اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با خدا

 

از عمر، سهمم جز خجالت نیست اصلاً

غیر از پشیمانی و حسرت نیست اصلاً

 

از چشمت افتادم که افتادم به ذلّت

بی آبرو را قدر و قیمت نیست اصلاً

 

هر سمت میرفتم تهش بن بست میشد

دلمرده را نور هدایت نیست اصلاً

 

تفصیر این بار گناهم شد که در من

حال بکا، حال عبادت نیست اصلاً

 

آلوده دامانی بدستم کار داده

جوری که امید شفاعت نیست اصلاً

 

جا میزنم در راه حق با یک اشاره

افسوس دیگر استقامت نیست اصلاً

 

خیری نمی بیند ز عمرش بی تعارف

در هر دلی شوق زیارت نیست اصلاً

 

ری کربلای ماست ما در کربلاییم

در عاشقی حرف مسافت نیست اصلاً

 

از مرده احیا کردنش اثباتمان شد

خاکی به دنیا مثل تربت نیست اصلاً

 

زینب میان این اراذل ای برادر

در گوشه گودال راحت نیست اصلاً

 

یک جای سالم نیست تا زینب ببوسد

بوسیدنت انگار قسمت نیست اصلاً

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با خدا

 

بارم افتاده پشیمانم گرفتارم خدا

گوشه چشمی کن به این سائل گره دارم خدا

 

من گنه کارم ولی چوبم نزن درمان بده

مبتلای نفسم و بدجور بیمارم خدا

 

این بلاها که می آید باطناً کفاره است

چندسالی هست برکت رفته از کارم خدا

 

توبه ها کردم ولی توبه شکستم بعد آن

آمدم پیش تو با این شرم سرشارم خدا

 

رو به این و آن زدم اما کسی کاری نکرد

هی شکستم هی شکستم مثل آوارم خدا

 

با دل پر آمدم بغض مرا بشکن سریع

تا سحر پای گناهم اشک میبارم خدا

 

هرشب جمعه دلم تنگ است تنگ کربلاست

بیقرارم بیقرار صحن دلدارم خدا

 

مادر من بی سپر پشت در خانه نشست

تا قیامت از درو دیوار بیزارم خدا

 

اگر شاعر این شعر را میشناسی لطفا اطلاع دهید

 

********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با خدا – محمد میرزایی

 

بخوان که اشک بریزم کمی به حال خودم

دل شکسته ی من! ای شکسته بال خودم!

 

بخوان به لهجه ی اشک و بخوان به لحن سکوت

چقدر خسته ام از لحن قیل و قال خودم

 

اگر رسید صدایت به شور عشق بگو

مرا رها نکند لحظه ای به حال خودم

 

شب معاشقه قرآن به سر بگیر و بخوان

که رزق گریه بگیرم برای سال خودم

 

قرار بود من و تو به آسمان برسیم

مرا ببخش که اینگونه خود وبال خودم

 

شبی به لطف علی می رسم به صحن نجف

تمام عمر خوشم با همین خیال خودم

 

محمد میرزایی بازرگانی

 

********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با خدا

 

من شدم بی کس شدم تنها بفریادم برس

 خسته ام از بازی دنیا بفریادم برس

 

آمده شیطان زمین گیرم کند با لشکرش

تا نیفتادم هنوز از پا  بفریادم برس

 

با گناهانم خودم قبر خودم را می کنم

در سرازیری قبر اینجا بفریادم برس

 

هیچ چیزی بدتر از شرمندگی پیش تو نیست

یا بسوزانم همین جا یا بفریادم برس

 

حق همیشه با تو بوده ؛ آنکه بد کرده منم

خب  بکش از من حساب اما بفریادم برس

 

عاقبت یک روز یک جایی به دردت میخورم

پس نکن دیگر مرا رسوا بفریادم برس

 

پیش زهرا آبرویم میرود کاری بکن

روز محشر نه، همین حالا بفریادم برس

 

هرشب جمعه بده کار مرا دست حسین

جان من قربان این آقا بفریادم برس

 

یا جوانی کردن من را همین امشب ببخش

یا بحق اکبر لیلا بفریادم برس

 

گفت: بابا من که گفتم ارباً اربا می‌شوی

 بر سر نعشت شده دعوا بفریادم برس

 

می‌کشم زانو و می‌خندد به اشکم یک سپاه

 ای عصای پیری بابا بفریادم برس

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با خدا

 

کمکی کن بخدا آبرویم درخطر است

چشم خشکیده ی من در طلب چشم تر است

 

به طلا دست زدم خاک شد و خارم کرد

نکند پشت سرم آتش عاق پدر است

 

واجب و مستحبم پای بطالت ها رفت

زهر بیداری شب غفلت وقت سحر است

 

آخر و عاقبتم سوء شده کاری کن

زندگی من غفلت زده ختم به شر است

 

وقت آن است بخوانید عدیله بر من

حال و روز دل من حالت یک محتضر است

 

بیشتر از همه محتاج کریمی توام

بار معصیت من از همه کس بیشتر است

 

یک زیارت بده تا زودتر آدم بشوم

مرهم درد گنهکاری من یک سفر است

 

کربلایی نشدم راهی هر روضه شدم

دل که راهی حرم نیست همش دربه در است

 

خواهری روی تل افتاد همان وقت که دید

دور یک یوسف مثله شده صدها نفراست

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با خدا

 

گریه م نمیگیرد!بکا را دادم از دست

یعنی کلید خیرها را دادم از دست

 

تحسین یک عده مرا در عجب انداخت

رفتم پی مردم خدا را دادم از دست

 

چندیست که سجاده را بازش نکردم

چندیست که حال دعا را دادم از دست

 

مستی بعد از معصیت دارم!نه توبه

از بس گنه کردم حیا را دادم از دست

 

دیگر مناجات سحرهایم به هم خورد

آن لحظه های باصفا را دادم از دست

 

ناباب ها دور و بر من را گرفتند

بودن کنار اولیا را دادم از دست

 

تا میهمان حضرت عبدالعظیمم

اصلا که گفته کربلا را دادم از دست

 

با قد خم آقا ز میدان آمد و گفت

زینب!عموی خیمه ها را دادم از دست

 

با بچه ها رخت اسیری را بپوشید

دیگر علمدار شما را دادم از دست

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان – رضا اسماعیلی

 

بوی ملکوت، بوی عرفان آمد

گلبانگ خوش رحیم و رحمان آمد

گلعطر فرشته منتشر شد در خاک

ای دل شدگان! بهار قرآن آمد

**

آمد رمضان و حال خوبی دارم

سرسبزم و اعتدال خوبی دارم

پرواز ، پرنده ، بال و پر ، آزادی ...

من مطمئنم ، خیال خوبی دارم

**

ماه رمضان و شوق شب بیداری

از بودنِ بی تو، هر نَفس بیزاری

تنگ است دلم برای «یارب! العفو»

تنگ است خدا دلم برایت، آری

**

آمد رمضان، مُفسّرِ «احسان» باش

همسایه ی غربت تهیدستان باش

در شهر بساط عشق را برپا کن

در فکر دل شکسته ی انسان باش

**

آمد رمضان ، هَلا ! ز عادت برخیز

گل کرد سپیده ی سعادت ، برخیز

همپای سحر، به سمت بیداری رو

ای بنده ی تن! ز خواب غفلت برخیز

**

آمد رمضان و سفره ها رنگین تر

دنیا به مذاق ما و من شیرین تر

از کوچه صدای سائلی می آید

انگار شدست گوش مان سنگین تر !

**

یک ماه اگرچه آب و نان شد تعطیل

بر سفره، ضیافت دهان شد تعطیل

تعطیل نشد بساط دنیاداری

هر چند که دکه ی جهان شد تعطیل !

**

در مکتب روزه ، روی من پا بگذار

بر جلوه فروشی بدن ، پا بگذار

از خواهش َنفس خود بزن بیرون تو

بر فرصت اهرمن شدن پا بگذار

**

هر چند که روزه معرفت آواز است

آیینه ی فطرت است و انسان ساز است

شک نیست ، فقط ریاضتی جسمانی ست

وقتی که دهان نفسِ انسان باز است

**

ماه رمضان و سفره ی افطاری

هنگام سحر ، َنفَس َنفَس ، بیداری

از روزه اگر همین َقدَر می فهمی

مصداق ریاضت است و خود آزاری !

**

آمد رمضان و دست بابا خالی ست

از شادی روزه ، قلب سارا خالی ست

شرم ست نصیب سفره ی ما ، زیرا

افطار و سحر ، ز نان و خرما خالی ست !

**

ای کاش به راز عشق پی می بردیم

در بندگی خدا، مَحَک می خوردیم

ماه رمضان به شیوه ی حیدر ما

اندوه دلِ گرسنه را می خوردیم !

**

ما شیعه ی حیدریم و غافل از او

بر سیره ی دیگریم و غافل از او

دنیا َنسبیم و عافیت آبادیم

با َنفس برادریم و غافل از او !

**

حال دل خویش را کمی بهتر کن

ماه رمضان ، به نان و خرما سر کن

با غربت سفره‌های خالی بنشین

افطار و سحر، به شیوه ی حیدر کن

**

ماه رمضان ، شروع « حّوِل حال » ست

روی دل ما ، تبسمی از بال ست

همبال فرشته ها شدن آسان ست

در ماه خدا ، که سیب شیطان کال ست

**

در فصل سحر نشسته ام، خوشحالم

از ظلمت تن گسسته ام، خوشحالم

آمد رمضان و همنشین نورم

از فتنه ی َنفس رسته ام، خوشحالم

**

بی روی تو، ماه رمضانم ...؟ هرگز

وارستگی از هر دو جهانم ...؟ هرگز

بی جلوه ی آفتاب روی ماهت

یک روز به روزه می توانم ؟ هرگز !

**

ماه رمضان ، فروغ یک آغاز ست

در آبی آسمان ، پر پروازست

درهای زمین به روی شیطان بسته ست

درهای بهشت ، باز ِ باز ِ بازست

**

آمد رمضان و آسمان آبی شد

شب های زمین ، دوباره مهتابی شد

هستی ، به نماز عاشقی قامت بست

عالَم ، غزل خجسته ی نابی شد

**

ماه رمضان و بندگی یعنی این

آیینگی و پرندگی ، یعنی این

افطار و سحر کلاس آدم سازی ست

برنامه و سبک زندگی ، یعنی این

**

در پرتو روزه ، بیکران را دیدیم

تصویر حیات جاودان را دیدیم

از پیله ی تن چو سر برون آوردیم

از روزن روزه ، آسمان را دیدیم

**

بر مرکب روزه ، تا فراسو رفتیم

با بار گناه ، «رَبَنا» گو رفتیم

در لیله ی قدر ، روسیاه و تائب

سمت ملکوت رحمت او رفتیم

**

ماه رمضان، شوق سبکباری را ...

از لذت نَفسِ فتنه، بیزاری را ...

ای حضرت عشق! قسمت روحم کن

شب های قشنگ قدر، بیداری را

 

رضا اسماعیلی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با خدا – محمد جواد شیرازی

 

از دلم زنجیر عشق این و آن را باز کن

من به پایان آمده کارم، خودت آغاز کن

 

شوق وصل تو مرا کشته است بس کن ای حبیب

با دلم بازی نکن این قدر... در را باز کن

 

بی نیازِ مطلقی اما ز باب عاشقی

گفته ای: "من می خرم... بنده برایم ناز کن"

 

من صدایم در نمی آید... خجالت می کشم

در مناجاتت مرا داوود خوش آواز کن

 

هر شبم بی ذکر و یادت طی شد و عمرم گذشت

تو بیا و امشبم را یک شب ممتاز کن

 

من جوانی کرده ام آخر سرم خورده به سنگ

با دو دست رحمتت قدری سرم را ناز کن

 

معجزه می خواهد آخر این دل آلوده ام

با ولای مرتضی در سینه ام اعجاز کن

 

یا قدیمَ المَنِّ وَ الرَّحْمَة بِمَولانا الحُسَین

جلوه ی رحمانی ات را باز هم ابراز کن

 

سینه زن! گیرم که بالت را شکسته معصیت

یک حسین امشب بگو تا کربلا پرواز کن

 

فاطمه روضه گرفته، ای خدا لطفی کن و...

...بهر یاری کردنش چشم مرا سرباز کن

 

"سنگ هم خوردی عزیزم پیرهن بالا نزن

چاره ای بر تیر آن ملعون تیر انداز کن

 

دستبافم را به غارت برده اند، ای بی کفن

چادر من را بگیر و زود رو انداز کن"

 

محمد جواد شیرازی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با خدا – مهدی مقیمی

 

ماه مهمانی خدای حسین

توبه کردم به اتکای حسین

 

حتم دارم خدا نگاهم کرد

با دعای گره گشای حسین

 

می شود لحظه لحظهء این ماه

شامل حال ما دعای حسین

 

شک ندارم که توبهء ما را

می پذیرد خدا برای حسین

 

بی شک از رحمت خدا دور است

هر کسی نیست آشنای حسین

 

زندگی می فروشد و با آن

آبرو می خرد گدای حسین

 

قابل پیشکش ندارم هیچ

پدر و مادرم فدای حسین

 

به خدا که قیامتی کرده

در دل ما برو بیای حسین

 

هر زمانی که روزه می گیرم

بیشتر می کنم هوای حسین

 

این لب تشنه متصل کرده

روزه ام را به روضه های حسین

 

بی سبب نیست سفرهء افطار

می شود سفرهء عزای حسین

 

نیزه و تیغ بود و دشنه و تیر

محشری بود کربلای حسین

 

از دل خیمه تا لب گودال

خواهرش رفت پا به پای حسین

 

تکیه بر نیزهء غریبی داد

گریه می کرد نینوای حسین

 

نانجیبانه هلهله کردند

تا نیاید دگر صدای حسین

 

از مقابل سرش بریده نشد

سر بریدند از قفای حسین

 

وای از آن دم که ذوالجناح آمد

بی سوارش به خیمه های حسین

 

من بمیرم به خاطر خلخال

شد جسارت به بچه های حسین

 

رفت انگشت و بعد انگشتر

بعد از عمامه و عبای حسین

 

خرج صد روضه است تنهایی

قصهء تلخ بوریای حسین

 

آنقدر شأن و منزلت دارد

که خدا هست خونبهای حسین

 

تا قیامت به یاد می ماند

کی شود سرد ماجرای حسین

 

مهدی مقیمی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

********************

 

اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با خدا

 

نرسیدیم به جایی که تو را دریابیم

روزگاری است دو دل بین سراب وآبیم

 

هم نشینیِ رفیق بد اثرکرده به ما

پی ناباب دویدیم اگر نابابیم

 

دل ما بَرده چشمی است که هرزه شده

گرچه بیدار ولی خوابتر از هرخوابیم

 

بنده یِ خواهش نفسیم حقیقت تلخ است

هر طرف می کشد و صید نوک قلابیم

 

چشم امید به هر بی سر و پایی داریم

نه مسبب که فقط ملتمس اسبابیم

 

نیمه شب باز در خانهِ تان را زده ایم

سالیانی است مقید به همین آدابیم

 

این دقایق به گدا لطف شما بیشتر است

شکر دارد که گدای کرم این بابیم

 

مطمئنیم به ما لطف فراوان دارد

دربه در هایِ حسینیم ... اربابیم

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید