کرد
گوشه گیری های ما و راز داری بس است
با ظهور خود بیا و مادرت را شاد کن
قلب ویران مرا با مقدمت آباد کن
محمد فردوسی
*******************
اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج) – مهدی نظری
آسمان امشب زمین را بوسه باران می کند
فرش دارد عرش را در خاک مهمان می کند
بازهم دارد ملک سجده به انسان می کند
سفره هارا دست حق دارد پرازنان می کند
باز هم خوان کرم روی زمین گسترده شد
بازهم دسته گلی از آسمان آورده شد
نورخورشید است یانورخداوند مبین
نور صدها ماه می تابد به بالا از زمین
بازبیرون آمده دست خدا از آستین
بازپیداشد نشانی از امیرالمؤمنین
تا کویر سامرا باغ پر ازگل می شود
ناگهان اطراف قنداقه پر از گل می شود
باغی از گل روی دستان امام عسگریست
این تمام هستی وجان امام عسگریست
آیه نه سوره نه قر آن امام عسگریست
این پسر شمشیربران امام عسگریست
قرص ماه کامل است امشب هلال عسگری
عرشیان گویند امشب خوش بحال عسگری
ابرباریدن گرفت و رود ودریاشاد شد
غنچه خندید و دل بی تاب صحراشاد شد
عطری از جنت وزید و عرش اعلا شاد شد
بیشتر از کل عالم قلب زهرا شاد شد
آمد آنکس که تمام انبیارا رهبر است
آنکسی که تارو پودش تارو پود حیدر است
روی زیبای محمد بین قاب روی او
ذوالفقار حیدر کرار در ابروی او
مثل عطرحضرت زهراست عطروبوی او
قدرت بازوی عباس است در بازوی او
چون حسن لطف و سخاداردعطای دست او
دست حاتم را یقیناً در کرامت بسته او
حضرت آدم بنازد بر رخ زیبای او
مهر میسازد کلیم از خاک زیر پای او
نوحِ کشتیبان شده محو قد رعنای او
خضر می گیرد بقا بادیدن سیمای او
باید ابراهیم لعنت بر دل شیطان کند
جای دارد پیشش اسماعیل را قربان کند
حضرت یوسف غلامی از غلامانش شده
حضرت یعقوب نیت کرده دربانش شده
حضرت عیسی گل مریم مسلمانش شده
دست جبرائیل هم گهواره جنبانش شده
مریم و سارا وهاجر پیش نرجس صف زدند
نام او شد انتخاب و اهل عالم کف زدند
می رسد روزی که روی کعبه پرچم می زند
نعره مستانه ای در کل عالم می زند
تیغ بر می دارد از دین خدا دم می زند
بوسه بر پایش کنار مکه زمزم می زند
سامرا ٬کرببلا ٬یک سر به مشهد می زند
روی قبر حضرت صدیقه گنبد می زند
چون حسین ابن علی او با شجاعت می رسد
باسپاهش مثل کوهی با صلابت می رسد
سیصد واندی نفر باسیل غیرت می رسد
روی دوشش پرچم سبز ولایت می رسد
عدل و داد مرتضایی را به عالم می دهد
مطمئنم او که برگردد نجاتم می دهد
در عراق وسوریه یکباره غوغا می کند
زخم قبر عمه جانش را مداوا می کند
داعش بی شرم را رسوای دنیا می کند
می زند سر هایشان را حق تماشا می کند
کاشکی روز ظهورش مست آقاشیم ما
کاشکی روز ظهور حضرتش باشیم ما
مهدی نظری
*******************
اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج) – سید حجت بحرالعلومی
آن شب زمین سامره حس غرور داشت
از بس فرشته آمد و آنجا حضور داشت
احساس مادرانه ی نرگس رسید و بعد
در او یگانه منجی عالم ظهور داشت
آمد حکیمه دید که طفلی نشسته است
مانند ماه چهره ای از جنس نور داشت
موسی کجاست تا که ببیند امام ما
در بین گاهواره ی خود کوه طور داشت
صحبت به گاهواره دراین قوم عادت است
از کودکی به عرش الهی عبور داشت
در لحظه ی نخست صدا زد: خدا،نبی
کامل نمود خطبه به یا مرتضی علی
می خواست تا خدا هنرش را نشان دهد
از نو به قلب خسته ی عالم توان دهد
وقتی هوای مردم دنیا گرفته است
باید خدا به اهل زمین آسمان دهد
تنها نه سامرا نه فقط کشور عراق
او آمده که کل جهان را تکان دهد
بیهوده غصه در طلب رزق می خوریم
از یمن او خدا به همه آب و نان دهد
با اینهمه اهانت در شام وسامرا
وقتش رسیده است که صاحب زمان دهد
حالا به شام تار زمین ماه می رسد
مهدی آل فاطمه از راه می رسد
مجنون صفت به عشق تو لیلا نشسته است
موسی نشسته است مسیحا نشسته است
در چشم خیس پر غم زهرایی شما
امواج بیکرانه ی دریا نشسته است
دنیا بدون خال لب تو نمک نداشت
رزق حلال ماست که آنجا نشسته است
رکن و مقام ، واله صمصام منتقم
دیده براه، زینب کبری نشسته است
آقا دلم گرفته بیا جان مادرت
حالا به انتظار تو دنیا نشسته است
ای بر تنت لباس پیمبر ظهور کن
از کعبه با شمایل حیدر ظهور کن
آمد که سفره های کرم را بیاورد
او می رسد که دخل ستم را بیاورد
حالا ز حد جسارت دشمن گذشته است
باید مدافعان حرم را بیاورد
طاقت نیاورد نظر چپ به عمه اش
باشد که ذالفقار دو دم را بیاورد
خونم حلال زینبتان گر چه اندک است
دشمن بگو بریده سرم را بیاورد
تا اینکه روز حشر شود مادرت شفیع
از علقمه دو دست قلم را بیاورد
فکری برای صحن و سرای حسین کن
ما را شهید کرببلای حسین کن
سید حجت بحرالعلومی