اشعار امام زمان(عج) – ماه محرم - محمد جواد شیرازی

 

 غربت کشیده آشنایش فرق دارد

 آهش، صدایش، گریه هایش فرق دارد

 

 فهمیده هر کس ذره ای دوری چشیده

 هجران زده حال و هوایش فرق دارد

 

گیرم که مجنون در مسیر عشق لیلا

طعنه شنید اصلا برایش فرق دارد

 

بالش بسوزد ، سر برای شمع دارد

پروانه وادیِ فنایش فرق دارد

 

 با من نگویید این قَدَر از طبّ و مرهم

 بیماری هجران دوایش فرق دارد

 

 پایان دلتنگیِ یعقوب است یوسف

اما دل من ماجرایش فرق دارد

 

 قلبی که خون شد از فراق حضرت دوست

"یابن الحسن آقا بیا " یش فرق دارد

 

لطف و کرم بر اغنیا فرقی ندارد

اما گدا خیلی برایش فرق دارد

 

 چیزی ندارم غیرِ اشک و مهر زهرا

 عشقِ نگار است و بهایش فرق دارد

 

بارِ محبت هر کسی برداشت ، دینش ...

... از ابتدا تا انتهایش فرق دارد

 

پرواز ما بسته به وِتر اهل بیت است

پربسته ؛ رفتن تا خدایش فرق دارد

 

گمراه کن من را به زلف تابدارش

عاشق شدن هم " اِهدنا " یش فرق دارد

 

سردابِ سامرا، سحر، با سینه زن ها

سرگشته سرتاسر صفایش فرق دارد

 

زائر اگر یک بار نه یک لحظه حتی ...

... با یار باشد ، کربلایش فرق دارد

 

 محمد جواد شیرازی

 

*******************

 

 اشعار امام زمان(عج) – ماه محرم – محمد جواد شیرازی

 

 زمان لطف، صحبت از حقارتم نمی کنی

 کریمی و نظاره بر لیاقتم نمی کنی

 

تو را ز یاد می برم زمان معصیت ولی

مرا مؤاخذه برای غفلتم نمی کنی

 

دلم شکسته و کسی به داد من نمی رسد

میان راه مانده ام، حمایتم نمی کنی؟!

 

چه نذرها نکرده ام که زیر و رو شود دلم

به هر دری که می زنم اجابتم نمی کنی

 

 اسیر ظلمت دلم شدم عزیز فاطمه

 به یک دعا مرا غریق رحمتم نمی کنی؟!

 

اگر بناست سهم من همیشه دوری ات شود

چرا مرا نمی کشی و راحتم نمی کنی؟!

 

 کسی من خراب را به سوریه نمی برد

در این بساط عاشقی ضمانتم نمی کنی؟!

 

فدای عمه ای که با دل شکسته ناله زد

برادرم چرا نظر به غربتم نمی کنی

 

 بزرگ این قبیله ام... مرا نزن عقیله ام

 کمی حیا و شرم از شرافتم نمی کنی

 

 محمد جواد شیرازی

 برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – شب پنجم محرم – حسن لطفی

 

 رسيده ايم كه سرها بـه آستـان بدهيم

 به روي چشم بفرما، چگونه جان بدهيم؟

 

فقط براي حسين و فقط برايِ حسن

نيامديم كه دل دست ايـن و آن بدهيم

 

 حسين گفتنِ ما روزِ حشر ديدني است

 قرار ماست قيامـت خودي نشان بدهيم

 

 رسيـده ايـم تـسلاي سينـه­ات باشيم

 كه اشك هاي تو را دست آسمان بدهيم

 

بيار تربت و بر چشم هاي ما عنايت كـن

 كه جان تازه­اي امشب به ديدگان بدهيم

 

 حراست حـرم عمّه هـاي تـو با ماست

 نفس بـده كه بر آن مأذنه اذان بدهيم

 

تمام عـمـر نمك گيرِ مجتبي هستيم

شب يتيم شده، گـرمِ گـريه ها هستيم

 

حسن لطفي

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – ماه محرم –  علی سپهری

 

 از بس که تلخی غم هجران چشیده ام

 جانی نمانده است برایم…بریده ام

 

عیب وصال چیست نصیبم نمی شود؟

خیری که از فراق و جدایی ندیده ام

 

 گاهی هم از گدای خودت یک خبر بگیر

رحمی کن ای عزیز بر این اشک دیده ام

 

نفرین به معصیت که مرا از تو دور کرد

بر باد داده هر چه که زحمت کشیده ام

 

خیلی دلم شکسته…گرفتار و خسته ام

از بس که در پی هوس خود دویده ام

 

 دارم به راه عاشقی ات پیر می شوم

ناز تو را ببین به چه قیمت خریده ام

 

 بحر العلوم…حلی و فرزند مهزیار

توصیف روی تو ز بزرگان شنیده ام

 

با این همه گناه به روضه کشاندی ام

با لطف توست که به نوایی رسیده ام

 

 گریان زینبی و پریشان زینبم

 من غصه دار عمه ی قامت خمیده ام

 

در پیش چشم فاطمه کم دست و پا بزن

ای یادگار مادرم…ای سر بریده ام

 

 علی سپهری

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – ماه محرم

 

حسرت دیدن تو حسرت ساعات من است

سوختن پای غمت روح عبادات من است

 

با دعای فرجت، حاجت دنیا دارم

شررمساری من از زشتی نیّات من است

 

دلخوشم من به کریمی که به او بد کردم

او ولی جای غضب، فکر مراعات من است

 

تو دعا می‎کنی و سر به سلامت دارم

نافله خواندن تو حرز بَلّیات من است

 

گریه‎های سحرم وقف غریبی تو بود

گریه‎های سحرم خیر و مبرات من است

 

تا نیایی گره از کار دلم وا نشود

بی تو هر روز خودش روز مکافات من است

 

چه کسی گفته اگر که بروم کرب و بلا

پیرهن یا کفنی هدیه و سوغات من است

 

داغدار بدنی زیر سمّ اسبانیم

همه‎ی عزت من اوج مصیبات من است

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در روز چهارم محرم95

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – ماه محرم

 

نیاز ما به سرای کریم‎ها خوب است

فقط برای ظهور شما دعا خوب است

 

خدا نکرده نرانی که بی‎تو می‎میرم

خودت بگو که به جز خانه‎ات کجا خوب است؟

 

همین که بین قنوتت دعایمان کردی

همین که مد نظر می‎شویم ما، خوب است

 

اگر چه سر به هواییم در هوای توایم

چه‎قدر دور و بر خیمه‎ات هوا خوب است

 

سحر کلید رسیدن به معنویت‎هاست

و در زمان سحر گفتن از شما خوب است

 

دوای نزد طبیبان به درد ما که نخورد

ز دست‎های شما نسخه و دوا خوب است

 

اگر چه مرد نباید زیاد گریه کند

زیاد گریه به غم‎های کربلا خوب است

 

غروب روز دهم دزدها به هم گفتند

زمان حمله به خیمه فقط غارت طلا خوب است

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

*********************

 

اشعار امام زمان(عج) – ماه محرم – محمد جواد شیرازی

 

حس من این است هردم بی وفاتر می شوم

دائما از یوسف زهرا جداتر می شوم

 

اشک هایش را نمی فهمد دل آلوده ام

هر چه یادم می کند بی اعتناتر می شوم

 

بنده ای بی دست و پا هستم، زمان معصیت...

... دست و پا گم می کنم، بی دست و پاتر می شوم

 

جای من العفو می گوید که راهم می دهند

من ولی جای تشکر بی حیاتر می شوم

 

با همه رسوایی ام وقتی به دادم می رسد

با نگاه مهربانش آشناتر می شوم

 

هر چه هم بد باشم آخر سائل این خانه ام

با گدایی کریمان پر بهاتر می شوم

 

بر دل آلوده ی خود آب و جارو می زنم

چون که با این گریه کردن با صفاتر می شوم

 

در میان روضه از نفسم رهایم می کنند

با سلامی بر حسین از خود رهاتر می شوم

 

درد من جان کندن آقا است زیر نیزه ها

حاجت درمان ندارم، مبتلاتر می شوم

 

محمدجواد شیرازی

 

*********************

 

اشعار امام زمان(عج) – ماه محرم – مجتبی قاسمی

 

ما گم شدگانیم به دنبال شماییم

دلبسته ی موی سیه و خال شماییم

 

درهر دو جهان شکر، فقط مال شماییم

ما جمله دخیل نخی از شال شماییم

 

در سوز و گدازیم ز هجر رخ ماهت

امید که گردیم همه عضو سپاهت

 

بی غیرتی ماست که هستی تک و تنها

دوریم ز روی تو و مشغول به دنیا

 

تبعید شدی در اثر فعل بد ما

ما ساکن شهریم، تویی ساکن صحرا

 

خجلت زده ماییم که قلب تو شکستیم

خسران زده هستیم که عهد تو گسستیم

 

هر چند که ما ریزه خور خان تو هستیم

غرق نعم از سفره ی احسان تو هستیم

 

دوریم... ولی باز پریشان تو هستیم

سرمایه ز کف داده و حیران تو هستیم

 

ما را ز کرامت بخر ای یوسف زهرا

تا خیمه ی سبزت ببر ای یوسف زهرا

 

کس نیست که مشمول عطا و کرمت نیست

دوزخ شود آن جا که صفای قدمت نیست

 

بیچاره فقیری که گدای نعمت نیست

بیزار از آنیم که تحت علمت نیست

 

چون هر دم تان پر شده از ذکر حسین است

هر عاشقتان عاشق بین الحرمین است

 

تا جد تو افتاد، زمین لنگرش افتاد

سر را که بریدند به سر دخترش افتاد

 

بر نیزه سرش رفت، به تل خواهرش افتاد

تا خواهرش افتاد، ز غم مادرش افتاد

 

برگرد بیا ای پسر حضرت زهرا

برگرد که خون شد جگر حضرت زهرا

 

مجتبی قاسمی

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – مناجات محرمی – حسن لطفی

 

آهی کشید گریه ی ما را درآورید

ما را کُشید و شالِ عزا را درآورید

 

ما داد مثلِ پیرِ جوانمرده می زنیم

وقتی صدایِ گریه ی ما را در آورید

 

ما را شبیهِ جمعِ عزادارها کنید

رختِ سیاه کهنه عبا را درآورید

 

چشم انتظارِ خرجیِ امسالِ هیئتیم

از شالِ خویش رزقِ گدا را در آورید

 

ما را عوض کنید خداتان عوض دهد

از آستین دست دعا را در آورید

 

ما را مریض کرده گناهانِ نو به نو

از تربتِ حسین شفا را درآورید

 

این دل برای داغ شما بود و شد سیاه

زنگار بسته ایم جلا را درآورید

 

درد و بلایتان به سر ما،نفس دهید

بیمار آمدیم دوا را در آورید

 

ما را حسین کشته شما را به جدتان

امشب براتِ کرببلا را در آورید

 

حسن لطفی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

*********************

 

اشعار امام زمان(عج) – شب سوم محرم – محمد زوار

 

میخواهی از فردا بگویم یا گذشته؟

یا حال و روزی که در این شبها گذشته؟

 

در روضه یاد کربلا هستم، غمم را

میفهمد آنکه تشنه از دریا گذشته

 

گنبد، حرم، گلدسته، تل زینبیه…

چه خاطراتی دارم آقا با گذشته!

 

در روضه هرکس آمده حاجت گرفته

حتی اگر یکبار از اینجا گذشته

 

فردای محشر مطمئناً سود کرده

هرکس برای تو از از این دنیا گذشته

 

من را بزن چون نوکر خوبی نبودم

هرچند دیگر کارم از دعوا گذشته

 

آقا بدم اما بیا رو برنگردان

این کارها از سن و سال ما گذشته

 

جان رقیه با غلامت مهربان باش

مثل همیشه چاره‌ی بیچارگان باش

 

محمد زوار

 

*********************

 

اشعار امام زمان(عج) – شب سوم محرم – حسن لطفی

 

خشكی چشم پشیمان مرا دریابید

به غباری سر مژگان مرا دریابید

 

من اویسم ز قَرَن آمدم آقایم نیست

چشم‌های تر حیران مرا دریابید

كاش می‌دیدم و با گریه‌كنان می‌گفتم

حال آقای پریشانِ مرا دریابید

 

می‌زنم سینه به پایِ غم‌تان تا یك روز

سینه‌ی خسته‌ی سوزان مرا دریابید

 

كاش در روضه فقط جان بسپارم پیشت

كاش در كرب و بلا جان مرا دریابید

 

گریه‌ی مادرِ تو می‌رسد از روضه‌ی ما

دست‌ها، چاك گریبان مرا دریابید

 

مادرت باز به سر می‌زند و می‌گوید

پسر تشنه و عریان مرا دریابید

 

عمّه‌ی كوچک تو داشت به زینب می‌گفت

زخم‌های لب مهمان مرا دریابید

 

حسن لطفی

 

*********************

 

اشعار امام زمان(عج) – شب سوم محرم –  قاسم نعمتی

 

مست آن است که از باده سبو بر دارد

چشم اميد ز هرکس به جز او بر دارد

 

يار عيسى به نفسم زنده کند عالم را

گر لب از لب به دم قدسى هو بردارد

 

در قنوت سحرى نامه به آب اندازيم

يار وقت گذرش نامه ز جو بردارد

 

اى که يک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد

گو به غم پنجه ی خود را ز گلو بردارد

 

آنقدر پيرُهن عصمتِ من پاره شده

سخت با سوزن خياط رفو بردارد

 

عاشق آن است که تطهير کند دل با اشک

سحر از ديده ی تر آب وضو بر دارد

 

حُسن ظن داشتنِ عاشق از آنجا پيداست

که رسد هر چه ز معشوق نکو بر دارد

 

پير ويرانه غيورانه اراده فرمود

سنت سَبِ على را ز عدو بردارد

 

داد زد در وسط بزم شراب اى عمه

چوب تر را ز لب خشک بگو بردارد

 

بعدِ زينب چه کسى جز من اجازه دارد

بوسه اى با لب خونين ز گلو بردارد

 

سينه گر ضربه خورَد زود نفس ميگيرد

واى اگر دنده ی دختر کمى مو بر دارد

 

معجرم را به سر نيزه چو پرچم ديدم

نرسد چون قد من، بايد عمو بردارد

 

قاسم نعمتی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

*********************

 

اشعار امام زمان(عج) – شب سوم محرم – محمد جواد شیرازی

 

بر درد تنهایی دچارم ای نگارم

پایان ندارد انتظارم ای نگارم

 

پاییزی ام، هجران امانم را بریده

برگرد ای باغ و بهارم ای نگارم

 

خواب مرا فکر وصال از من گرفته

هر شب به یادت بی قرارم ای نگارم

 

آواره ای بودم مرا نوکر نوشتی

نوکر شدن شد افتخارم ای نگارم

 

با تو که باشم قدر یک دنیا می ارزم

منهای تو، بی اعتبارم ای نگارم

 

این آبرو، این اشک ها، این مهر زهرا

من هر چه دارم از تو دارم ای نگارم

 

بخشید اگر ما را خدا لطف خودت بود

ای رحمت پروردگارم ای نگارم

 

می ترسم از جان کندنم، پیشم میآیی؟

در وقت سخت احتضارم ای نگارم

 

مثل همیشه آخر کارم، خودم را

دست رقیه می سپارم ای نگارم

 

کنج خرابه ناله زد فخر دو عالم

بابا بیا امشب کنارم ای نگارم

 

دیگر نمی بینم سرت را روی نیزه

کم سو شده چشمان تارم ای نگارم

 

بر ما اسیرانِ زمین خورده نظر کن

بالانشینِ نی سوارم، ای نگارم

 

محمد جواد شیرازی

 

*********************

 

اشعار امام زمان(عج) – شب سوم محرم –  مهدی مقیمی

 

شال و پیراهن و بیرق همگی آماده

چاییِ روضه کند کار هزاران باده

 

زنده ماندیم ببینیم که انشاالله

باز ارباب به ما رزقِ محرم داده

 

باز هم روضه گرفتیم و عقیده داریم

مادرش با کمرِ خم دمِ در اِستاده

 

باز هم مثل همه روز قیامت کرده

مهدیِ فاطمه با گریه سرِ سجاده

 

من شنیدم ز جلوی نظرش میگذرد

همه روز آنچه که در کرببلا رخ داده

 

مثلاً اینکه به سر می زند عمه زینب

مثلاً اینکه به زانوست سرِ شهزاده

 

لااقل کاش که می شد که نبیند هر روز

که سرِ طفل رباب از روی نی افتاده

 

دم بگیرید که زهرا کمی آرام شود

با همین ذکرِ  " حسین جانمِ "  خیلی ساده

 

مهدی مقیمی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

*********************

 

اشعار امام زمان(عج) – شب سوم محرم – محمد جواد شیرازی

 

از غم هجر کنم ترک جماعت گاهی

می‌زند بر دل من شور محبت گاهی

 

شب جمعه شد و یاد حرمت افتادم

می‌چشم از غم هجران تو تربت گاهی

 

سائلم... هر سحر از دور سلامت دادم

شهریارا نظری کن به گدایت گاهی

 

عبد دربار توام شکر، خدا را... اما

کربلایی بده از باب رفاقت گاهی

 

حاجتم چیز کمی نیست به من حق بده که

می کشانم سخنم را به شکایت گاهی

 

مرغ بی بال و پرم دانه نمی خواهم که

بده در کنج حرم اذن اقامت، گاهی

 

بدم اما تو کریمی و برای تو بد است

ندهی دست گدا برگ زیارت، گاهی

 

در حریم تو کریمان همه زانو زده اند

چه حریمی... چه بهشتی... چه زیارتگاهی

 

زاهدی گفت حرم جای کسی مثل تو نیست

جای سگ نیست مگر کهفِ عبادتگاهی؟

 

هدف عاشق بیچاره مقرب شدن است

گاه با روضه و با ذکر فضیلت گاهی

 

کوه کَن گشتنِ فرهاد به ما ثابت کرد

می رسد در ره معشوق مشقت گاهی

 

بعد از این جای ضریح تو که رؤیام شده

می زنم بوسه بر این پرچم هیئت گاهی

 

اثرش بیشتر است از همه ی نافله ها

با توسل به شما اشک مصیبت گاهی

 

هر دو سخت است دلم را زده آتش، گاهی...

...روضه ی تشنگی و روضه ی غارت گاهی

 

نیزه دار آمده پس لب نگشا بهر دعا

می گذارد اثرش را خود نیت گاهی

 

از تعجب همه گفتند: "رقیه... او بود؟!"

کودکِ پیر شود موجب حیرت گاهی

 

دق‌ دهد دیدن نعش پدری دختر را

بدتر از درد یتیمی و اسارت گاهی

 

محمد جواد شیرازی

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) - شب دوم محرم

 

هر چند خیر ما به سویت کم می‌آید

الطاف تو بر نوکران هر دم می‌آید

 

حال گدا تنظیم با حال کریم است

غم در دلت باشد به دل‌ها غم می‌آید

 

بیمارِ بیماریم پشت در نشستیم

کی آخر از آنسوی در، مرهم می‌آید؟

 

روز وصالت آبرودارست ما را

اشکی که از دوری تو نم نم می‌آید

 

وقتی که ما نان و نمک از تو بگیریم

بر سفره‌ی ما برکت عالم می‌آید

 

آقا بگو آیا به دردت می‌خورم من؟

آقا بگو چه کاری از دستم می‌آید؟

 

یک کربلا همراه تو باشیم کافی‌ست

در آن شب جمعه که زهرا هم می‌آید

 

زینب اگر امروز در محمل نشسته

یک روز تا گودال بی‌محرم می‌آید

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در روز دوم محرم95

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) - ماه محرم - حسن لطفی

 

تا که باشد جگری پای تو فریادی هست

ما خرابیم ولی مجلسِ آبادی هست

 

سردیِ دوریِ تو گرم شود می‌آیی

به زمستان بنویسید که مُردادی هست

 

گیرم از یادِ همه رفته‌ای اما سوگند

سال‌ها پیشِ تو از گریه‌یِ ما یادی هست

 

کربلاهایِ مرا داد امامِ هشتم

کربلا هست اگر پنجره‌فولادی هست

 

سینه‌ات سوخته و سینه‌یِ ما هست کبود

می‌شود مثل تو هر کَس که در این وادی هست

 

گوشه‌یِ چشم شما زخم شد و می‌گِریی

تا بدانیم همه حضرتِ سجادی هست

 

مادرت در وسطِ روضه‌ی‌تان خورد زمین

تا که گفتند در این قافله نوزادی هست

 

نام زینب به لبت می‌رسد و می‌میرم

حرف ناموس شما هست اگر دادی هست

 

حسن لطفی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – هلال ماه محرم – سید پوریا هاشمی

 

چه میشود به سرای فقیر در بزنی

سری به منتظرانت دم سحر بزنی

 

به قلب تو همه خیلی شرر زدیم اما

نخواستی که به این قلب ها شرر بزنی

 

نشسته ایم به امید آن زمانیکه

مسیر رد شدنت را به این گذر بزنی

 

خدا گواست که ممنون دستهای توایم

سر گناه که مارا تو هرقدر بزنی

 

ز شوق دیدن رویت چه گریه ها کردیم

مگر قدم روی این دیدگان تر بزنی

 

بیا بیا که نیایی ز غصه میمیریم

بناست تا چه زمانی دم از سفر بزنی

 

دوباره بوی محرم دوباره بزم عزا

زمان آن شده تا روضه روضه سر بزنی

 

دوباره مادرش از غصه میرود از حال

لباس خونی او را به عرش اگر بزنی

 

سید پوریا هاشمی

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – هلال ماه محرم

 

بر سینه خود میفشارم زانوی غم را

وقتی که بی تو باز می بینم محرم را

 

صاحب عزا با دست های خویش کوبیدی

 بر روی دیوار کدامین خانه پرچم را

 

ای آسمان چشمه جوشان اشک خون

پربارتر کن بارش این اشک نم نم را

 

هرشب میان کوچه ها بر سینه خواهی زد

وقتی که می خوانند شور و نوحه و دم را

 

بر رشته پرچم دخیل گریه گریه می بندم

آقا مگیر از دست ما این حبل محکم را

 

با اذن زهرا اذن مولا اذن پیغمبر

با اذن تو پوشیده ام این رخت ماتم را

 

دلشوره دارم اربعین را از همین اول

امضا کن آقاجان برات کربلایم را

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – هلال ماه محرم – احسان محسنی فر

 

ای واسط فیض دو سرا آجَرَکَ‌الله

وی حجّت حق؛ صاحب عزا آجرک‌الله

 

با ناله‌ی زهراست عجین سوز صدایت

هم‌ناله‌ی اُمّ‌النُّجَبا آجرک‌الله

 

دریاب مرا در غم سالار شهیدان

ای منتقم خون خدا آجرک‌الله

 

اذنی بده تا گریه‌کن جدّ تو باشم

هرجا که شود روضه بپا آجرک‌الله

 

ما روضه گرفتیم قدم‌رنجه نمایی

تا جلوه کنی بر دل ما آجرک‌الله

 

ما هرچه که داریم از آن گوشه‌ی چشم است

تو روی مگردان ز گدا آجرک‌الله

 

راضی به رضای تو شدن خیر و فلاح است

کی می‌شوی از شیعه رضا؟ آجرک‌الله

 

با اشک بشوئیم دل از زنگ معاصی

باشیم سرِ خوان ولا آجرک‌الله

 

ای بانی هرساله‌ی روضه مددی تا

در روضه بیابیم تو را آجرک‌الله

 

بر عاشق جامانده‌ی ارباب عطا کن

یک تذکره‌ی کرب و بلا آجرک‌الله

 

احسان محسنی فر