اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با خدا
اشعار ماه مبارک رمضان – محمد جواد پرچمی
در کوچه ی لیلاست که جان ها نمی ارزد
آزردگی از زخم زبان ها نمی ارزد
هم صحبت موسی شدی؛ هم دم چوپان
کی گفته مناجات شبان ها نمی ارزد
وقتی که نباشد دل تو با دل مهمان
تکریم و بفرما و بمان ها نمی ارزد
یا رب اگر این اشک سحر زود نبخشد
بی خوابی و این آه و فغان ها نمی ارزد
ما را ضرر این است که این بار بماند
درهم نخری سود و زیان ها نمی ارزد
در قحط خریدار چه کسبی چه متاعی؟
بی مشتری اجناس دکان ها نمی ارزد
باید که مرا کعبه به مقصود رساند
بی وصل که این سنگ نشان ها نمی ارزد
بخشید نگاهت همه را اول این ماه
پس دلهره ی دل نگران ها نمی ارزد
این چرب زبان بودن ما از سر عشق است
از ترس که این گونه بیان ها نمی ارزد
وقتی که جوارح همگی روزه نباشند
این بستن لب ها و دهان ها نمی ارزد
گر یاد محرم نکنم با لب تشنه
لب تشنگی این رمضان ها نمی ارزد
خوب است که همراه دعا روضه بخوانم
بی نام حسین اشک روان ها نمی ارزد
با روضه ی گودال دل فاطمه خون شد
وقتی که به همراه سری شمر برون شد
محمد جواد پرچمی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
******************
اشعار ماه مبارک رمضان – شب نهم رمضان – مهدی رحیمی
تصور کن امشب شب آخر است
فقط لشگر مرگ پشت در است
قرار است تا روح تو پر کشد
تو را مرگ تا انتها سر کشد
چه چیزی ست در کوله بار تنت
که قدری نترسی تو از مردنت
گناه نکرده دل چاک چاک
دو دست سخی؟یا دو تا چشم پاک؟
زیان کار شد عاقبت بنده ای
که با زندگی گفت نفسی فداک
به چه چیز ای مرد غره شدی
تو هم می روی عاقبت زیر خاک
خدا را نخواندی و فرصت گذشت
فقط روزها طبق عادت گذشت
چگونه ببین عمر سر کرده ای
فقط لحظه لحظه ضرر کرده ای
اگر بخششی داشتی با کسی
زمین و زمان را خبر کرده ای
به دنبال یک لقمه ی بیشتر
خودت را فقط در به در کرده ای
چه اندازه بر نفس چیره شدی؟
چه مقدار اصلاً هنر کرده ای ؟
چه برداشتی با خودت بی هنر
که امروز قصد سفر کرده ای
زبان را دوباره تو چرخانده ای
که در جا زدی در خودت مانده ای
تو می دیدی امروز من را اگر
مرا از بهشت خودت رانده ای
یقین عیب من بوده عمری تو که
مرا بارها سوی خود خوانده ای
غریبانه نه شب به پایان رسید
شب دلبری جوانان رسید
امام نهم گفتی و ناگهان
نسیمی ز سوی خراسان رسید
جواد الائمه، جواد الرضا
خراسان کجا و مدینه کجا
دلم گاه بر روی گنبد طلاست
گهی زائر کاظمین شماست
بگو هر قدر داشتی می دهی
مرا با خودت آشتی می دهی
مهدی رحیمی
******************
اشعار ماه مبارک رمضان – رضا قربانی
جای خلوت کردن و بیتوته جلوت میکنم
پنبه ای در گوشم و یک ریز صحبت میکنم
من خودم وضعم خراب است و گنه کارم ولی
این و آن را دائما دارم نصیحت میکنم
جای شاکر بودن و تسلیم امر تو شدن
تا بلایی میرسد فورا شکایت میکنم
تازه فهمیدم چرا سوزی ندارد ناله ام
چونکه تهمت میزنم یا اینکه غیبت میکنم
من خودم را میشناسم، رو نده گاهی بزن
اینقدر بخشش نکن دارم بدعادت میکنم
سیئاتم را بدل کردی به خوبی ها، ولی
جای عبد تو شدن به تو خیانت میکنم
کربلا رفتن برای من شده یک آرزو
اربعینی قسمتم کن التماست میکنم
قبه اش با مجلس اش فرقی ندارد باطنا
بین روضه کربلایش را زیارت میکنم
دوستان من همه گریه کن و سینه زن اند
من فقط با نوکران تو رفاقت میکنم
لحظه ی افطار تا آب گوارا میخورم
قاتلانش را هزاران دفعه لعنت میکنم
از عطش لبهای او مثل دو تکه چوب شد
تا زمین افتاد دور خیمه ها آشوب شد
رضا قربانی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
******************
اشعار ماه مبارک رمضان – حسن کردی
رسیدم مرا غرق احسان کنی
جهان مرا نور باران کنی
مرا در خیابان تنهایی ام
پریشان تر از هر پریشان کنی
الهی و ربی و یا سیدی
لبم را به نامت غزل خوان کنی
ستاره ستاره به هر قطره اشک
شب صورتم را چراغان کنی
دل رو به ویرانی ام را خدا
دوباره در این ماه بنیان کنی
مرا در نسیم سحرهای نور
به عطر مناجات مهمان کنی
الهی اعوذ به وجه الکریم
منم بنده عاصیت یا رحیم
به مهمانیت بی نوا آمدم
پریشان و بی دست و پا آمدم
من از هر چه محتاج محتاج تر
به درگاه لطف شما آمدم
پی لحظه هایی که از دست رفت
به دنبال یک روشنا آمدم
من از خود صدایی ندارم خدا
به لطف ابوحمزه ها آمدم
و مِن این لی خیر یا ربنی
ببین مانده از هر کجا آمدم
و الحمدلله یدعوننی
شنیدم که گفتی بیا آمدم
من از سمت تنهایی ام میرسم
برای شکوفایی ام میرسم
به یا ربنای شب مرتضی
در این ماه عاشق ترم کن خدا
به تسبیح زهرا از این روزه ها
مرا تشنه جام وصلت نما
پس از تشنگی عاشقی در پی است
سر سفره افطار و اشک و دعا
زبان روزه و دل پی روضه است
عجب روضه ای دارد این روزه ها
در این روزهای گرم پر از تشنگی
شده ذکر قلبم عطش کربلا
عطش بود و شرمندگی رباب
عطش بود و لالایی بی صدا
عطش بود و در خیمه ها کودکی
که فریاد میزد عمو جان بیا
عطش بود و گودال و باران سنگ
و زینب که میدید این صحنه را
لب تشنه از دشنه سیراب شد
لب تشنه بر نیزه ها قاب شد
حسن کردی
******************
اشعار ماه مبارک رمضان – شب هفتم رمضان - مهدی رحیمی
الهی چه می خواهی از بنده ات
که یک عمر بوده ست شرمنده ات
الهی شکسته پرو بال من
به هم ریخته حال و احوال من
به پیشانی ام جای سجده ست پس
گمانم بلند است اقبال من
هنوزم سگ نفس زوزه کشان
می آید چو سایه به دنبال من
شب و روز تکراری بی خدا
همان سال پیش است امسال من
خدایا ببین حال مایوس را
غم و غصه و بغض و افسوس را
خدا مهربان است اما چقدر ؟
امان داده این بنده را تا چقدر
به یک لقمه نان یا به دنیای پوچ
خدا را عوض کرده ای با چقدر؟
هلا بنده بخشنده چون ابر باش
به فکر شب اول قبر باش
کجا می روی سوی دریا بیا
خودت را بینداز و بالا بیا
چهل سال راه غلط رفته ای
به یک توبه تازه به دنیا بیا
گذشته است از ماه تو هفت روز
نبودم به دلخواه تو هفت روز
بیا حال من با تو تسکین شود
وجودم پر از غصه ی دین شود
خودت پس دعا کن که باشیم ما
در آن لحظه که مرکبت زین شود
به عشق تو جمعه دهانم پر از
سلام علی آل یاسین شود
تو جمعه می آیی و حق می دهم
به هر عصر جمعه که غمگین شود
مهدی رحیمی
******************
اشعار ماه مبارک رمضان – شب هفتم رمضان
بد آوردم روزگارم خراب است
به دنبال آبم نصیبم سراب است
چه می فهمم از حال خوب عبادت
کسی که زمان سحر خواب خواب است
توقع ندارم خودی باشم اینجا
میان من و تو گناهان حجاب است
مرا زود بشکن مرا زیرو رو کن
دل من نیازش به یک انقلاب است
ازاین لقمه ها معنویت ندیدم
که این خانه از پای بستش خراب است
به ذکر علی یاعلی در زدم من
دعازیر دین علی مستجاب است
شب جمعه آمد شب کربلا شد
و از کربلا گفتن ما ثواب است
بمیرم برای تن شاه بی سر
که در معرض تابش آفتاب است
زنانه است این روضه زنها بگریند
علی نیست گهواره دست رباب است
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
******************
اشعار ماه مبارک رمضان – شب هشتم رمضان – امیر حسام یوسفی
هشتمین روز عجب حال دعایی دارم
حالت مشهدی و کرببلایی دارم
حرم امن خدا پنجره فولاد شماست
و خدا گفت که دیدی چه رضایی دارم؟
واقعا معرکه ای هست میان من و تو
عشق بازیست عجب حال و هوایی دارم
نفسم، خواب و خوراکم،همه ام هست ثواب
و بدانید که اینگونه خدایی دارم
ز خراسان بروم کرببلا جان بدهم
که گریزی بزنم میل سنایی دارم
روضه ای آمد و آمد شب هشتم یادم
رقص شمشیر ز اکبر چه نمایی دارد
ناگهان گفت حسین این چه مکرر شدن است؟
شکر بهر بدنت تکه عبایی دارم
امیرحسام یوسفی
******************
اشعار ماه مبارک رمضان – محمد حسن بیات لو
همین که صوت مناجات در فضا پیچید
نسیم بخشش و رحمت به هر سرا پیچید
برای بال زدن درب آسمان باز است
دوباره عطر خوشی در دل هوا پیچید
چه لحظه های قشنگی من و کتاب دعا
زمان توبه که شد سوز ربنا پیچید
برای پاک شدن فرصت همچنان باقیست
به گوش بنده ی عاصی ات این ندا پیچید
حضور سبز تو حس میشود همین جایی
چرا که بوی تو در این برو بیا پیچید
مرا گناه زمینم زده ؛ بلندم کن
که استغاثه ام این دفعه هر کجا پیچید
چه وجه مشترکی بین ماست؛حب علی
که از تو بود ولایش به پای ما پیچید
محبت “علی” دست مرا رساند به تو
چه خوب شد که علی نسخه ی مرا پیچید
فدای بانوی پهلو شکسته اش وقتی
صدای وا علی اش بین کوچه ها پیچید
محمدحسن بیات لو
برگرفته از سایت حدیث اشک
******************
اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا
قبل رفتن سمت معصیت توانم را بگیر
هرکجا که سرکشی کردم عَنانَم را بگیر
ناتوانم تا نگه دارم زبانم را ولی
تو توانایی بیا ،پس این زبانم را بگیر
امتحانم سخت باشد شک نکن رَد میشوم
پس مراقب باش و راحت امتحانت را بگیر
رحمت للعالمین با رحمت رحمانیت
دست خالیِ تمام دوستانم را بگیر
دوست دارم هیچکس غیر تو نشناسد مرا
پس به من غربت بده نام ونشانم را بگیر
رزق من اشک است پس با گریه کردن زنده ام
اشکهایم را نگیر و آب ونانم را بگیر
روز محشر که مرا سمت جهنم می کِشی
دور از چشمان زهرا ریسمانم را بگیر
آه می ترسم نبینم کربلا را جان دهم
کربلایی کن مرا و بعد جانم را بگیر
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب ششم رمضان 95
******************
اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا
به اختیار خودم از اختیار افتادم
گناه کردم و از چشم یار افتادم
قساوت آمد و روزی گریه ام را برد
شبیه مُرده شدم یک کنار افتادم
فریب خورده ام از طول آرزوهایم
ز روی جهل در ان چاه تار افتادم
گناه و معصیتم آبروی من را برد
کنار اهل دل از اعتبار افتادم
هزار شکر همیشه میان راه خطا
به دام رحمت پروردگار افتادم
هوای بادهی انگور حیدری دارم
دلیل دارد اگر که خمار افتادم
فقیر نان حسینم خوشم که یک عمر است
به پشت خانه ی این سفره دار افتادم
دوباره روضه ی زینب دوباره کرببلا
دوباره یاد غم آن دیار افتادم
برادرم تو نبودی یکه وتنها
میان خنده ی چندیدن سوار افتادم
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب هفتم رمضان 95
******************
اشعار ماه مبارک رمضان – محمد جواد شیرازی
دلیل دارد اگر سر به زیر و غمگینم
نمانده باطنی اصلا به ظاهر دینم
نگاه کردم و دیدم تمام شد عمرم
هنوز جاهلم و بنده ی شیاطینم
گناه کردم و از رو نرفتم و حالا
مرا زمین زده این کوله بار سنگینم
قساوت دل آلوده ام سبب شده است
امام عصر خودم را اگر نمی بینم
همیشه بر در این خانه محترم بودم
منی که مستحق ناسزا و نفرینم
خودم اگر چه خودم را دگر نمی بخشم
ولی به رحمت پروردگار خوش بینم
درست نیست بیایم به خانه، می دانم
اجازه هست کمی پشت خانه بنشینم؟
اگرچه شیعه نبودم تمام عمرم را
خوشم به لطف علی در صف محبینم
شنیده ام که علی همدم فقیران بود
در آرزوی علی سال هاست مسکینم
خدا کند که بیاید کنار من باشد
خدا کند که بیاید زمان تلقینم
مرا به مرهم و طب و طبیب حاجت نیست
که اشک روضه ی عباس هست تسکینم
شکسته ای کمرم را بلند شو برویم
سکینه را چه کنم من شهید خونینم؟
هزار شکر که ام البنین نمی بیند
چقدر غنچه ی تیر از تن تو می چینم
محمد جواد شیرازی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
******************
اشعار ماه مبارک رمضان – حسن کردی
توبه ام توبه نشد هر چه که همت کردم
من به ستاری تو سخت جسارت کردم
هر چه تو دوست شدی با من الوده ولی
بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم
رمضان است و دل از خواب نکندم افسوس
مثل هر سال من از لطف تو غفلت کردم
من از این فلسفه روزه از این فیض عظیم
به همین تشنگی ساده قناعت کردم
روزه هم چشم مرا باز نکرده،نکند
عادتم بود اگر هرچه عبادت کردم
هر چه هستم سر دیوانگی ام میمانم
روزه ام را فقط افطار به تربت کردم
خواستم از عطش روزه بگویم اما
از لب تشنه اش احساس خجالت کردم
روزه ام روضه شد و روضه مرا میکشدم
یاد ان تشنه لب کرببلا میکشدم
حسن کردی