اشعار وفات حضرت سکینه(س) – امیر عظیمی

 

بار دیگر عزای عاشوراست

از غمی بی قرینه باید گفت

دو سه خط سوگواره ی غربت

در عزای سکینه باید گفت

 

قطره از وصف بحر درمانده

من کجا، مدح دختر ارباب

ای که بوده حسین مداحت

السلام ای سکینه بنت رباب

 

در کرامات حضرتش کافیست

شیر او را رباب داده، همین

در غریبی او فقط بنویس

به عمو مشک آب داده، همین

 

کربلا بود دشتی از روضه

او بلاهای خویش را دیده

در عبایی پر از علی اکبر

روح بابای خویش را دیده

 

روضه می خواند دور دارالحرب

نعش ها را یکی یکی که شمرد

دید بابا علیِ اصغر را

به امیدی گرفت و با خود برد

 

پدر آمد ولی چه آمدنی!

غرق خون کرد چشم قافله را

دید دور جنازه ی اصغر

همه گفتند لعن حرمله را

 

از وداع سکینه و ارباب

جگر کائنات خون شده بود

آه از آن دم که دید این دختر

زین باباش واژگون شده بود

 

با تنی خون گرفته از گودال

آمدی ذوالجناح بی بابا

کاش می شد رها نمی کردی

وسط تیر و نیزه ها او را

 

پدرم را غریب بین دو نهر

نحر کردند با لب عطشان

السلام علیک ای بی سر

السلام علیک ای عریان

 

امیر عظیمی

برگرفته از کانال حسینیه

 

********************

 

اشعار وفات حضرت سکینه(س) – محمد جواد شیرازی و علی سپهری

 

امشبم را سحر نمی آید

خواب، در چشمِ تر نمی آید

مدحش از من که بر نمی آید

چون سکینه دگر نمی آید

 

دختر شاه... گوهر نایاب

بی قرینه... درست مثل رباب

 

روضه می خواند، روضه با احساس

روضه اش داشت عطر و بوی یاس

شرم یک مرد... روضه ای حساس

وای از مشک پاره ی عباس

 

روضه ی دست و چشم و مشک عمو

روضه قطره قطره اشک عمو

 

روضه خوان چشم های خود را بست

مادرش دست می زند بر دست

رأس اصغر به روی نیزه نشست

پای نیزه قد سکینه شکست

 

خواهر اصغر است حق دارد

به خدا خواهر است حق دارد

 

به روی ناقه خواند نافله را

دور ناقه شنید هلهله را

چه کند خنده های حرمله را

چشم دشمن به سوی قافله را

 

مثل یک مرد... مثل عمه ی خود

صبر می کرد... مثل عمه ی خود

 

قلبش از غصه ها کباب شده

بعد سقا فقط عذاب شده

مثل او از خجالت آب شده

وارد مجلس شراب شده

 

خیزرانِ یزید پیرش کرد

حرف مردی پلید پیرش کرد

 

دختر بی قرینه ی پدرش

روضه خوان مدینه ی پدرش

همه جا شد سکینه ی پدرش

یادش افتاده سینه ی پدرش...

 

...زیر پای سوارها افتاد

روی گل، ردِ خارها افتاد

 

یادش افتاد آه آهِ حسین

غرق در خون همه سپاه حسین

بود یک نیزه تکیه گاه حسین

داد می زد که قتلگاهِ حسین...

 

...پر شد از خونِ زخم های تنش

پر شد از تیر و نیزه ها بدنش

 

وسط حجره ی محقر خود

چشم گریان... میان بستر خود

باز در لحظه های آخر خود

یادش افتاد داغِ خواهر خود

 

کنج ویرانه خواهرش جان داد

سر بابا برابرش... جان داد

 

شعر مشترک علی سپهری و محمد جواد شیرازی

 

******************

 

اشعار وفات حضرت سکینه(س) – مهدی رحیمی

 

پیراهن سیاه بر این غم ادامه داد

در ختم فاطمیه به ماتم ادامه داد

 

پیراهن سیاه٬سیاهِ سکینه شد

در فاطمیه هم به محرم ادامه داد

 

در کنج چشم٬اشک به جوش و خروش خود

امشب به شکل چشمه ی زمزم ادامه داد

 

ما با گمان مُحبِّ تو بودیم و در عوض؛

دشمن به دشمنی تو محکم ادامه داد

 

تخریب شدحرم تو ولی جاودانه ای

دم را همیشه بازدم از دم ادامه داد

 

در مجلسش یزید دوباره به هتک لب؛

هم خیزران به دست شد و هم ادامه داد

 

زینب شروع روضه و ختمش سکینه شد

وقتی لهوف سوخت٬مُقَرَّم ادامه داد

 

مهدی رحیمی