اشعار هلال ماه محرم
اشعار هلال ماه محرم
منزل به منزل کاروان نور می آید
ای کربلا دارد حسین از دور می آید
جمعند دور هم برادر ها و خواهرها
سوی دگر خندان پسرها پیش مادرها
زن ها همه محمل نشین پرده نشین هستند
در سایه امن یل ام البنین هستند
خلخال و زیور بین کوله بار خود دارند
صد بقچه معجر بین کوله بار خود دارند
هزچند از دلشوره اما صبر پر بودند
اینها همه زارند از بس بر شتر بودند
اینها همه با سوز دل با درد می آیند
با دستهای خسته با پادرد می آیند
روزی نیاید پا برهنه خون جگر باشند
بی پوشیه آواره ی کوه و کمر باشند
روزی نیاید داغ بر تن هایشان باشد
یا ردی از شلاق بر تن هایشان باشد
ای وای اگر ترسیده از هشدارها باشند
بین طناب جمع نیزه دارها باشند
این آیه های نور بر عباس وابسته اند
آواره اند اما نوامیس علی هستند
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 9 مهر 95
*********************
اشعار هلال ماه محرم – احمد بابایی
نان گرمِ روضه را از شور می گیریم ما
از تنور سرد دوزخ، نور می گیریم ما
سردرِ هر بیت، پرچم می زنیم از اشک خویش
آخرِ شیرین زبانی، شور می گیریم ما
از «شب اول»، چو مسلم، کوچه گردِ کوفه ایم
تو بگو آئینه، پیش کور می گیریم ما
فصلِ ماهیگیری ار رودِ گل آلودِ وفاست
پیش پای چشم مردم، تور می گیریم ما
در «شب دوم» صدای کاروان را بشنوید
حالِ موسی را خبر از طور می گیریم ما
شد «شب سوم» بساط گریه هامان جور شد
پس سراغِ سیلی ناجور میگیریم ما
شاعریم و تورمان کرده است خاتون حسین
روضه ی فاش از رخِ مستور می گیریم ما
آن شبِ قدری که می گویند، یلدای غم است
یک «شب سوم» برای درک این روضه، کم است
جسم زهرا را مثال از حور می گیریم ما
شاعریم و با رقیه ، اهل مضمون می شویم
پیش نور چهره اش منشور می گیریم ما
در «شبِ چارم» فقط: «دایی حسن»... «دایی حسین»
هردو خواهر زاده را منظور می گیریم ما
در حنابندانِ قاسم، از حسن جانِ حسین
حاجتِ خود، چشمِ دشمن، کور...! می گیریم ما
ما عوامیم و شبِ قاسم، اگر کِل می کشیم
روضه ای گمگشته را مشهور می گیریم ما
تا شب هشتم اگر عمرِ خماری راه داد
شیشه شیشه در بغل، انگور می گیریم ما
ای به قربانِ شبِ هشتم، در آغوش عبا،
آنچه باقی مانده از ساطور می گیریم ما
دست تاسوعا، به ذوق تشنگی پا می دهد
از لب مافوق خود، دستور می گیریم ما
ردّ دست ماه، روی چوب پرچم مانده است
مرز و بوم روضه را هاشور می گیریم ما
شد شبِ آخر! مناجات از عسل شیرین تر است
خیمه ها را کندوی زنبور می گیریم ما
صبح عاشوراست! دسته دسته مطرب می شویم
طبل و نی... سنج و دقل... شیپور می گیریم ما
صبح عاشورا... چه نزدیک است راه خیمه ها
راه گودال است آنکه دور می گیریم ما
صبح عاشورا... علی اصغر کفن پوشیده است
از دل گهواره راه گور می گیریم ما
صبح عاشورا، هوای گریه دار صنف ماست
لقمه ها از سفره ی «منصور» می گیریم ما
احمد بابایی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
*********************
اشعار هلال ماه محرم
دوباره دست گرفتی و فرصتم دادی
هزار شکر که بر گریه رخصتم دادی
به پیش مادر سادات نام من بردی
دوباره ماه محرم خجالتم دادی
بهشت را به کسی که حرم نرفته دهید
مرا فقط به همین خانه عادتم دادی
همین که مادر من شد مریض یادم هست
مرا جواب نکردید و تربتم دادی
کسی که محرم این خیمه گشت محرم شد
میان روضه نشستم سیادتم دادی
مرا که رانده ام از هر دری صدا کردی
حسین گفتم و دیدم که قیمتم دادی
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*********************
اشعار هلال ماه محرم – سید پوریا هاشمی
باز دعوتنامه را دادند و ما هم آمدیم
باز هم گریه کنان یا اهل العالم آمدیم
چادرش را داده تا ما پرچم روضه کنیم
زیر دین مادری با قامت خم آمدیم
اشک مارا پاک خواهد کرد با دست خودش
حکمتی دارد اگر با اشک نم نم آمدیم
پای ما لغزش ندارد چون که بند روضه هاست
دست را بستیم براین حبل محکم آمدیم
با لباس مشکی ماه محرم میرویم
با لباس مشکی ماه محرم آمدیم
خوب و بد اینجا ندارد ما گدای زینبیم
خواهر آقا عنایت کرد و درهم آمدیم
یاحسین آمد زهر جمعی خدا لبیک گفت
اعتقاد ماست که با اسم اعظم آمدیم
هم و غم زندگی از سینه ما رفته است
هرزمان که دست جمعی زیر پرچم آمدیم
خنده مال مردم دنیا! به ماگریه دهید
به امید یک جهان اندوه و ماتم آمدیم
انبیا از خادمان روضه های حضرت اند
پابه پای خضر،نوح و هود و آدم آمدیم
گریه برآقا نشانی مسلمانی ماست
ما به فرمان رسول الله اکرم آمدیم
بازهم پیراهنی در عرش آویزان شده
درعزای اشرف اولاد آدم آمدیم
میرسد روزی که زینب ناله خواهد زد حسین
کربلا تا کوفه را بی بار ومحرم آمدیم
سید پوریا هاشمی
*********************
اشعار هلال ماه محرم – مجتبی روشن روان
چگونه شکر بگویم؟ که زنده ماندم و دیدم
رسیده نوبت گریه دمیده ماه محرم
چگونه شکر بگویم؟ که زیر سایه ی پرچم
کنار حضرت زهرا نشانده اند مراهم!
چگونه شکر بگویم؟ چگونه شکر بگویم؟
دوباره گرم گلوی بریده است گلویم!
چگونه شکر بگویم که بنده... نوکرتانم؟
همیشه طالب فیض عظیمِ محضرتانم
تمام سال گدای کنار معبرتانم
غلام لطف لطیفِ نگاه مادرتانم
ستاره های هدایت، موالیان کرامت!
من و هراس قیامت، شما و لطف و عنایت
شما... ولیّ خدا، من شکسته ی غمتانم
شما دلیلِ شفا، من مریض یک دمتانم
شما نسیم صفا، من غبار مقدمتانم
شما امیر وفا، من اسیر پرچمتانم
ز دست عشق شما که زدید شعله به جانم
چرا غزل ننویسم؟ چرا ترانه نخوانم؟
درست مثل قناری، قناریِ لبتانم
شبیه ماه، گرفتار خلوت شبتانم
همیشه مشتری روضه های پُر تبتانم
چه میشود که ببینم شبی مقرّبتانم؟
همان که اول خلقت اساسنامه نوشته
مرا به راه ولایت دریده جامه نوشته
من و نگاه شما و پناه صحن و سراتان
چگونه شکر کنم که شدم مدیحه سراتان؟
شکسته باد سری که زمین نخورده به پاتان
فرشته های خدایی مقیم بزم عزاتان
به شوق بارش رحمت، غریق زمزمه هستم
دخیل بزم عزای عزیز فاطمه هستم
عزای هستی عالم عزای عشق مجسّم!
عزای کشته ی تشنه عزای صاحب زمزم
عزای یک سر بر نی عزای یک تن درهم
بخوان که جان بسپارم ز داغ وارث آدم
"سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خداکند که نباشد سر برادر زینب"
مجتبی روشن روان
برگرفته از وبلاگ حسینیه
*********************
اشعار هلال ماه محرم
سفرهات را مادرت زهرا فراهم میکند
چون وهب آخر نگاهت سر به راهم میکند
هر چه میخواهی بگیر از من گدایی را نگیر
نوکریِ خانهی تو پادشاهم میکند
سی شب ماه خدا، شکر خدا، گفتم حسین
پس مُحرم، مَحرم این دستگاهم میکند
تو خودت پیغام دادی که بیا، من آمدم
دوری از تو مطمئنا روسیاهم میکند
بیشتر از یک سیاهی لشکرم کردی حساب
چون علمدارت فدایی سپاهم میکند
در میان خیمههایت دست من را هم بگیر
چشم خیس دخترت دارد نگاهم میکند
به لباس کهنهای که دوخته زهرا قسم
خواهر تو بیقرار قتلگاهم میکند
فکر این که میرود صحرا به صحرا پیکرت
مثل زینب عاقبت بیسرپناهم میکند
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
*********************
اشعار هلال ماه محرم – محمد مهدی سیار
شده آسمان خيمه غم
زمين و زمان غرق ماتم
دوباره افق، رنگ خون است
سلام اي هلال محرم
**
دوباره محرم رسيد و
حسينيه شد سينه هامان
دل اهل دل سينه زن شد
نفسهايمان مرثيه خوان
**
به هر خط مقتل
بيا خون بگرييم
كه منزل به منزل
چو مجنون بگرييم
**
بخوان روضه خوان بار ديگر
بيا شرح آن ماجرا كن
بيا بغض يك ساله مان را
به يك روضه حاجت روا كن
**
روايت كن از دشت ماتم
بخوان خط به خط روضه هايت
ولي بگذر از خط آخر
كه سربسته ماند حكايت
**
بيا اي دل امشب
به پابوس اين غم
بيا تا بباريم
چو باران نم نم
**
دوباره شده صحن هيأت
پر از عطر نام شهيدان
دوباره بيا دم بگيريم
به ياد امام شهيدان
**
كه ما مرد راه حسينيم
نبيند كسي ذلت ما
بميريم و هرگز نگيريم
امان نامه دشمنان را
**
كه ميثاق ما جز
به عشق ولي نيست
كه فرياد ما جز
علي يا علي نيست
محمد مهدي سيار
*********************
اشعار هلال ماه محرم – موسی علیمرادی
به اذن حضرت مولا شدم کبوتر تو
که بال و پر بزنم پای روضهی سر تو
ببخش با پر زخمی، به زحمت افتاده
لباس نوکریام را بریده مادر تو
چه طور خرج غمت جور شد؟ کسی میگفت
رسیده رزق حسینیه از برادر تو
شبیه حضرت زینب به سینه میکوبم
که مقتدای عزادارهاست خواهر تو
به چشم من همهجا روضهی شما بر پاست
تمام عالم و آدم شدند مضطر تو
اگر کویر تَرَک روی هر تَرک دارد
کشیده خشکی لبهای زخم پرپر تو
خزان و ریزش برگ از درخت در همهجا
شد است در دل من روضهخوان ِ اکبر تو
طلوع، بردن بالای طفل ششماهه است
غروب، خون گلوی علی اصغر تو
زمان بارش باران همیشه میبارم
برای بارش تیر و امیر لشگر تو
من از خرابه و شام و رقیه فهمیدم
که قول تو نرود گر رود ز تن سر تو
بیا و قول بده آخرین دمم برسی
به راه آمدن توست چشم نوکر تو
موسی علیمرادی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
*********************
اشعار هلال ماه محرم – قاسم نعمتی
محرم آمده شکر خدا کنیم همه
به گریه محشر کبرى به پا کنیم همه
به شکر اینکه رسیدیم به عزاى حسین
ز سینه عقده ی یک ساله وا کنیم همه
همه حسینیه ها تحت قبه ی یار است
رسیده وقت اجابت دعا کنیم همه
با نام یک یک ما صدا زده زهرا
به اذن او پسرش را صدا کنیم همه
دوباره فاطمه در عرش مو پریشان است
به ناله حق نمک را ادا کنیم همه
حسین کشته ی اشک و ما طبیب حسین
به اشک زخم تن او دوا کنیم همه
خدا به عشق حسینش گناه ما بخشید
ازین به بعد ز آقا حیا کنیم همه
قسم به عشق محرم بهار مردن ماست
تمام زندگى خود فدا کنیم همه
حلال تیغ هلال است خون سینه زنان
حرام باد که چون و چرا کنیم همه
قسم به نام خمینى و غیرت شهدا
در این مسیر به او اقتدا کنیم همه
به یک سلام ازین راه دور بر ارباب
دل شکسته ی خود کربلا کنیم همه
تنى بدون کفن روى خاک صحرا بود
همیشه گریه بر آن بوریا کنیم همه
سلام بر حرم عرش عزیز خدا
سلام ما به حسین غریب کرببلا
قاسم نعمتی