اشعار مناجات  –  علی اکبر لطیفیان

 

مخلوق خدا قیمت اگر میگیرد

از آه شب و اشک سحر میگیرد

 

در آتش عشق، ما گلستان دیدیم

از بین شرر خدا شجر میگیرد

 

در مسلک ما سوختگان هجران

پروانه چو سوخت تازه پر میگیرد

 

شیرینى عشق آن چنان است که نخل

از میثم تمار اثر می گیرد

 

در وقت شهادت بغلش میگیرند

آنکه غم یار را به بر میگیرد

 

بر سر نگذاشت هر کسى تربت دوست

فردا که شود، خاک به سر میگیرد

 

در اصل به معشوق خیانت کرده

دستى که ز دست غیر زر میگیرد

 

مرغ ملکوت خاکدان شانش نیست

از خاک فقط زاد سفر میگیرد

 

دنیا به خدا مزرعه آخرت است

زین مزرعه هر کسى ثمر میگیرد

 

گر سختى آخرت به باور برسد

دنیاطلبى را ز بشر میگیرد

 

آن آخرتى که آنچنان ملتهب است -

- فرزند تقاص از پدر میگیرد

 

روزى که به فاطمه همه محتاجند

- حتما همه را مد نظر میگیرد -

 

همسایه من ! حال مرا نیز بپرس

همسایه ز همسایه خبر میگیرد

 

ما زنده از آنیم که فرزند خلیل

میاید و بر دست تبر میگیرد

 

میاید و انتقام مظلومان را

با سیصد و سیزده نفر میگیرد

 

على اکبر لطیفیان

 

*********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – محمد جواد پرچمی

 

با درد آمدیم امان را طلب کنیم

مهمان نوازی رمضان را طلب کنیم

 

ما سالهاست قسمتمان خشکسالی است

دریا کجاست اشک روان را طلب کنیم

 

موسی و شیوۀ سخنش مال ما نبود

پس بهتر آنکه درس شبان را طلب کنیم

 

موسی به یمن ضعف تکلم ، کلیم شد

باید که از سکوت ، بیان را طلب کنیم

 

در های و هوی ما به خدا که خدا نبود

دیگر بس است که هیجان را طلب کنیم

 

جرمش کم است و جرم گناهش بزرگ، آه

بگذار اختیار زبان را طلب کنیم

 

حاجات ما به درد تقرب نمی خورد

اصلا خودت بگو که همان را طلب کنیم

 

وقتی کنار رحمت دریا نشسته ایم

حیف است آب قطره چکان را طلب کنیم

 

حیف است جای درد و دل و هم جواری اش

هی از کریم لقمۀ نان را طلب کنیم

 

حاجت روا شویم، بیا امتحان کنیم

یکبار حاجت دگران را طلب کنیم

 

یکبار هم برای رضای خدا نشد

که حاجت امام زمان را طلب کنیم

 

از دستهای ضامن آهو خدا کند

تضمین این رفاقتمان را طلب کنیم

 

حاجات نوکرت رمضان هم محرم است

بودن،کنار سینه زنان را طلب کنیم

 

گمنامی شهید به ما درس می دهد

بازنده ایم ، نام و نشان را طلب کنیم

 

از دستهای بسته طفل سه ساله اش

با دست بسته دادن جان را طلب کنیم

 

محمد جواد پرچمی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا 

 

گرچه من را میتوانی زود از سر وا کنی

تا سحر این پا و آن پا میکنم در وا کنی

 

آمدم دیگر بمانم پس مرا بیرون نکن

مشت خاک آورده ام که کیسه ی زر وا کنی

 

اول مهمانی از تو خواهشی دارم فقط

می شود زنجیر را از پای نوکر وا کنی

 

من خودم رسوای این وآن شدم با معصیت

پیش چشم خلق لازم نیست دفتر وا کنی

 

افتضاحی که به بار آورده ام شد دردسر

اصلا اینجا امدم که از سرم شر وا کنی

 

واسطه چه بهتر از این نام زهرا هست که

انقدر می کوبم این در را که آخر وا کنی

 

گریه از نان شبی که می خورم واجب تر است

کاشکی بر چشم خشکم نحر کوثر وا کنی

 

من گرفتاری خود را میبرم امشب نجف

تا گره های مرا با دست حیدر وا کنی

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب اول رمضان 95

 

*******************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا 

 

بیشتر از عاشقی، هجران مرا سوزانده است

هجر دیدار رخ جانان مرا سوزانده است

 

بعد از عمری علت خُسران خود فهمیده‎ام

دل سپردن دست این و آن مرا سوزانده است

 

مثل یعقوبم دلم آتش گرفته، سوخته

بعد یوسف، غربت کنعان مرا سوزانده است

 

عشق بی وصل نگار از هر بلایی بدتر است

عاشقی، این درد بی‎درمان مرا سوزانده است

 

دور از مولا در این زندان نفس افتاده‎ام

غفلتم در بین این زندان مرا سوزانده است

 

یک کلاف آورده‎ام یوسف خریداری کنم

این هیاهوی خریداران مرا سوزانده است

 

ترس از این دارم بگوید که نمی‎خواهم تو را

فکر دوری از صف خوبان مرا سوزانده است

 

سیره‌ی آقای ما گریه کنار زینب است

روضه‎های خواهری گریان مرا سوزانده است

 

روی نیزه رفتن خورشید جانم را گرفت

بین صحرا پیکری عریان مرا سوزانده است

 

بی‎قرار شارع العباس گشته‎ام باز هم

صحن سقا دوری از ایوان مرا سوزانده است

 

روزه می‎گیرم ولی افطار زهرم می‎شود

کام خشک ساقی عطشان مرا سوزانده است

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

*********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – محمد حسن بیات لو

 

به روسیاهی ام اقرار میکنم العفو

برای خوب شدن کار میکنم العفو

 

مرا تو میخری و پاک می کنی اما

منم که آینه را تار میکنم العفو

 

رسیده ام که خودم را نشان تو بدهم

به هر بهانه ای تکرار میکنم العفو

 

خودت اجازه ی شب زنده داری ام دادی

که با اجازه ات اصرار میکنم العفو

 

خودت بگیر دو دست مرا که من خود را

بدون تو همه جا خار میکنم العفو

 

از اینکه عفو تو شد شاملم ولی من با

گناه کردنم انکار میکنم العفو

 

زمان تشنگی یاد “حسین” می افتم

به یاد کودکش افطار میکنم – العفو

 

همان که گفت زمان قدم زدن “بابا”

ز درد تکیه به دیوار میکنم – العفو

 

ببین به پای مناجات گریه میریزم

به یاد عمه ی سادات گریه میریزم

 

محمد حسن بیات لو

برگرفته از سایت حدیث اشک

 

******************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا

 

حالا که از تعلّقِ خود، کنده آمده

حالا که از گناه، سرافکنده آمده

در وا کنید بنده‌ی شرمنده آمده

آلوده‎ای فراری و یک دنده آمده

 

مثل همه مرا بپذیری چه می‌شود؟

امشب اگر که دست بگیری چه می‌شود؟

 

در سینه‎ام هزار و یکی راز مانده است

دام گناه پیش رویم باز مانده است

با این‎که کم به ساعت پرواز مانده است

این بنده روی پله‌ی آغاز مانده است

 

یک لحظه پس به جای تماشا کمک کنید

جانِ علی به خاطر زهرا کمک کنید

 

دنبال نفس بودم و رسوای این و آن

تحقیرها شدم سر دعوای این و آن

قند و شکر زدم به مربّای این و آن

یک بار هم مرا تو بخر جایِ این و آن

 

اینجا همیشه اهلِ کرم جود می‌کنند

اینجا همه بدون ضرر سود می‌کنند

 

گفتی به دل جلا بده، گفتم به روی چشم

گفتی که دل به ما بده، گفتم به روی چشم

گفتی به من بکاء بده، گفتم به روی چشم

گفتی به من بها بده، گفتم به روی چشم

 

پس نوبتِ تو آمده من را صدا بزن

پایین نامه‎ام سفر کربلا بزن

 

این اشکِ بی‎مقدّمه را می‌خرد حسین

این سوز و آه و زمزمه را می‌خرد حسین

آقاست عاقبت همه را می‌خرد حسین

بارِ گدای فاطمه را می‌خرد حسین

 

ابلیس هر چه کرد سرشتم عوض نشد

ماندم گدای روضه، بهشتم عوض نشد

 

سلطان اگر کریم بُود، کم برای چه؟

وقتی که هست خانه‌ی تو، غم برای چه؟

اصلا زدند این همه پرچم، برای چه؟

صبرِ رسیدنِ به محرم، برای چه؟

 

یک «یا حسین» اگر که دل از حال می‌برد

یادش مرا به روضه‌ی گودال می‌برد

 

گودال بود و یک تن بی‎سر، سری که رفت

گودال بود و پیرُهن مادری که رفت

تاخیر کرد این نفر آخری که رفت

از سینه در نیامده این خنجری که رفت

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

*********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – امیر علوی

 

دور این میکده ها جوی روان بیشتر است

هر کجا صحبت جانان شده جان بیشتر است

 

اشک باید به روی گونه سرازیر شود

آب رو گر بچکد قیمت آن بیشتر است

 

بیشتر از پدرم گردن من حق دارد

کرم دلبر ما از پدران بیشتر است

 

مادرم ناله زد و کار مرا برد جلو

اثر آه دل و اشک زنان بیشتر است

 

برده ام نام تو را زودتر از نام پدر

 چه کنم نام شما روی زبان بیشتر است

 

شب به شب نان من از کیسه ی ارباب رسید

مزه ی نان شب کارگران بیشتر است

 

 سینه زن های تو در روز جزا میفهمند

کرمت دور بر سینه زنان بیشتر است

 

 باید هر جور شده من دگر آدم بشوم

فرصت بنده شدن در رمضان بیشتر است

 

 کی صدایش بزنم ابرویم در خطر است

سحر ماه مبارک که زمان بیشتر است

 

 شعر گفتن بخدا حال مرا خوب نکرد

لذت نوکری مرثیه خوان بیشتر است

 

 زجر دادند تو را لشگر اشرار ولی

زهر این حرمله با تیر و کمان بیشتر است

 

دست خالی کسی از غارت گودال نرفت

همه رفتند ولی سهم سنان بیشتر است

 

امیر علوی

برگرفته از سایت حدیث اشک

 

*******************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا 

 

دوباره محضرتان عرض معذرت داریم

ببخش اینهمه کسری معرفت داریم

هراس بی حدی از سوء عاقبت داریم

بریده ایم و نیاز مراقبت داریم

 

تورا به چادر زهرا که حل مشکل شو

میان ما و گناهان همیشه حائل شو

 

ز همنشین بد خویش چوب ها خوردیم

بجای غصه دین غصه طلا خوردیم

چه سفره ها که درآن نان شبهه را خوردیم

چقدر حق یتیمان که بی صدا خوردیم

 

ولی مقابل مردم فقط ریاکاریم

هنوز عجب دورکعت نماز را داریم

 

هنوز معضل ما کینه و حسادت هاست

هنوز بند دل ما به دست شهوت هاست

هنوز زندگی ما پر از مصیبت هاست

هنوز نامه ما خالی از عبادت هاست

 

ببخش منت درمان نمیکشیم اصلا

خجالتی ز شهیدان نمیکشیم اصلا

 

نگاه کن به گدا گرچه بی بها شده ایم

غریبگی نکن اینقدر آشنا شده ایم

کنار سفره لطف کمیل جا شده ایم

به یمن ری همه راهی کربلا شده ایم

 

مسافر حرم یار بودن عزت ماست

حسین شرط قبولی هر عبادت ماست

 

همان حسین که دوش نبی مکانش بود

شلوغی ته گودال امتحانش بود

به زیر سم ستوران هر استخوانش بود

حضور نیزه ی کندی بلای جانش بود

 

دم رضا برضائک اگرچه بر لب داشت

ولی نگاه حزینی به سمت زینب داشت

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

*********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا – رضا باقریان

 

اگر چه غرق گناهم، فلاتوَدِبْنی

نگشت خرجِ تو آهم، فلاتوَدِبْنی

 

مریز آبرویم را، مُقّرُبِاالذَّنبی

به جرمِ خویش گواهم، فلاتوَدِبْنی

 

عقوبتم مکن و، کارهای زشتم را

مزن به روی سیاهم، فلاتوَدِبْنی

 

به وسعت همه عمرم به تو بدهکارم

دخیل عفو اِلهَم، فلاتوَدِبْنی

 

مرا به ماه مبارک بیا و راه بده

وگرنه گم شده راهم، فلاتوَدِبْنی

 

به بی پناهیِ آن خواهری که حیران شد

بده همیشه پناهم، فلاتوَدِبْنی

 

رضاباقریان

 

*********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا

 

آنقدر گریه کنم تا که مرا هم بخری

سخت درهم شده اوضاع من از هر نظری

 

کم محلی نکن اینقدر دلم می شکند

خسته ی خسته ام از بی کسی و در به دری

 

گر به کارت نمیایم نفروشم یا رب

کاش میشد که مرا قاطی خوبان ببری

 

از جوانیِ خودم سخت خجالت زده ام

نه مناجات درستی، نه بُکای سحری

 

تو غضب کرده ای از این همه معصیّت من

من خجالت زده از این همه لطفِ پدری

 

عزّتت واسطه ی بخشش من خواهد شد

مطمئنم که تو امشب ز گدا میگذری

 

بغض هر هفته من حسرت یک کرببلاست

منم و داغ زیارت منو داغ سفری

 

سوره فجر دو قسمت شد و زینب غش کرد

ماند برخاک تنی رفت روی نیزه سری

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

*********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا

 

مقصرم اگر از تو جداشدم اين قدر

شكسته حرمتم و بي بها شدم اين قدر

 

نه حال و نه سيرمفاتيح  مانده نه اشكي

سرم چه آمده دور از دعا شدم اين قدر

 

چه زودمي شكند توبه هاي هر بارم

مراببخش كه بي دست و پا شدم اين قدر

 

گناه رابه تو ترجيح مي دهددل من

فقط  بگو كه چرا بي حيا شدم اين قدر

 

نماز اول وقتم به آخرافتاده

به فكر غيرم و سر به هوا شدم اين قدر

 

هر زمان كه به تو رو زدم تو بخشيدي

به خاطركرمت من گداشدم اين قدر

 

گمان نمي كنم امشب مرا ردم بكني

مني كه گريه كن كربلا شدم اين قدر!

 

پناه اهل حرم سهم تيرهاشده بود

خلاصه اين كه اباالفضل چند تاشده بود

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید     

 

*********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا – مهدی مقیمی

 

خدا به روز قیامت به دادِ ما برسد

ز روی لطف و کرامت به دادِ ما برسد

 

گناه پشت گناه و حرام پشت حرام

مگر که اشک ندامت به دادِ ما برسد

 

مگر به برکت این سفره های افطاری

به لحظه های اجابت به دادِ ما برسد

 

خدا به دید عدالت نظر کند ، ... زاریم !

مگر به دیدِ عنایت به دادِ ما برسد

 

به مرگ داخل بستر نمی شود دل بست

خدا کند که شهادت به دادِ ما برسد

 

نه روزه ای نه نماز ِ درست ودرمانی

مگر دو وعده زیارت به دادِ ما برسد

 

ولایتِ علی و آل اوست هستیِ ما

امید ماست ولایت به دادِ ما برسد

 

به لطف و یاریِ حق در مجالس ارباب

خودِ حسین ، نهایت به دادِ ما برسد

 

سری به نیزه بلند است و دخترش بی تاب

خدا به بندِ اسارت به دادِ ما برسد

 

به گریه گفت ، روی نیزه با علمدارش

نگاه کن .... که نگاهت به دادِ ما برسد

 

مهدی مقیمی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

*********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا – قاسم نعمتی

 

سفره تا باز شود زود گدا می آید

مثل هر بار به دنبال عطا می آید

 

آمد از عرش نوایی که بیایید همه

راه گم کرده به دنبال صدا می آید

 

همه سرمایه ی یک ساله ی خود باخته ام

بنده ی باخته ی بی سر و پا می آید

 

یک نفر نیست بگوید که میان پاکان

این گنه کار زمین خورده کجا می آید

 

آن کسی که همه جا رفته و طردش کردند

تا تعارف بزنی اَش که بیا ، می آید

 

به من و کاسه ی خالی تمنا کردن

به تو و دست کریم تو سخا می آید

                                                                                                      

هر دلی می شکند خانه ی تو می گردد

دل که از غیر تهی گشت خدا می آید

 

وا شود گوشِ دل ما اگر ای اهل سحر

بینمان زمزمه های شهدا می آید

 

هر چه خیر است درِ خانه ی زهرا باشد

مادر ما صف محشر پِیِ ما می آید

 

تا که گفتیم حسین مجلسمان ریخت بهم

بوی سیب حرم کرب و بلا می آید

 

بی قرارم چه کنم من نجفم دیر شده

عطر زهراست ز ایوان طلا می آید

 

قاسم نعمتی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

********************

 

 

 

اشعار شب اول ماه مبارک رمضان

 

 

 

کم کم بساط عشق و وفا پهن میشود

 

سفره به سفره نور و صفا پهن میشود

 

 

 

شعبان گذشته و رمضان آمده ز راه

 

زیباترین بهار شما پهن میشود

 

 

 

ماهی که استجابت و رحمت زیادتر

 

در آسمان سبز دعا پهن میشود

 

 

 

جایی که سفره های کرم خانه ی حسن

 

در نیمه های ماه خدا پهن میشود

 

 

 

ماهی که تا سحر به گل اشک و التجا

 

سجاده های خوف و رجا پهن میشود

 

 

 

شب های قدر اوج نزولات رحمت است

 

هر گوشه گوشه که دست گدا پهن میشود

 

 

 

لب تشنگان به روضه ی شش ماهه می رسند

 

به به برات کرب و بلا پهن میشود

 

 

 

این کشور عزیز ولی نعمتش رضاست

 

پس رزق ما به دست رضا پهن میشود

 

 

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

 

 

**********************

 

 

 

 

 

اشعار شب اول ماه مبارک رمضان

 

 

 

 

 

ماه خدا آمد، دلم با خدا شد

 

 

حی علی التوبه در توبه باز شد

 

 

 

 

 

الهی رحمی کن خسته و زارم

 

 

به این سفره من خیلی بدهکارم

 

 

 

 

 

باز من و بار گناه، نجاتم بده

 

 

خسته شدم از اشتباه، نجاتم بده

 

 

 

 

 

آلوده ام اما مکن ناامیدم

 

 

آخر به امیدی به این در رسیدم

 

 

 

 

 

ز لطفت پر کن این دست خالی را

 

 

پذیرا باش امشب خسته حالی را

 

 

 

 

 

عبد سر افکنده شدم مراهم ببخش

 

 

پیش تو شرمنده شدم مراهم ببخش

 

 

 

 

 

دارم به سر عمری امید رهایی

 

 

باید در این شب‌ها شَوم کربلایی

 

 

 

 

 

 ندارم درد و غم تا حسین دارم

 

 

به روی لب ذکر یاحسین دارم

 

 

 

 

 

دست به دامان توام حسین یا حسین

 

 

بی سروسامان توام حسین یا حسین

 

 

 

 

 

در گوشه گودال قیامت به پاشد

 

 

هی ضربه خورد هی تنش جا به جا شد

 

 

 

 

 

برادر افتاد و خواهری افتاد

 

 

سر از نی افتاد، مادری افتاد

 

 

 

 

 

با یک زن تنها برادر چه کردند

 

دیدند که تنهایم مرا دوره کردند

 

 

 

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید