اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)
اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) – امیر علوی
از عشق و عاشقی چند ساله بنویسم
و از نیاز خودم از پیاله بنویسم
قلم به دست گرفتم که شرح دل بکنم
زمین دور وبرم را ز اشک گل بکنم
دوباره نیمه ی ماه خدا دلم لرزید
نوا و صوت عجیبی در آسمآن پیچید
خبر رسیده که خیر عظیم در راه است
خبر رسیده که مردم کریم در راه است
من از طفولیتم کاسه لیس این خوانم
بزرگ گشته ام اینجا و از گدایانم
ندار و خانه به دوشم قرار من آقا
امید زندگیم اعتبار من اقا
چقدر سفره ی آقا برو بیا دارد
چه عزتی سر این سفره ها گدا دارد
ذلیل امده بودم عزیز دیر شدم
به لطف نان حسن عاقبت بخیر شدم
غذای بیت الحسن خورده ام که سیر شدم
فقیر امده بودم ببین امیر شدم
به زیر پرچم تو صاحب مقام شدم
به اسم نوکر این خانه احترام شدم
تو امدی و دو چشم حسود ها کور است
همان زنی که لعین است و پست منفور است
تو خنده کردی و بر شاعران غزل دادند
به خیل کاسه به دستان خم عسل دادند
حسن حسن ز روی این لبم نمی افتد
عجب حرارتی دارد تبم نمی افتد
تمام زندگیم را به تو بدهکارم
به جان مادرم آقا که دوستت دارم
امیر علوی
*******************
اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) – حسن لطفی
خاکِ این خانه زَرَش بیشتر است
لُطفَش از دور و بَرَش بیشتر است
کارِ ما دستِ کریمی باشد
که شلوغیِ سَرَش بیشتر است
خانه اش بینِ تمامِ این قوم
در کرامت خَبَرَش بیشتر است
پسرِ ارشدِ خانه پیداست
از بقیه جگرش بیشتر است
دین به شمشیر فقط زنده نشد
صُلح گاهی اَثَرَش بیشتر است
بارِ خرمایِ شما سنگین است
مثلِ طوبیٰ ثَمَرَش بیشتر است
چهار فصل است پذیراییِ تان
باغِ نو برگ و بَرَش بیشتر است
رُطَبِ سفره یِ مولا آمد
پسرِ ارشدِ زهرا آمد
از لبش شورِ ازل ریخته است
نورِ حق ، عَزّوَجَل ریخته است
رویِ چشمش دو قصیده دارد
و سرِ شانه غزل ریخته است
زیرِ پایش که پُر از محراب است
چقدر تاج محل ریخته است
کَرَم و جود و سخا و رافت
دورِ او چند بغل ریخته است
ضربه هایش به زمین ، لشکر را
بینِ میدانِ جمل ریخته است
بیوه یِ ناقه سواران فهمید
به سرش خشمِ اجل ریخته است
قاسمش هم به پدر رفته ببین
روی ِلبهاش عسل ریخته است
تا که بازی بکند در پیشش
تیر و ناهید و زُحل ریخته است
باز آوایِ علی می آید
پسرش جای علی می اید
دستِ ما باده یِ ناب اُفتاده
کارِ ما دستِ شَراب اُفتاده
تا که بویی زِ تو آورد نَسیم
رونق از کارِ گُلاب اُفتاده
بَسکه شیرین شُده بوسیدنِ تو
دَهَنِ فاطمه آب اُفتاده
کوچه بُن بست شده راه برو
دلِ این شهر به تاب اُفتاده
مَرد و نامرد جدا شُد از هم
چون زری که به تُراب اُفتاده
سالها هست که از رویِ نفاق
بعدِ صلحِ تو نقاب اُفتاده
حق و باطل پس از این پیدایَند
پَرده از مکرِ سراب اُفتاده
دست عُمریست به دامان داریم
چه غَمی تا که حسن جان داریم
وای اگر دستِ تو شمشیر کِشَد
آسمان پیشِ تو تکبیر کِشَد
از رجزهایِ تو از نعره یِ تو
همه یِ جُمجُمه ها تیر کِشَد
مرگ را در نظرِ صد لشکر
ملک الموت به تصویر کِشَد
تا تو اُسطوره یِ رَزمی،تاریخ
خط بُطلان به اَساطیر کِشَد
شیوه ات روبَهیان را بیرون
از دلِ بیشه و تزدیر کِشَد
از شکوهِ تو مُرَدَد ماندیم
حق بده حرف به تکفیر کِشَد
قاسمت دید و به خود اَرزَق گفت
مجتبیٰ آمده شمشیر کِشَد
پسرِ رفته به بابا این است
دومین حیدرِ زهرا این است
گرچه از دستِ تو کَم هم خوب است
خواستن قدرِ دو عالم خوب است
بوسه بر رویِ ضریحت حتیٰ
شده در خواب و خیالم خوب است
لحظه یِ ریخت و پاشَت آقا
دیدنِ حیرتِ حاتم خوب است
تا برای تو بِگریَم دل سیر
از همه سال محرم خوب است
نامِ ما را تو به زهرا دادی
نظرت هست که دَرهم خوب است
زائرانِ تو زیادند ، تو را
حرمی قَدِ دو عالم خوب است
چشمهای تو چه دیدند،بگو
گیسویت از چه سفیدند،بگو
حسن لطفی
برگرفته از سایت حدیث اشک
*******************
اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) – مجتبی شکریان
رها کردم از سینه ام آه را
صدا کردم آن یار دلخواه را
میان بساط دل خسته ام
فقط دارم این آه کوتاه را
به دادم برس ای امید دلم
نشانم بده جاده و راه را
من این راه ها را بلد نیستم
هدایت کن این عبد گمراه را
برای اجابت خدا داده است
به من وعده نیمه ماه را
خدا گفته در نیمه ماه من
بیا تا درِ بارگاه حسن
بیا در مدینه صفا را ببین
در خانه مرتضی را ببین
در آغوش پر مهر خیر النسا
تجلی نور خدا را ببین
در این کوچه عشق چشمی گشا
غریبه ببین آشنا را ببین
در این کوچه تقوا ملاک است و بس
پس ادغام شاه و گدا را ببین
به عشق نگاهی به روی حسن
بیا و صف انبیا را ببین
همه بر در مجتبی رو زدند
بزرگان در این خانه زانو زدند
به لبخند تو می دمد آفتاب
بتاب از مدینه به عالم بتاب
مدینه پر است از حسود و بخیل
مبادا که برداری از رخ نقاب
صدایت قرار دل فاطمه
نگاهت صفای دل بوتراب
دعا کن برایم عزیز علی
دعا بر زمین خورده دارد ثواب
دعا کن امام زمانم مرا
برای سپاهش کند انتخاب
برای ظهورش امام زمان
به روی دعای تو کرده حساب
تو را هر زمانی صدا کرده ام
جواب مرا داده ای با شتاب
به روز قیامت محبان تو
ندارند با تو کمی اضطراب
خدا گر سوالی از آنها کند
خودت می دهی جای آنها جواب
در آن روز چشم من و یاری ات
فدای تو و آن هواداری ات
دلم پر زده روی بام حسن
به من خورده بویی ز جام حسن
سلامی به او دادم و مانده ام
به عشق جواب سلام حسن
پیمبر علی فاطمه گفته اند
به ما واجب است احترام حسن
از آن دم که از مادرش شیر خورد
پر از حلم گردیده کام حسن
میان اسامی اهل کرم
فقط می شناسیم نام حسن
من و یک نگاه کریمانه ات
پناهم بده گوشه خانه ات
تو هستی امید گنهکارها
تویی راه حل گرفتار ها
تویی محرم رازهای علی
علی با تو می گفت اسرارها
تو هستی صفای سحرهای ما
تویی طعم هنگام افطارها
به جز خوبی از تو ندیدند هیچ
تو را گر چه دادند آزارها
به یاد غریبی تو روز و شب
به خود گفته ام جمله ای بارها
"اگر در غم مجتبی بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی"
به هر جا که نامت علم می شود
حسینیه ای محترم می شود
کسی که نرفته است راه تو را
دو پایش قیامت قلم می شود
به راه خدا گر تویی دستگیر
وصال خدا یک قدم می شود
من از قبر تو کرده ام این سوال
مگر کعبه هم بی حرم می شود
به ماها رسیده است احسان تو
حسن جان محبت سرم می شود
من از کودکی نه، که روز ازل
ز دست کریم تو خوردم عسل
علی داشت دائم هوای تو را
نبی خوانده صد جا ثنای تو را
به دست تو گلبوسه داده حسین
و عباس بوسیده پای تو را
اگر تو نبودی کنار علی
کسی پر نمی کرد جای تو را
خودت دعوتم کرده ای آمدم
که امشب بگیرم عبای تو را
ولی من کجا و نگاه کریم؟
لیاقت ندارم عطای تو را
همین بس مرا ای شه خونجگر
معطل نکردی مرا پشت در
مجتبی شکریان
*******************
اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) – مهدی مقیمی
شکر خدا به عشق شما مبتلا شدیم
روز ازل کبوتر بام شما شدیم
منت گذاشت بر سرمان از ازل خدا
با خانواده های شما آشنا شدیم
با فخر ، کس زنوکری اش دم نمی زند
جز ما که نوکر حسن مجتبی شدیم
بر دامن تو دست توسل زدیم ما
بنگر که بعد از آن ز کجا تا کجا شدیم
با ذکر یا حسین و حسن خو گرفته ایم
ما با بقیع عاشق کرببلا شدیم
ما مومن مدام شما خانواده ایم
ما با شما شدیم اگر با خدا شدیم
لا ریب فیه سیدنا روز مرگ ماست
روزی خدا نکرده زتو گر جدا شدیم
زهرا نظاره کرد بر آن صورت شگفت
جشن تولد حسنش را علی گرفت
ماه خدا ببین مه دیگر حلول کرد
این ماهِ ، ماهمان دو برابر حلول کرد
در آسمان خانهء زهرا و مرتضی
ماه جمال سبط پیمبر حلول کرد
نام پدر چقدر برازندهء علی است
خورشید روی سینهء حیدر حلول کرد
می ترسم اینکه ماه رخش را نظر زنند
از بس که ماه روش منور حلول کرد
در روزهای ماه خدا شک پدید شد
بدر تمام یک شب عقب تر حلول کرد
شد امر مشتبه مه شوال دیده شد
وقتی که ماه زهرهء اطهر حلول کرد
این خانواده نورٌعلی نور کلهم
سیمایشان به شعر، مکرر حلول کرد
خورشید آسمان زحضورش مرخص است
زهرائی است از وجناتش مشخص است
شب رفت و وقت آمدن آفتاب شد
خورشید هم ز هرم وجودش مذاب شد
مصداق داشت نام حسن با صفات او
نام حسن برای حسن انتخاب شد
تو حُسن یوسفی به تجلی که در دل
بی تاب مادر و پدرت قند آب شد
آقا به گرد پای تو حاتم کجا رسید
سائل کجا زخانهء لطفت جواب شد
از بس خدا هنر به جمالت به خرج داد
یوسف به حیرت از پسر بوتراب شد
هر گوشه ای ز عالم از عطر تو سهم برد
این گونه بود قسمت قمصر گلاب شد
در زیر سایهء تو همیشه دعایمان
با محسن بحق حسن مستجاب شد
در وصف تو که کار خداوند ، نه من است
مفعول و فاعلات و فعل لال و الکن است
مثل همیشه کن به دو چشم ترم کرم
از حرمت دو دست تو شد محترم کرم
این دستهای خالی خود را هزار بار
آورده ام به محضر تو تا برم کرم
دشمن کنار سفرهء تو سیر شد حسن
با دست های لطف تو شد باورم کرم
در کوچه موج می زند آقا گدا گدا
در خانهء تو ریخته آقا کرم کرم
هر واژه ای به جای خودش نیک می شود
دنبال نام نیک شما لاجرم کرم
شاید نداشتی حرم درخوری ولی
تو داشتی به وسعت صدها حرم کرم
تا بلکه حق مطلب دستت ادا شود
در بیت بیت شعر تو می آورم کرم
آقا کسی ندیده در عالم ز تو بدی
حقا کریم مطلق آل محمدی
تواز همه کریم تری و شفیع تر
حاجت گرفتن از تو ز حاتم سریع تر
گویند استطاعت حج مال اغنیاست
اما گدای تو زهمه مستطیع تر
همچون بقیع کیست که خاکی و بی ریاست
شخصیت بقیعت از عالم منیع تر
آن روز می رسد که حریمی بنا کنیم
از این که هست درخور شان و بقیع تر
کوری دشمنت به سر ماست نقشه ها
از نقشهء تمام حرم ها بدیع تر
کم کم مدینه را ز برای تو می خریم
حتی ز آستان رضا هم وسیع تر
ما گنبدی برای تو داریم در نظر
از گنبد تمام امامان رفیع تر
گرچه ضریح کرببلا طرح محشریست
طرح بقیع فرشچیان چیز دیگریست
قامت چو سرو و روت مه و موت شب ترین
در محضر خدای ادب با ادب ترین
محشر که خلق ، مضطر و حیران و بی کسند
باشد محبتان به شما منتسب ترین
ذکرت فریضه نیست ولی ای خدای جود
سوگند می خورم که بود مستحب ترین
با بوسه از لبان تو افطار کرد علی
ای خنچه های لعل لب تو رطب ترین
دشمن هم از عطای شما برد بهره ها
نوع کرامت تو در عالم عجب ترین
کی فاصله گرفت ز لبهای تو خدا
مومن ترین خلقی وقرآن به لب ترین
محشر به سوی جنت رضوان محب تو
باشد جلوترین و عدویت عقب ترین
آقا سلام بر تو دعای مجیر ماست
ذکر مدام نام تو جوشن کبیر ماست
ای وامدار حسن جمالت بهارها
گیسوی و روت مبدا لیل و نهارها
عالم به یک نگاه تو تسخیر می شود
نذر نگاه توهمه ، دار وندارها
آقا خوشا به حال محبان مخلصت
محشر به دست توست همه اختیارها
یاد حنین و بدر و احد زنده می کند
بعد از علی به دست شما ذوالفقارها
تنها نه کشته مردهء تو من یکی شدم
دیوانهء تواند هزاران هزارها
ما از جوار عشق تو پا پس نمی کشیم
ما میثم توایم و به دنبال دارها
هستی به گرد هستی تو هست در طواف
دور سرت مدار تمام مدارها
ای ذوالجلال سوی دلم یک نگاه کن
قدری بقیع قسمت این روسیاه کن
مهدی مقیمی
*******************
اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) – مظاهر کثیری نژاد
تو که باشی دگرم میل به بارانی نیست
اشبه الناس به کردار تو انسانی نیست
ما گداییم و اگرچه که فراوانی نیست
و اگر رغبت بازار به ارزانی نیست
تا حسن هست، غم ما غم بی نانی نیست
ظاهر و باطن تو هیبت و نام آوری است
سیرتت را همه گفتند که پیغمبری است
ماه پیشانی تو، حسرت حور و پری است
سر بازار تو آنقدر پر از مشتری است
چار فرسنگی دکّان تو دکّانی نیست
نور روی تو به شب حس سحرگاهی داد
و به مداح تو انگیزه ی مداحی داد
نوکری تو به ما هیمنه ی شاهی داد
تو به آنی دل ما را به فنا خواهی داد
اثر جذبه ی عشق تو ولی آنی نیست
هر که از تو بسراید سخنش می ارزد
هر که سرباز تو شد سر به تنش می ارزد
هر که همشهری تو شد وطنش می ارزد
کوبه ی خانه ی تو کوفتنش می ارزد
در تمنای وصال تو پشیمانی نیست
ما همه در پی اثبات مقام حسنیم
و مسلمان شده ی برکت نام حسنیم
خوش به حال همه ی ما که غلام حسنیم
رمضان ما همه مهمان امام حسنیم
لذتش جز به همین سفره ی مهمانی نیست
نام تو تا ابد از روز ازل می ماند
تو و دور تو گدا ...، مثل زحل می ماند
شهد شیرین لب تو به عسل می ماند
صحنه ی زلف تو به جنگ جمل می ماند
مثل ابروی تو شمشیر کسی جانی نیست!
جان عالم به فدای پدر محترمت
تو بگو یک کلمه جان علی "می خرمت"
عالمی شامل احسان و عطا و کرمت
در تماشای همان مقبره ی بی حرمت
"لذتی هست که در سجده ی طولانی نیست"
دم تو بود خدا حضرت عیسی را ساخت
قدر ظرف دل تو پهنه ی دریا را ساخت
سالها نان سر سفره ی تو ما را ساخت
باید آخر حرم یوسف زهرا را ساخت
غیرت هیچکسی، غیرت ایرانی نیست
مظاهر کثیری نژاد
*******************
اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) – حسن لطفی
خبری نیست اگر مُعجزه ای برپا شد
خبری نیست اگر سینه یِ دریا وا شد
خبری نیست که دریا صدفِ موسیٰ شد
خبر آن است که گفتند علی بابا شد
امشب از جامِ جنون مِی زده ، کم نگذارید
که من عاشق شده ام ، سر به سَرم نگذارید
شب چه روشن شده ، انگار زمین زَر شده است
ماه در هاله یِ خورشید ، شبش سر شده است
گوشِ عالم ، همه از هلهله ای ، کَر شده است
آی جبریل بگو ، فاطمه مادر شده است
گیسویش باز گذارید که دل ها بُرده
پسرِ ارشدِ زهرا ، دلِ زهرا بُرده
جز لبت هیچ کجا ، شَهد و نمک با هم نیست
غیرِ زهرا ، به نگاهِ تو کسی مَحرَم نیست
هرکه شد طالبِ تو در طلب دِرهم نیست
هرکه خود را سگِ کویِ تو نخواند آدم نیست
الحق ای ماه ، که رُخسارِ خدایی داری
که خدایی رُخِ انگشت نمایی داری
تا که گیسویِ شکن در شکنت در هم شد
خوب شد ، روی همه حُسن فروشان کم شد
راهِ گلخانه ی تو ، جاده ی ابریشم شد
تا که آدم به خود آمد که چه شد ، آدم شد
خوش به این ناز بنازیم که دیدن دارد
این همه حُسن ، به حق ، سینه دریدن دارد
آسمان دامنی از ماه و زُحَل ریخته است
چه قَدَر در قَدَمت تاج محل ریخته است
طرحِ اَبروی تو را دستِ ازل ریخته است
وَ خدا خود به لبانِ تو عسل ریخته است
دَمِ تو ، کهنه شرابی ست که تاکَم کرده
خوش به حالِ دلِ من ، عشق هلاکم کرده
چشمِ تو باز شد و کار به محشر اُفتاد
یوسف از چشمِ زلیخای دل ، آخر اُفتاد
هرکه سر ، پای تو نگذاشته با سر اُفتاد
هرکه با عشق در اُفتاد ، خودش ور اُفتاد
بعد از این ، کوچه ی ما کوچه ی بن بست شده
نه فقط چشمِ همه ، چشمِ خدا مست شده
تیغِ صلحِ تو قد افراشت که دین خَم نشود
کربلا جُز به قعودِ تو مجسم نشود
هرکه مجنونِ تو ای لیلی عالم نشود
چه خیالی ست ، بهشتش به جهنم نشود
لطفِ زهراست که در دل دو هدیه داریم
هم حُسینیه در آن ، هم حَسنیه داریم
رو به چشمِ دلمان ، منظره ای وا کردی
تا اُفق های خدا ، پنجره ای وا کردی
با ضریحی که نداری ، گره ای وا کردی
عقده ای در دلت از خاطره ای وا کردی
کوچه ای تنگ و ، دلی سنگ و ، صدایِ سیلی
وای ، خون میچکد انگار زِ جایِ سیلی
با همین زخم ، همین عقده و غم میسازیم
تا که یک روز برای تو حرم میسازیم
صحن هایی همه بر عشق ، قسم میسازیم
در حرم سینه زنان نوحه و دَم میسازیم
هرکه دارد غم آن زلفِ رها بسم الله
هرکه دارد هوس کربُ بلا بسم الله
حسن لطفی
برگرفته از سایت حدیث اشک