اشعار ولادت پیامبر اعظم(ص) و امام جعفر صادق(ع)
اشعار ولادت پیامبر اعظم(ص) و امام جعفر صادق(ع) – حسن لطفی
خبرت هست که آن طاق معلیٰ اُفتاد
ناگهان کُنگرهیِ سنگیِ کسریٰ اُفتاد
خبرت هست ستونهای یهودا اُفتاد
خبرت هست هُبَل خورد شد عُزیٰ اُفتاد
خبر این است زمین پُر شده از آب حیات
آی بر احمد و بر آلِ محمد صلوات
یک نفر آمده تا بارِ جهان بردارد
پرده از منظرهی باغ جنان بردارد
تاکه از گُردیِ ما یوقِ گران بردارد
از کران تا به کران بانگِ اذان بردارد
آخر از سمتِ خدا آنکه نیامد آمد
چهارده تَن همه با نامِ محمد آمد
شب شکست و به زمین بارشِ مهتاب آمد
عشق برقی زد و بر هر دلِ بی تاب آمد
جبروت و ملکوتیست که در قاب آمد
فالِ حافظ زدم و این غزل ناب آمد
"گلعُزاری زِ گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایهی آن سَروِ روان ما را بس"
حق بده دیدنِ این معجزه حیرت دارد
فقط این ابر به باریدنش عادت دارد
نفسش گرم خدایا چه حرارت دارد
سایه اش نیست و در سایه قیامت دارد
انبیا را بنویسید پیمبر این است
قبلهی روز و شبِ حضرت حیدر این است
کیستی ای نفست پاکتر از پاکی ها
غرقِ تسبیحِ بزرگیِ تو افلاکی ها
اَشهَدُ اَنَّ که حیرانِ تو بی باکی ها
نوری و نور پراکنده بر این خاکی ها
ای نَفَسهای علی ای همه هست زهرا
عالمی دستِ تو بوسید و تو دستِ زهرا
تو درخشیدی و انوارِ حیات آوردی
سیزده رشته قنات از عرفات آوردی
سیزده چشمهی جوشان نجات آوردی
سیزده مرتبه بانگِ صلوات آوردی
آخرین بادهات از این همه خُم میآید
با دُعایت عَلَم چهاردهم میآید
ششمین آینهات آمد و پروانه شدیم
سر زلفیم که با مرحمتش شانه شدیم
مرد این راه نبودیم که مردانه شدیم
شیعهیِ جعفریِ خادم این خانه شدیم
آسمان را کلماتش سخنش پر کرده
و خداوند بر این جلوه تفاخر کرده
گرچه از عطر تو این دشت شقایق دارد
چقدر دور و برت شهر منافق دارد
چه غریبی که فقط چند تن عاشق دارد
دلِ زهرایی تو صحبت صادق دارد
تو بشیری و به شور ازلی میآیی
سر هر صبح به دیدارِ علی میآیی
باز پیچیده در این شهر پیامت آقا
پشت یک خانه تو هستی و قیامت آقا
عادت صبح تو شد عرض سلامت آقا
و سلام است فقط تکه کلامت آقا
از تو داریم سلامی پُر عطر و برکات
باز بر احمد و بر آل محمد صلوات
حسن لطفی
*******************
اشعار ولادت پیامبر اعظم(ص) – محمد علی کردی
ز رأفت باگدایانش چنان گرم است رفتارش
که فرق شاه ومسکین رانمی یابی به دربارش
به لطف بودنش باما حسابی ازازل دارد
که تامحشرهمه هستیم هستی را بدهکارش
هم اونوح است وابراهیم وهم موسی وهم عیسی
عجب کاین چارتن رانیست یارایی تکرارش
شکسته نفسی اش ازلفظ(انّي مثلُكُم)یعنی
بخوانش عبد واز معبودهم کمتر مپندارش
مگو معراج فیض مختص اوشد که ازرویی
خدادر عرش نائل آمده برفيض ديدارش
به تشریف جنابش عرشیان گم کرده دست وپا
که چون مجلس بیارایند تاباشد سزاوارش
چنان آیینه ساز آیینه اش را داده صیقل که
دم روح القدس ترسم شود اسباب زنگارش
به کعبه برنمی تابد بتی دیگربه غیرازخود
بت رعناسرشتی که مسلمانند کفارش
شکوه دولتش پیدا دراحوال قریشی که
سپاه موریانه چون به هم پیچیده طومارش
تصرف گرکنددرنفس موجودات میبینی
بناکرده است سدی عنکبوت ازرشته تارش
به جای حضرتش چون شیر،خوابیده است عین الله
چه غم ازدشمنان داردچو باشدحق نگه دارش
به مصرحسن اگریکدم نقاب ازچهره برگیرد
شود ماهی چو یوسف جنس مرجوعی بازارش
به آتش می کشد خودرا خلیل الله اگرداند
صباخاکسترش را می برد درسیرگلزارش
محمّد جلوه دارحيّ سرمد،سید بطحاء
که جن وانس واهل آسمان خوانند مختارش
نیابی عمرجاویدان مگرازتیغ ابرویش
شفارادرنمی یابی مگردرچشم بیمارش
عتابش سخت عالمسوز خواهد بود بی تردید
که باشد عالمی تحت الشعاع مهررخسارش
من از اوصاف جنات النعیم این دستگیرم شد
که بوده حسن گندمگون وی الگوی معمارش
قیاس رحمتش باظرف اقیانوس ممکن نیست
کسی که هست کوثر چشمه ای از فیض سرشارش
مودت پیشه کن گرکه رضای خاطرش خواهی
مشو غافل (تراب)از خاکبوس آل اطهارش
محمدعلی کردی
*******************
اشعار ولادت پیامبر اعظم(ص) و امام جعفر صادق(ع) – محمد جواد شیرازی
شمس رویت همیشه تابنده است
ابرویت ذوالفقارِ برنده است
دلت از مهر و عشق آکنده است
نام احمد تو را برازنده است
یا محمد که هر دو زیبنده است
مست جامت شدم خدا را شکر
صید دامت شدم خدا را شکر
بعد ، رامت شدم خدا را شکر
من بنامت شدم خدا را شکر
هر اسیری به تو پناهنده است
خانواده به خانه محتاج است
مو پریشان به شانه محتاج است
مرغ، بر آب و دانه محتاج است
نوکرت بی بهانه محتاج است
دستِ لطفت زِ بس که بخشنده است
زینت دوش تو حسین و حسن
عطر تو برده عطر و بوی وطن
شاهد حرف من اویسِ قرن
بتکان باز هم عبا ، دلِ من ...
... بر همین عطر دلنشین بند است
خطبه های فصیح تو دریاست
خنده های ملیح تو غوغاست
سینه ی ما... ضریح تو اینجاست
رحمتی و شبیه تو زهراست
نامتان هم مرا خوشایند است
چشم تو کرده بر دلم اثبات
من کجا خواندن از شما... هیهات
پس نوشتم به جای این ابیات
بر محمد و آل او صلوات
این دعا ضامنِ فرستنده است
راه سخت است ، راه حل داری
میل برچیدن هُبَل داری
صحبت از رب لم یزل داری
فاطمه را که در بغل داری
دشمن ابترت سرافکنده است
سوره خواندی و از ولی خواندی
هر کجا بی معطلی خواندی
سنگ هم خوردی و ولی خواندی
آیه آیه "علی علی" خواندی
شاهد حرف من خداوند است
بستر تو که جای هرکس نیست
منبر تو که جای کرکس نیست
پس خلافت برای ناکس نیست
لایق مسند شما پس نیست...
...غیر خیبر شکن که رزمنده است
حشر ، حق است پس اجل حق است
راه توحید از ازل حق است
الحق این حرف چون عسل حق است
حق علی و علی معَ الْحَق است
حق علی را به قلب ما کنده است
میوه داده است اشک و آه علی
دو جهان، شیعه شد سپاه علی
مذهب صادق است، راه علی
مثل موجی به تکیه گاه علی...
...مکتب جعفری خروشنده است
محمد جواد شیرازی
*******************
اشعار ولادت پیامبر اعظم(ص) و امام جعفر صادق(ع) – حامد اهور
گیرم كه به توفیق تو امضاء شده باشد
یا بر اثر لطف تو پیدا شده باشد
یك قطره به توفیق تو دریا شده باشد
با این دل بیچاره مدارا شده باشد
با این همه هنگام سرودن چه بگویم
باید كه بفهمم ز تو چیزی كه بگویم
من هیچ نمی فهمم از آن قدر خدا را
كی فهم كند ذره ی بی قدر شما را
باید به مدد خوانم دستان دعا را
یكبار دگر تازه كنم قبله نما را
تا سوی تو این قلب زمین خورده بیاید
تا لطف تو بر شعر من آغوش گشاید
ای آن كه قسم خورده به نام تو خدایت
بیدار شده شهر شب از بانگ رهایت
ای آن كه تبرك شده كعبه به عبایت
تا عرش خدا صف زده پژواك صدایت
این كیست كه در نور تو پیدا شده آقا
آن روح چه سان در تن تو جا شده آقا
گفتم كه از آن شب ، شب فردا بنویسم
از غار حرا ، لیله ی اسراء بنویسم
از كعبه و از مسجدالاقصی بنویسم
آری منم آن قطره كه دریا بنویسم
این كیست كه چون اشك شب قدر زلال است
ما راه به آن قدر بیابیم ؟ محال است
هان چهره بچرخان كه زمین نور ببیند
برخیز كه هر قدر به پایت بنشیند
دنیا فقط از حسن تو ،توحید گزیند
از غنچه لبهای تو لبخند بچیند
ای گلشن رحمت كه گلستان شده عالم
از نور خداوندی تو نیّر اعظم
در غار حرا پرده ز حسن تو گشودند
با نور تو رنگ از شب تاریك زدودند
تو بوده ای آن روز كه این خلق نبودند
اقراء كه به عشق تو لك الحمد سرودند
ای صادر اول كه تویی مصدر دنیا
ای گمشده ی حسن تو موسی و مسیحا
لولاك زمین خاك و زمان پیش و پسی بود
لولاك كجا رخصت احیای كسی بود
كی بی تو به دستان كلیمی قبسی بود
كی در دم عیسی دم احیای كسی بود
تو آمده ای ای جان به تن خاك بباری
باران شوی و بر تف این خاك بباری
خون در تن توحید روان شد به هوایت
شب روز شد از همرهی عقده گشایت
هر روز خدا تحفه فرستاد برایت
ماودعك ربك خورشید ولایت
ای آن كه ز توحید تو صد آینه توحید
زهرا شد و در قاب ولای تو درخشید
قم شهر خدا چشم به راه است فانذر
صفهای جماعت همه بر پاست فكبّر
ای نور خدا در سكناتت متواتر
ای صادق و هادی، تقی و كاظم و باقر
تو كوثر محضی كه در عالم شده تكثیر
نازل شده در شأن شما آیه ی تطهیر
در مدح تو اندیشه زمینگیر و زبان لال
جز جذبه قرآن تو نطق همگان لال
اقصای جهان لال ، زمین لال ، زمان لال
جز نفس خودت قاطبه ی كون و مكان لال
لب باز كن ای مرد ، بگو كیست محمد
جز حیدر كرار كسی نیست محمد
ای پاره ای از حسن مثالی تو زهرا
ای حیدر كرار به توفیق تو مولا
حق است كه وامانده در اوصاف تو دنیا
وقتی كه علی عبد تو خوانده است خودش را
گفتیم و نشد در صف تو راه بجوییم
بگذار كه از حیدر كرار بگوئیم ...
دارم دلی از شوق تو لبریز علی جان .
حامد اهور
*******************
اشعار ولادت پیامبر اعظم(ص) و امام جعفر صادق(ع) – محمد فردوسی
جبرئیلی که از او جلوه ی رب می ریزد
به زمین آمده و نُقل طرَب می ریزد
دارد از نخل خبرهاش رُطب می ریزد
خنده از لعل لب «بنتِ وَهب» می ریزد
آمنه ! پرچم توحید برافراشته ای
آفرین ! دست مریزاد ! که گل کاشته ای
پیش گهواره ی خورشید ، قمرها جمع اند
ملک و حور و پری ، جن و بشرها جمع اند
بعد تو شاید و امّا و اگرها جمع اند
وسط بتکده ها باز تبرها جمع اند
ماه و خورشید و فلک مژده به عالم دادند
لات و عُزی و هُبل ، سجده کنان افتادند
یوسف مکّه شدی بس که جمالت زیباست
چه قدر ای پسر آمنه ! خالت زیباست
رحمت واسعه ای ، خلق و خصالت زیباست
چه کسی گفته که زشت است بلالت؟! زیباست
ای که در دلبری از ما ید طولی داری
« آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری »
هدف خلقتی و خواجه ی لولاک شدی
«انمّا» خواندی و از رجس و بدی پاک شدی
یکی یک دانه ی حق ، محور افلاک شدی
در جنان صاحب یک باغ پر از تاک شدی
ما که از باده ی پیغمبری ات مدهوشیم
فقط از جام تولای تو مِی مینوشیم
تا تو هستی به دل هیچ کسی غم نرسد
از کرمخانه ی تو هیچ زمان کم نرسد
به مقام تو که درک بنی آدم نرسد
پر جبریل به گرد قدمت هم نرسد
شب معراج ، تو از عرش فراتر رفتی
به ملاقات علی - ساقی کوثر - رفتی
آمدی امر نمایی که امیر است علی
ولی الله وَ مولای غدیر است علی
اوج فتنه برسد باز بصیر است علی
صاحب تیغ دو دم ، شیر دلیر است علی
چه بلایی به سر اهل هنر آورده
ذوالفقارش که دمار از همه در آورده
« اوّل ما خلقَ الله » فقط نور تو بود
حامل وحی خدا خادم و مأمور تو بود
یکی از معجزه ها سبحه ی انگور تو بود
دوستی علی و فاطمه منشور تو بود
ما گرفتار تو و دختر و داماد توایم
تا قیامت همگی نوکر اولاد توایم
پشت تو فاطمه و حضرت حیدر ماندند
اهل نجران ، همه در کار شما درماندند
نسل تو سبز و حسودان تو ابتر ماندند
نوه هایت همگی سید و سرور ماندند
ای پیمبر ! چه نیازی به پسرها داری
صاحب کوثری و حضرت زهرا داری
ای عبای نبوی ! پنج تنت را عشق است
ای اولوالعزم ! علی - بت شکنت - را عشق است
یاس خوشبو و حسین و حسنت را عشق است
می نویسم که اویس قرنت را عشق است
برده هوش از سر ما عطر اویس قرنی
حرف من حرف اویس است: تو در قلب منی
زندگی تو که انواع بلاها را داشت
با وجودی که ابوجهل سر دعوا داشت
خم به ابروت نیامد ، لب تو نجوا داشت
صبرت ایّوب نبی را به تعجب وا داشت
بت پرستی که برای تو رجز می خواند
به خدا مال زدن نیست و خود می داند
ای که در شدّت غم چهره ی بازی داری
چون مسیحا چه دم روح نوازی داری
تا که چون شیرخدا شیر حجازی داری
به فلانی و فلانی چه نیازی داری
کوری چشم حسودان زمین خورده و پست
افتخار تو همین بس که کلامت وحی است
عشق تو عاشق بی تاب عمل می آرد
قمر روی تو مهتاب عمل می آرد
خم ابروی تو محراب عمل می آرد
خاک پای تو زر ناب عمل می آرد
همه ی عشق من این است مسلمان توام
عجمی زاده و همشهری سلمان توام
محمد فردوسی
*******************
اشعار ولادت پیامبر اعظم(ص) و امام جعفر صادق(ع) – امیر عظیمی
عاقبت زلف تو را باد بهم می ریزد
دل از این لطف خداداد بهم می ریزد
حرف شیرین شده، فرهاد بهم می ریزد
اینکه می آیی و رخساره بر افروخته ای
نکند باز دل غمزده ای سوخته ای
گیس آشفته کن ای یار، نوازش با من
تو فقط قبله ی من باش، نیایش با من
رحمت الواسعه بودن ز تو، خواهش با من
من همان طفل یتیمم که تو بابای منی
ماهی کوچک تو هستم و دریای منی
خالق اینبار چه ها ساخته با صورت تو
چارده مرتبه دل باخته با صورت تو
پرده از خویش بر انداخته با صورت تو
آمده مست و غزلخوان و صراحی در دست
جلوه ای کرد که از آن کمر کفر شکست
گفت ای بنده ی من، مست نشو، مهر بورز
به خم میکده پابست نشو، مهر بورز
کمتر از ذرّه نه ای، پست نشو، مهر بورز
"تا به خلوتگه خورشید" همین نزدیکی است
"اولین قبله ی توحید" همین نزدیکی است
چیست این، مستی بر آمده از تاک منست
نور من، طلعت تابنده ی افلاک منست
بنده ام، شاه همه، خواجه ی لولاک منست
او همان است که من مست شدم از جامش
می شود احمد و محمود و محمد نامش
آنکه با آمدنش قامت شیطان تا شد
باز در کاخ ستم زلزله ای برپا شد
زیر باران حجر، ابرهه ناپیدا شد
حضرت ختم رسل، احمدناالمختار است
رحمتُ الله و اشدّاءَ علی الکفّار است
او که بر دوش خودش مهر نبوت دارد
روی پیشانی خود نور رسالت دارد
روز محشر سند اذن شفاعت دارد
زَهَقَ الباطِل و جاءالحَق و توحید صفات
عالم آرا شده با صوم و صلات و صلوات
من کی ام، تازه مسلمان لب این آقا
سائل دلشده ی روز و شب این آقا
بنده ی خلق نکو و ادب این آقا
آنکه شاهان به کف پاش جبین می سایند
فقرا در نظرش محترم و آقایند
کاش می شد که به روی چمنش جان بدهیم
روی پاهای اویس قرنش جان بدهیم
یک شب از شوق حسین و حسنش جان بدهیم
آنکه شقّ القمرش سوره ی قرآن منست
بارها گفته علی، ماه نجف، جان منست
او به دختر چقدر عزّ و شرف بخشیده
به زن و خلقتش انگار هدف بخشیده
به دل سوخته ی شیعه شعف بخشیده
پیکر فاطمه را پای به سر می بوسید
دست زهرای خودش را چقدر می بوسید
گفت ای قوم، علی بعد پیمبر مولاست
حرمت عترت من، حرمت قرآن خداست
من رسولم، بخدا اجر رسالت زهراست
... وای وقتی که شود یاس پیمبر نیلی
کوچه ای تنگ و دلی سنگ و صدای سیلی
امتت بعد تو آقا، به جگر آتش زد
دل زهرای شما را چقدر آتش زد
سرّ مستودع او را پس در آتش زد
یار و اغیار گواهند علی مظلوم است
در و دیوار گواهند علی مظلوم است
امیر عظیمی
*******************
اشعار ولادت پیامبر اعظم(ص) و امام جعفر صادق(ع) – مجتبی روشن روان
اي حبيب خداي بي همتا
عشق قلب شكسته ي زهرا
سائل يك نگاه تو يوسف
كشته ي عشق روي تو ليلا
ذكر توحيد من تویي هر شب
دلربا، نازدانه ي يكتا
تا سرسفره ي تو مهمانم
غم ندارد به سينه ي من جا
رمز معراج تو چه بوده به جز...
يا علي يا علي علی... مولا
در دلم شور ديگري دارم
شوق دیدار دلبری دارم
اي نوازشگركريم من
دلستان دلبركريم من
خير مقدم ز عمق جان گويم
بر تو پيغمبركريم من
تو هميشه به من عطا كردي
مهربان رهبر كريم من
از سرم كم نمي شود يك دم
سايه ات سرور كريم من
از لبت بوي ياس مي آيد
يا ابالكوثر كريم من
بس كه قلبت اسیر زهرا بود
راه تو از مسیر زهرا بود
دلبرخوش قدم اميرعشق
ساقي بزم دلپذيرعشق
قبله ي قلب بینوای من
اين منم بنده ات فقير عشق
اي كه تنها تو اين لقب داري...
بامحبت ترين سفير عشق
با نگاه فسونگر و مستت
خوش مرا كرده اي اسير عشق
سوي دل از كمان ابرويت
تا رها كرده اي دو تير عشق
دل آواره شد پريشانت
من فداي تو و عزيزانت
نور چشم ترم رسول الله
با وفا دلبرم رسول الله
عاشقانه ترانه مي سازم
شور تو در سرم رسول الله
غرق در شور و مستي و نازم
نام تو مي برم رسول الله
بهترين اعتقاد من اين است...
بنده ي حيدرم رسول الله
آشناي حسين زهرايم
سائل اين درم رسول الله
من كيم بنده ات ابا الزّهرا
سائل خنده ات ابا الزّهرا
**
مستم و باز باده مي خواهم
باده از دست ساقي ماهم
عاشق دلبري لطيفم من
گر چه آلوده اي سرِ راهم
تو خداگونه اي و بالایي
من گرفتار اين ته چاهم
يوسف فاطمه به بازارت
كلّ سرمايه ام بود آهم
جرات خواهش مرا بنگر
بوسه از دستهات مي خواهم
دست مهرت کجاست بی تابم
با نگاهی دوباره دریابم
آمدي يار ناز و عرفاني
دلبر مه جبين و نوراني
بهره مندم بساز از فیضت...
فقر من را که خوب مي داني
یابن زهرا مرا... سحرگاهی...!
به بقیع مدینه می خوانی؟
كن دعا با دل پريشانت
تا بمانم در اين پريشاني
عشق امروز من نه امروزي است
از ازل در دلم تو مهمانی
مكتبت ماندني ترين مكتب
دل به لطف تو شد... علي مذهب
اي به دوش تو پرچمِ زهرا
دلبر عيسوي دمِ زهرا
گر نگاهي به من بياندازي
ميشوم چون تو محرم زهرا
روضه خوانها همه مريد تواند
صاحب هيأت غم زهرا
تو بخوان يابن فاطمه امشب
بهر ما از قدِ خم زهرا
ناله و گريه مي نمودي آه...
بهر احوال درهم زهرا
ديده پرآب فاطمه صادق
مهر و مهتاب فاطمه صادق
مجتبی روشن روان
*******************
اشعار ولادت پیامبر اعظم(ص) و امام جعفر صادق(ع) – سید حمید رضا برقعی
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزلهای فراوان باشد
نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت
نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد
سایه ابر پی توست دلش را مشکن
مگذار این همه خورشید هراسان باشد
مگر اعجاز جز این است که باران بهشت
زادگاهش برهوت عربستان باشد
چه نیازی است به اعجاز، نگاهت کافی است
تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد
فکر کن فلسفه خلقت عالم تنها
راز خندیدن یک کودک چوپان باشد
چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده
از تحیر دهن غار حرا وا مانده
عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد
نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد
شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست
ظرف و مظروف هم اندازه یکدیگر نیست
از قضا رد شدی و راه قدر را بستی
رفتی آن سوتر از اندیشه و در را بستی
رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسید
و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید
عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته
جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته
پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد
چشم تو فاتح اقلیم نمیدانم شد
آنچه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز
سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز
شاعر این سیب حکایات فراوان دارد
چتر بردار که این رایحه باران دارد
سید حمید رضا برقعی