اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با خدا
اشعار مناجات با خدا – اشعار شب قدر – مجتبی روشن روان
بخوان امشب ای دل سمیع الدعا را
صداکن خدای سریع الرضا را
الهی به حق رسول امینت
امانی بده بنده ی بینوا را
الهی به حق علی شاه مردان
مگیر از دل من صفای ولا را
الهی به حق بتول شهیده
بیا با من رو سیه کن مدارا
الهی به حق الحسن از کرامت
بگردان کریما قضا و بلا را
الهی به حق الحسین از عنایت
فزون کن به قلبم غم کربلا را
الهی به زینب به حق رقیه
مسوزان دل بندۀ مبتلا را
الهی به حق اباالفضل العباس
عطا کن به چشمان تارم حیا را
الهی به سجاد و باقر به صادق
به من هدیه کن سوز و آه و بکاءرا
الهی به زندانی عشق کاظم
مرانی ز کویت اسیر بلا را
الهی به شمس الشموس ولایت
رضاکن ز دستم نگاه رضا را
الهی به حق جوادالائمه
بده رزق پاک و فراوان گدارا
الهی به هادی... علی چهارم
هدایت بفرما به میخانه ما را
الهی به حق الحسن باب مهدی
بیا واکن از لطف باغ لقا را
الهی بحجه الهی بحجه
بده اذن دیدار آن دلربا را
الهی به حق تمام قسمها
ببخش این سیه چهره ی بی وفا را
مجتبی روشن روان
برگرفته از وبلاگ حسینیه
**********************
اشعار مناجات با خدا – اشعار شب قدر – مهدی مقیمی
من با تو بال و پر گرفتم یا الهی
کِی دامن دیگر گرفتم یا الهی
ده مرتبه نام تو را با اشک بردم
قرآن به روی سر گرفتم یا الهی
آغوش تو باز است از بس مهربانی
امشب تو را در بر گرفتم یا الهی
کرده گناهم از تو دور ، امشب دو دستی
دامانِ چشم تر گرفتم یا الهی
شرمنده ام از بس ز عصیان توبه کردم
اما گناه از سر گرفتم یا الهی
با ذکر یا حیدر ، سحر این حال خوش را
از روضه و منبر گرفتم یا الهی
امشب قبولم کن که من این اشکها را
از روضۀ حیدر گرفتم یا الهی
هر چه نباشد خاک پای اهل بیتم
سرمایه از این در گرفتم یا الهی
یک کربلا می خواستم آن هم که امسال
از مادرش آخر گرفتم یا الهی
مهدی مقیمی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
**********************
اشعار مناجات با خدا – اشعار ماه مبارک رمضان
گنهکاری پریشانم الهی لا تودبنی
پشیمان پشیمانم الهی لا تودبنی
نه دنبال مفاتیحم نه با ادعیه مانوسم
جدا از نور قرآنم الهی لا تودبنی
نه پابندم به واجب ها نه دورم از حرام تو
علی الظاهر مسلمانم الهی لا تودبنی
مناجاتم کسالت بار دعاهایم همه دنیاست
کجا رفته است ایمانم الهی لا تودبنی
دهانم روزه است اما زبانم روزه اصلا نیست
چه شد زهد فراوانم الهی لا تودبنی
امیرالمومنین فرمود دنیا منشا شر است
اسیر شر شده جانم الهی لا تودبنی
و کلب باسط آمد دراین کهف حصین امشب
پناهم ده هراسانم الهی لا تودبنی
تمام دردهایم را به آقای نجف دادم
علی دادست درمانم الهی لا تودبنی
مراهم کربلایی کن مرا شش گوشه راهی کن
ببین بدجور گریانم الهی لا تودبنی
به حق یک تن بی سر بحق یک سر بر نی
گدای شاه عطشانم الهی لا تودبنی
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب بیستم رمضان 95
**********************
اشعار مناجات با خدا – اشعار شب قدر
همه جا تیره و تار است شب اول قبر
شب تنگی مزار است شب اول قبر
هرکه خوش بوده نَظاراست دم غسل و کفن
هر که مِی خورده خمار است شب اول قبر
رمقی نیست که فریاد کِشَم از دَردَم
سینه ام تحت فشار است شب اول قبر
تک و تنها بگذارن مرا و بروند
کَندن از ایل و تبار است شب اول قبر
چون بپرسن ز رب و ز نبی بر دهنم
گوئیا قفل به کار است شب اول قبر
با همین حال ولی شوق به مُردن دارم
شوقم از دیدار یار است شب اول قبر
حکم دوزخ چه بِبُرن برایم دو ملک
حیدرم ناجی نار است شب اول قبر
آری آنکس که در این دار بلا گفت حسین
با حسینش سرو کار است شب اول قبر
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب دهم رمضان 95
**********************
اشعار مناجات با خدا – اشعار شب قدر
آمدم سوی تو راهی وا کنم تا وقت هست
آمدم شاید تو را پیدا کنم تا وقت هست
تا شب احیای تو کارم توسل کردن است
قصد دارم خویش را احیاء کنم تا وقت هست
نامه ی اعمال من را می دهی در دست راست
زود باید برگه را امضاء کنم تا وقت هست
من امان می خواهم از«یومَ یَعَضُّ الظّالم»ت
تا سحر مولای یا مولا کنم تا وقت هست
آرزوهای دراز عمر مرا بر باد داد
می نشینم با خودم دعوا کنم تا وقت هست
ای «رفیق لا رفیق له» شدم من بی رفیق
با تو حالا آمدم نجوا کنم تا وقت هست
من نه آنم که «یُصِرُّونَ علی الحِنثِ العظیم»
آمدم خوب با تو تا کنم تا وقت هست
کاشکی با یا کریم العفو های نیمه شب
بین خوبانت ، خودم را جا کنم تا وقت هست
عاشقی بی دست و پایم دست داده در دعا
روضه ای جانکاه دست و پا کنم تا وقت هست
دست من زیر عبا و پیکرت روی عبا
چاره ای باید بر این اعضا کنم تا وقت هست
عمه ات را می برم از حلقه ی نامحرمان
تا مراعات دل زهرا کنم تا وقت هست
ای علی این خنده ها در کوفه بدتر می شود
کاش فکر معجر زن ها کنم تا وقت هست
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
********************
اشعار مناجات با خدا – اشعار شب قدر - محمد حسن بیات لو
در باز کن که خسته ترین بنده آمده
تنها و سر به زیر و سر افکنده آمده
همراه با امید به آینده آمده
با این که دیر آمده شرمنده آمده
شرمنده اش نکن که گرفتار میشود
خط و نشان نکش که دلش زارمیشود
غرق گناه آمده ام می کنی قبول؟
با اشک و آه آمده ام میکنی قبول؟
مابین ماه آمده ام می کنی قبول؟
رویم سیاه آمده ام میکنی قبول؟
مثل همیشه مطمئنم رد نمی کنی
با اینکه من بدم تو به من بد نمیکنی
رویم نمی شود که صدایت کنم خدا
در کوله بار بندگی ام نیست جز خطا
با این دلی که نیست درونش به جز ریا
یک عمر کار و بار دلم بوده ادعا
من از خودم به خاطر معصیت عاصی ام
شرمنده ام به خاطر این آس و پاسی ام
در بی نوایی ام تو نوا میدهی مرا
بغض شکسته ؛حال بکا میدهی مرا
بی قیمتم اگر چه ؛ بها میدهی مرا
با یاد خود به سینه صفا میدهی مرا
میخوانمت ؛ اجابت سبز دعا تویی
روشن ترین ضمیر دل بنده ها تویی
غفلت حصار بسته به دور و بر دلم
رحمی نما به گریه و چشم تر دلم
مرهون رحمتت شده پا تا سر دلم
نامت نوشته ام به روی سر در دلم
راضی نشو دلم به کسی جز تو رو کند
با یک نفر به غیر خودت گفتگو کند
حالا تو هستی و دل بی عار بنده ات
شرمندگی و خجلت غم بار بنده ات
آشفته حالی و دل بیمار بنده ات
تنها تویی تو با خبر از کار بنده ات
پس لطف کن بیا و مرا بی خبر ببخش
در خلوت شبانه و وقت سحر ببخش
محمدحسن بیات لو
برگرفته از سایت حدیث اشک
********************
اشعار مناجات با خدا – اشعار شب قدر – مهدی رحیمی
زده در وقت سحر یاد رفیقان به سرم
شب قدری چه قَدَر ریخته مهمان به سرم
رحمت واسعه اش از همه سو می ریزد
می روم تا بچکد حضرت باران به سرم
بازدر لحظه ی افطار به خود می گویم
چه بلایی که نیاوَرْد همین نان به سرم
درحقیقت به سرم دست خدا باز شده
ظاهرا دیده ولی دیده که قرآن به سرم
لحظه ی گفتن ذکرِ به علیٍ امشب
زده رویای حرم از دم ایوان به سرم
گرچه ده مرتبه گفتم به رضا، یکدفعه
کاش دستی بکشد شاه خراسان به سرم
مهدی رحیمی
********************
اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا
جا مانده زِ خوبان شده ام گریه ندارد؟
مجنون و پریشان شده ام گریه ندارد؟
با بارِ کجِ رویِ دلم بین مسیرم
وامانده و حیران شده ام گریه ندارد؟
گفتند زرنگی کن اما ته چاهم
بازی خورِ شیطان شده ام گریه ندارد؟
آن سینه زنِ اهل نماز شبِ تو مُرد
بدجور هوسران شده ام گریه ندارد؟
دور از علمایم چه نزدیک به مرگم
چون قصه ی پایان شده ام گریه ندارد؟
با زَمزَم اشک سحرم زِمزِمه دارم
هم خانه ی هجران شده ام گریه ندارد؟
هی غرق شدم در دل دنیای مجازی
هی دور زِ قرآن شده ام گریه ندارد؟
دیگر به سرم خاطره ای از شهدا نیست
من ننگ شهیدان شده ام گریه ندارد؟
با اینکه بدم باز به من روضه چشانید
سرمست حسین جان شده ام گریه ندارد؟
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب شانزدهم رمضان 95
********************
اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا – وحید محمدی
دوباره آمده ام، گرچه دیر برگشتم
ولی شبیه گدا سر به زیر برگشتم
به صد امید به سوی تو روی آوردم
به سوی خانه ی نعم الامیر برگشتم
شدم ذلیل گناهم، خودم پشیمانم
ببین شکسته و زار و حقیر برگشتم
گرفت دست مرا دست مهربانی تو
به دستگیری تو یا مجیر برگشتم
ز باب لطف تو رفتم ولی غلط کردم
پر از گناه صغیر و کبیر برگشتم
گناه بال و پرم را شکسته مولا جان
شدم دوباره زمین گیر، گیر برگشتم
اگرچه پیش تو احساس فقر بی معناست
ولی دوباره به سویت فقیر برگشتم
عطش دوباره لبم را ترک ترک کرده
به حرمت لب مثل کویر… برگشتم
به یاد خواهر غمدیده ای که می فرمود
ببین برادر زینب که پیر برگشتم
به کوفه شهر علی بعد بیست سال حسین
به لطف حرمله ها من اسیر برگشتم
ولی برادر زینب همینکه فهمیدم
کفن شده است تنت با حصیر… برگشتم
وحید محمدی
برگرفته از سایت حدیث اشک
********************
اشعار مناجات با خدا – اشعار شب قدر – علیرضا خاکساری
غروب شد ؛ لک صُمنا در این سرا پیچید
میان خانه ی دل عطر ربنا پیچید
در این بهار مناجات عاشقان هر شب
نصبتُ وجهیِ سائل به هر کجا پیچید
شنیده ام که میایی به دستگیری من
صدای پای تو در این برو بیا پیچید
مرا علی به درِ خانه ی تو آورده
خوشم که شاه نجف نسخه ی مرا پیچید
دگر جواب بده بالحسین های مرا
ببین که در نفسم بوی کربلا پیچید
دوباره ی روضه ی مادر دوباره روضه ی در
صدای خسته ی طفلی به کوچه ها پیچید
تو را بر آن ورمِ کتف خسته عفوم کن
به جان مادر پهلو شکسته عفو کن
علیرضا خاکساری
********************
اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا
روزه ی من را در این دنیا تلافی می کند
یا همین امروز یا فردا تلافی می کند
پیش او بار گنه می آورم گُم می شود
جرم من را می کند حاشا تلافی می کند
دست خالی مرا دید آبرویم را نبرد
اوکریم است و کم منرا تلافی می کند
هرکسی یک جور خالی کرده دورم را ولی
او که می بیند شدم تنها تلافی می کند
بس که میبخشد مرا دارم بد عادت میشوم
هرچه بد تا میکنم مولا تلافی می کند
گرچه من مهمانی اش را سالها برهم زدم
می نشاند بنده را بالا تلافی می کند
سختی شب زنده داری را علی دیده ولی
اَجر و مُزدش را خدا با ما تلافی می کند
در نجف پشت در بسته بمانی بهتر است
چون به هرشکلی شده زهرا تلافی می کند
نوکرش را میرساند اربعین کرببلا
تشنگی های مرا آقا تلافی می کند
اکبرش را در عبا چید و با اشکش نوشت
آبروی رفته را سقا تلافی می کند
ای علی خورد م زمین بار مصیبات تو را
التماس زینب کبری تلافی می کند
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب هفدهم رمضان 95
********************
اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات با خدا – امیر علوی
مرغ دلم دوباره هوای سفر گرفت
آشفته تر ز پیش شد و بال و پر گرفت
من بی خبر ز عالم بالا نشسته ام
باید ز حال بی خبران هم خبر گرفت
با دردسر خوشم تو به من راحتی مده
شکر خدا که دور مرا دردسر گرفت
با دردسر به اوج مقامات میرسم
پس میشود که رزق ز خون جگر گرفت
روزم بدون کرببلا شب نشد ولی
شبهای جمعه سینه ی من بیشتر گرفت
هر کس به یک طریق به تو میرسد حسین
دست مرا هم این مژه ی رفتگر گرفت
دلخوش به بالحسین شب قدر گشته ام
نوکر به عشق لطف تو قران به سر گرفت
تنها امید من به شب هشت ماتم است
شهزاده بود دور مرا اینقدر گرفت
باید که از زبان پدر روضه خواند و گفت
با آه آه او دل کل بشر گرفت
او یک پسر به عرصه ی پیکار داده بعد
بین عبای جد خودش صد پسر گرفت
حالا تمام زندگیم زیر دست و پاست
دشمن نهال عمر مرا با تبر گرفت
زحمت کشیده ام که به این سن رسیده ای
لعنت به نیزه ای که تو را از پدر گرفت
امیر علوی