اشعار شهادت امام رضا(ع)
اشعار شهادت امام رضا(ع) – مهدی رحیمی
آمدی در خاک ایران، خاک ایران سبز شد
از جنوب کشور من تا خراسان سبز شد
ردِّ پایت شد مسیر رودهای بی قرار
هر کجا که آمدی حتی بیابان سبز شد
می شود ردِّ تو را در نقشه ها ترسیم کرد
چون به هرجایی که باریده ست باران، سبز شد
خواستم دورت بگردم در خیابان رضا
تا که گفتم السلام از دوور میدان سبز شد
در خیابانِ رضا پشت چراغِ قرمزش
بارها تا هشت خواندیم و خیابان سبز شد
بارها دیدم که مادر از زیارت آمد و
تاک پیر خانه ی ما در زمستان سبز شد
گندم پس مانده های کفترانت را شبی
ریختم در سفره دیدم صبح از آن نان سبز شد
روضه ی انگور می آمد به گوشم من خودم
در شب سی صفر دیدم که ایوان سبز شد
**
دست در انگور بردی رنگ مشهد سرخ شد
بعد از آن خورشید هر صبحی که سر زد سرخ شد
گشت جدش رو سپید آن جا که با یک خوشه زهر
هشتمین پیغمبر آل محمد سرخ شد
مثل جدّش منتقم می خواست پس با این دلیل
تا همیشه پرچم بالای گنبد سرخ شد
مثل زهرا مادرش در اتفاق کوچه ها
رنگ رفتن شد کبود و رنگ آمد سرخ شد
در میان کوچه ها دستار بر سر زرد شد
دست بر در زد به سرعت چهره ی در زرد شد
زهر از بس که قوی بود و امام از بس لطیف
زهر چون رد شد همه دیدند حنجر زرد شد
در غلاف و در مصاف، این گشت روضه، هرکجا؛
راویان گفتند حنجر، روی خنجر زرد شد
سرخ بود و زرد بود و مرد کم کم شد کبود
گفت یا زهرا رضا و بعد از آن دم شد کبود
با نبی و با حسن با یاعلی موسی الرضا
پیش غم های صفر ماه محرم شد کبود
گوییا رنگین کمانی می رود زیرا به زهر؛
هم سپید و سرخ و زرد این مرد شد هم شد کبود
از خراسان روضه خیلی دور شد یابن الشبیب
زهر وقتی قاطی انگور شد یابن الشبیب
اشک در چشمان آقا حلقه زد آنجا که گفت
حال و روز جدِّ ما ناجور شد یابن الشبیب
در هجوم تیر ها و نیزه ها گم شد تنش
در میان سنگ ها محصور شد یابن الشبیب
در میان علقمه عباس از بس تیر خورد
پیکرش چون کندوی زنبور شد یابن الشبیب
حرف حرفِ جنگ بود اما پس از عباس ما
حرف دشمن نیز حرف زور شد یابن الشبیب
آه زجرآورترین جای سفر آنجاست که
زجر، شب بر جستجو مٲمور شد یابن الشبیب
عمه هرجایی به دشمن رو نمی زد پیش زجر؛
در بیابان عاقبت مجبور شد یابن الشبیب
مهدی رحیمی
*********************
اشعار شهادت امام رضا(ع)- علی اکبر لطیفیان
آی فاطمه ی قم سرت سلامت باد
برادرت وسط کوچه ها زمین افتاد
یگانه بانوی قم کوکب امام رضا
فدای گریه ات ای زینب امام رضا
نشد که سایه بر آن سایه ی سرت بدهی
نشد که آب به دست برادرت بدهی
میان حجره نفس زد تو را صدا بزند
هزار شکر ندیدی که دست و پا بزند
نشد اگرچه که پایین پاش گریه کنی
نشد اگر که بیایی براش گریه کنی
چقدر عرض ادب خیل مرد و زن کردند
قسم به تو که عزیز تو را کفن کردند
امان ز خواهر سلطان کربلا زینب
رسید پیش سلیمان کربلا زینب
رسید و دید که انگشتر برادر نیست
به غیر شمر کسی بر سر برادر نیست
تا تیر و نیزه بر بدن پادشاه رفت
بر روی پیکر و تن تو یک سپاه رفت
با بغض و کینه آمد و بر پشت او نشست
با ضربه های خنجر او گردنش....
علی اکبر لطیفیان
*********************
اشعار شهادت امام رضا(ع) – سید پوریا هاشمی
عبا کشیده به سر غربتی نهان دارد
نگاه زار به این حالش آسمان دارد
به یک قدم نرسیده دوباره می افتد
مشخص است تنی زار و ناتوان دارد
به سوز زهر پذیرایی از غریبی شد
چه یادگاری تلخی ز میزبان دارد
نباید اصلا ازو انتظار حرفی داشت.
نفس بریده کجا قدرت بیان دارد؟
کمک گرفت ز دیوار کم زمین بخورد
چه آمده به سرش قامتی کمان دارد
تلاش کرد که بیرون نریزد این غم را
چقدر لخته ی خون داخل دهان دارد
اگر که بسته در حجره را دلیلی داشت
نخواست تا که ببینند نیمه جان دارد
هزارشکر سرش روی دامن پسر است
دراین دقایق جانسوز روضه خوان دارد
هزارشکر تنش زیر آفتاب نرفت
هزارشکر که درحجره سایبان دارد
نه اهل بیت رضارا کسی اسارت برد
نه اینکه قاتل او چوب خیزران دارد
سید پوریا هاشمی