شب دهم رمضان –  روضه حضرت خدیجه(س) - مهدی رحیمی

 

آنان که التفات به دنیا نکرده اند

با نفس خویش ثانیه ای تا نکرده اند

 

خود بوده اند از اول و خود نیز مرده اند

در کفشهای هیچ کسی پا نکرده اند

 

با زور غمزه و رخ زیبا و با دروغ

خود را درون قلب کسی جا نکرده اند

 

در آینه اگر به رخ خویش زل زدند

غیر از خدای خویش تماشا نکرده اند

 

چون چشم وا نکرده و خود را ندیده اند

با چشم بسته هم به حقیقت رسیده اند

 

اما من و تو بسکه در اندیشه ی خودیم

با دست خویش در صدد ریشه ی خودیم

 

آه ای خدا مدد به شما مبتلا شوم

با راه های آدمیت آشنا شوم

 

گر با شکست خویش به محبوب می رسیم

کاری بکن که پیش همه برملا شوم

 

از لحظه های بی هدف زندگی من

من را بگیر تا که کمی با خدا شوم

 

ده شب گذشت و فاصله فرقی نکرده است

حتی مسیر قافله فرقی نکرده است

 

یک ماه پیش بی تو و امروز بی خدا

پایان این معامله فرقی نکرده است

 

این شهر قبل زلزله _ این شانه ی نحیف

با شهر بعد زلزله فرقی نکرده است

 

ده شب گذشت تا که به تو نزدیک تر شوم

نه اینکه با حضور تو تاریک تر شوم

 

وقتش رسیده است مرا هم جدا کنید

آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند

 

آنانکه تا همیشه نظر کرده ی تو اند

آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند

 

آنانکه در مسیر تو از خود گذشته اند

از مال خویش و هرچه که میشد گدشته اند

 

اسلام چون که مثل علی و خدیجه داشت

حل شد برای عالم و مهدی نتیجه داشت

 

آن بانوی عزیز که عشق پیمبر است

آری خدیجه است که امشب به بستر است

 

یک سوره بیش نیست به قرآن سینه اش

آن سوره با سه آیه ی کوتاه، کوثر است

 

دنیا بدون فاطمه معنا نمی دهد

بی کوثر این مسیر به ولله ابتر است

 

نابرده رنج گنج میسر نمی شود

رنج خدیجه حاصلش این ماه دختر است

 

هم پیرو پیمبر و هم شیعه ی علی ست

سلمان و حمزه ،یاسر و عمار،ابوذر است

 

ثابت  شده به کل جهان موقع نیاز

مثل علی، خدیجه خودش چند لشگر است

 

سرمایه ی محبت زهراست دین او

دینش به این دلیل از اسلام بهتر است

 

با غصه های شعب ابیطالب آمده

این دور جام فکر کنم دور آخر است

 

بی وقت می رود به سر ماذنه بلال

توی گلوی ماذنه الله و اکبر است

 

تا دخترش بزرگ شود مثل مادری

عمری به جای فاطمه حامی حیدر است

 

بانو چه می کشید ز غم های دخترش

آنجا که حد فاصل دیوار تا در است

 

بیچاره فاطمه به که گوید ز غصه اش

سنگ صبور دختر غمدیده مادر است

 

رنگ رخ خدیجه به بستر پریده است

امشب مسیر روضه به کوچه رسیده است

 

مهدی رحیمی

 

*****************

 

اشعار وفات حضرت خدیجه کبری(س)

 

والامقام ای مادر زهرا خدیجه

مادر بزرگ زینب کبری خدیجه

خرج خدا شد ثروتت یکجا خدیجه

کوری چشم شور بعضی ها خدیجه

 

انگشتر عشق پیمبر را نگینی

الحق و الانصاف اُمُّ المومنینی

 

هم گوهر نابی و هم گوهر شناسی

ای تاجر خوش ذوق ، پیغمبر شناسی

تنها نه در مکه ، در عالم سر شناسی

از هیبتت پیداست که حیدر شناسی

 

عطر علی دارد سراپای وجودت

بانو مِیِ کوثر گوارای وجودت

 

بوی نبوت را که استشمام کَردی

بهر رواج دین حق اقدام کَردی

اسلام را با همتت اسلام کَردی

کفار را با ثروتت ناکام کَردی

 

بوده اساس دین و آئین پیمبر

اخلاق او ، اموال تو ، شمشیر حیدر

 

عیسی غلام همسرت تا روز محشر

مریم کنیز دخترت تا روز محشر

عصمت نخی از معجرت تا روز محشر

باقیست نسل کوثرت تا روز محشر

 

مِهرت برای آسمانها و زمین بس

داماد تو حیدر شد و فخرت همین بس

 

ای طاهره بانوی با تقوای مکه

سنگ صبور و حامی آقای مکه

بی اعتنا به طعنه ی زن های مکه

ای کاش نیشابور بودی جای مکه

 

شیب ابی طالب تو را از پا نیانداخت

آزار اهل شرک از تو شیرزن ساخت

 

بانو سلامت می کنم از دور و نزدیک

پیش حبیب خود در این شب های تاریک

راحت برو راحت بیا ام سعالیک

مکه ندارد کوچه های تنگ و باریک

 

مکه مدینه نیست آتش پا بگیرد

میخی درون سینه ی تو جا بگیرد

 

رفتی ندیدی رکن حیدر را شکستند

الواط های بی حیا در را شکستند

با پا زدند و سد معبر را شکستند

نامردها پهلوی کوثر را شکستند

 

رفتی ندیدی باغ تو بی یاسمن شد

رفتی با کفن آخر حسینت بی کفن شد

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

*****************

 

اشعار وفات حضرت خدیجه کبری(س) – علیرضا خاکساری

 

قبل از سرودن فکر باید کرد

باید به کشف تازه ای پرداخت

باید مضامین را گزینش کرد

باید زوایای جدیدی ساخت

**

حتی قلم باید وضو گیرد

دفتر به راز دل امین باشد

بی شک و شبهه شعر آیینی

امروزه باید بهترین باشد

**

حالا مسیر شعر را طی کن

با من بیا همراه شو امشب

هم گریه کن با حضرت خورشید

هم سوگوار ماه شو امشب

**

ماهی که از فقدان سنگینش

هفت آسمان در سینه غم دارد

یک هیئتی از روضه خوان اما

مدحیه خوان خوب کم دارد

**

تنها نباید مرثیه سر داد

باید به مدحیه مقید شد

یک جامعه چشم انتظار ماست

از منقبت غافل نباید شد

**

امشب همه گرد امدند اینجا

تا بشنوند از مادر اسلام

پس آنچه جاری میشود بر ذهن

از این تریبون میکنم اعلام

**

از ابتدا مؤمن و کیس بود

از منظر من او تجارت کرد

با جبر نه که با کمال میل

هستی خود را خرج عزت کرد

**

از جیب داد اما خودش فهمید

چندین برابر سود خواهد کرد

اینگونه خیلی زود فتح دل

از احمد محمودخواهد کرد

**

این مظهر عشق و فداکاری

که هستی اش را داده است از دست

تا به ابد مصداق زیبایی

از “تُنفِقوا مِمّا تُحِبُّون…” است

**

دست از بزرگان قبایل شست

با یک یتیم ساده همدم شد

با انتخاب خوب خود اما

از بهترین زن های عالم شد

**

باید که أُمُّ المُؤمنین اش خواند

بسکه خدا ارج و مقامش داد

هر بار پیک وحی نازل شد

از سوی ذات حق سلامش داد

**

مشغول تسبیح خداوندی

یا ربنا یا ربنا میگفت

بر او رسول الله ایمان داشت

همواره “أَینَ مِثلُها !؟”میگفت

**

هم خانه دار و هم هنرمند ست

با دست پخت اش درد را شافی ست

او مادر زهرای مرضیه ست

در رتبه اش تنها همین کافی ست

**

سنگ صبور مصطفی یعنی

این بانویی که رحمت عام است

پایان شیرین جمل فهماند

هر که رقیبش گشته ناکام است

**

شعب ابیطالب گواه من

هم درد و همراه نبوت بود

تحریم بود اما تحمل کرد

تندیس صبر و استقامت بود

**

یک غصه ی سنگین عام الحزن

درد فراق و ماتمش باشد

پیغمبر اسلام حق دارد

عمری عزادار غمش باشد

**

بدجور بغض آسمان ترکید

تا گفتنی ها را همه گفتند

از شرم او در خواهش از اقا

از گریه های فاطمه گفتند

**

اینجا عبا حکم کفن دارد

در پیش چشم دختری مبهوت

اما عبایی با همین اوصاف

در ظهر عاشورا شود تابوت

 

علیرضا خاکساری

برگرفته از سایت حدیث اشک