اشعار شهادت مظلومانه حضرت فاطمه معصومه(س) – حسن لطفی

 

گرچه از دوریِ برادر خود

ذره ذره مریض تر می شد

عوضش میهمان مردم قم

لحظه لحظه عزیزتر می شد

 

تا بیایی تبرکی ببرند

همه درهای خانه ها وا بود

در میان اهالی این شهر

سر مهمانی تو دعوا بود

 

خوب شد پرده های محمل تو

هر کجا رفته ای حجابت شد

خوب شد با محارمت بودی

زانویی خم شد و رکابت شد

 

آب پاشیده اند و خاک مسیر

ذره ای روی چادرت ننشست

رد نشد ناقه ی تو از بازار

محمل چوبی ات سرت نشکست

 

کوچه ها ازدحام داشت اما

سرِ این شهر رو به پایین است

می روی کوچه کوچه می گویی

ضربِ شامی عجب سنگین است

 

می رسی و حواس مردم هست

آب در دلت تکان نخورد

از کنارِ خرابه رد نشوی

یا نگاهت به خیزران نخورد

 

دختری بود با شما یا نه؟

که اگر بود غصه ای کم داشت

جای زنجیر و خار و نامحرم

گرد خود چند چشم محرم داشت

 

معجرت احترام خود دارد

چه خیالی اگر برادر نیست

روی سرهایشان طبق آمد

ولی اینبار روی آن سر نیست

 

آه بیماری و همه بیمار

شهر قم شد مریضِ روضه ی تو

حرف دختر شد و دلت لرزید

شده وقت گریز روضه ی تو

 

عمه اش گفت خوب شد خوابید

چند شب بود تا سحر بیدار

کمکم کن رباب جای زمین

سر او را به دامنت بگذار

 

آمد از بین بازوان سر را

تا که بردارد عمه اش ای داد

یک طرف دخترک سرش خم شد

یک طرف سر به روی خاک افتاد

 

حسن لطفی

 

*******************

 

اشعار شهادت مظلومانه حضرت فاطمه معصومه(س) – سید پوریا هاشمی

 

کشیده اند سوی گنبدش پر ما را

پر از مکاشفه کردند ساغر ما را

 

سراغ فاطمه را از کریمه میگیرم

که میدهد حرمش بوی مادر ما را

 

اگر شفیعه شده پس خیالها تخت است

درست میکند او کار محشر ما را

 

مقابل حرمش خم شدیم یک دفعه

رساند پای ضریح رضا سر ما را

 

نداشت هیچ زنی در میان آل الله

مقام دختر موسی بن جعفر ما را

 

اگرچه حضرت معصومه جلوه زهراست

میان این دو زمظلومیت تفاوت هاست

 

نماز هرشب بی بی ما نشسته نبود

نرفت پشت در و دنده اش شکسته نبود

 

کسی قلاف به بازوی لاغرش که نزد

و بند بند تن او زهم گسسته نبود

 

همیشه نان و غذایش براه بود اینجا

نبود چرخش دستاس.خون به دسته نبود

 

نرفت پای برهنه به کوچه کوچه ی قم

دوان دوان پی مولا نرفت خسته نبود

 

بجای چند نفر مشت و تازیانه نخورد

شبیه حضرت زینب که دست بسته نبود

 

کسی به عمد رهش را به خانه دور نکرد

کریمه از سر بازار قم عبور نکرد

 

سید پوریا هاشمی

 

*******************

 

اشعار شهادت مظلومانه حضرت فاطمه معصومه(س) – محمد جواد شیرازی

 

بعد از پدر حالا نگارم را گرفتند

از من تمام روزگارم را گرفتند

 

از این جدایی جان من بر لب رسیده

هستیِ من تاب و قرارم را گرفتند

 

انگار قسمت نیست وصل ما دوباره

در ساوه شوق بی شمارم را گرفتند

 

اما خیالت تخت هر جایی رسیدم

خویشان و نزدیکان کنارم را گرفتند

 

حالم بد است اما خدا را شکر در قم

با مهربانی حال زارم را گرفتند

 

با احترام و عزت و شوکت کمی از

این بار غم هایی که دارم را گرفتند

 

حتی زمان پر زدن از این قبیله

مردم همه دور مزارم را گرفتند

 

در شام اما خواهری مضطر چنین گفت:

یارب ببین دار و ندارم را گرفتند

 

بالا و پایین رفتن از ناقه چه سخت است

وقتی همه ایل و تبارم را گرفتند

 

نیمی ز معجر سوخت...نیمی را کشیدند

اصلا تمام اعتبارم را گرفتند

 

در گوش من مانده صدای ذوالجناحش

میگفت: با نیزه سوارم را گرفتند

 

یک "یادگاری" بود... اما در خرابه

"بنت الحسین" آن یادگارم را گرفتند

 

محمد جواد شیرازی

 

*******************

 

اشعار شهادت مظلومانه حضرت فاطمه معصومه(س)

 

حضرت خورشید چشمم خاک پات

سر زدی بی بی به ما بیجاره ها

از کویر قم گلستان ساختی

در شدند امروز سنگ خاره ها

 

انتطار نوکرانت سررسید

قاصد آمد با خبرهای بهشت

برزمین قم رسیده پای تو

وا شده بر این زمین پای بهشت

 

تو کریمه عالمه معصومه ای

زینب و زهرای دیگر الدخیل

پاره ی قلب علی موسی الرضا

دختر موسی بن جعفر الدخیل

 

چادرت را بر سر ماهم بکش

گرچه تو معصومه ای و ما بدیم

ما گدایان امام هشتمیم

بی قرار راه قم تا مشهدیم

 

با چه ارج و قرب خوبی آمدی

مردها سر را به زیر انداختند

محملت پوشیده ی پوشیده بود

دور تو زنها حفاظی ساختند

 

خانه ات در بهترین جای قم است

یک به یک همسایه هایت سیدند

تا غم غربت نباشد در دلت

لحظه لحظه پای بوست آمدند

 

ازتو پنهان نیست خانم قلب من

رفته بین کوچه های تنگ شام

عمه جانت دست بسته بی سپر

خیره بر قدیسه ها چشم عوام

 

پیچش شلاق ها جای خودش

نوبت درد شدید شانه شد

عذر میخواهم برای روضه ام

جای خواب عمه ات ویرانه شد...

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 7 دی 95

 

*******************

 

اشعار مدح حضرت فاطمه معصومه(س) – محمد رضا رضایی

 

گِرفته صحنِ تو آنقدر بوی مادر را

که با تو خوانده ام آیه به آیه کوثر را

 

بعید نیست که آرامشِ حریمِ شما

به سمت تو بِکِشَد آهوی برادر را

 

ز کافری که گرفته شفا، یقین کردم

که میکِشی تنِ کفتار رختِ کفتر را

 

پناه گاهِ یتیمان شده حرم، وقتی

که صحن آینه دارد شمیمِ مادر را

 

نشد که سفره بیاندازی و کسی نَخورَد

و خانه اش نَبَرد رزقِ صد برابر را

 

و بعدِ قصه ی آن کوچه و دَر و مادر

چه زود باز نِمایی به روی ما " در " را .

 

محمد رضا رضایی

 

*******************

 

اشعار شهادت مظلومانه حضرت فاطمه معصومه(س) – رضا باقریان

 

من که اینگونه عزادار غم جانانم

ز غم یار شرر بار شدم حیرانم

در فراقی که پریشانم و سرگردانم

دلشکسته شده، بیمار شدم میدانم

 

روبرو با تن هفده گل پرپر سخت است

دیدن جسم پر از نیزه و خنجر سخت است

 

من و زینب به جگر آه، مکرر داریم

هر دو هفده بدن بی سر و پرپر داریم

به روی سینه خود داغ برادر داریم

و از این داغ دلی خسته و مضطر داریم

 

ولی از ماتم زینب دل من محزون است

آه، در روضه او دیده من پر خون است

 

گر چه از زهر جفا سوخت برادر جگرش

ارغوانی شد و افتاد روی بال و پرش

و اگر تار شد آن لحظه دو چشمان ترش

نه لگد بر سر او خورد، نه سنگی به سرش

 

به خدا دلبر من راهی گودال نشد

سینه اش زیر سم اسب لگد مال نشد

 

رضا باقریان

 

*******************

 

اشعار شهادت مظلومانه حضرت فاطمه معصومه(س) – حبیب نیازی

 

من و زیارت و این حاجت زبانزدِ من

شما قبیله ی سادات و عشقِ بی حدِ من

 

شما امید ، شما رحمتِ خدای رحیم

که با دعای شما خوب میشود بدِ من

 

گدا شدن سرِ هر جاده ای نمی ارزد

به قم کشیده شده راهِ رفت و آمدِ من

 

گناهکار ؛ قیامت کریمه  میخواهد

به کارِ باورم آمد صدای اشهدِ من

 

مرام فاطمه ها دستگیری  فقراست

همین بس است برای دل مرددِ من

 

دخیل حضرت خانم دخیل محترمه

یگانه خواهر آقای شهر مشهد من

 

در آسمان کرامت کبوترم که خوشم

غلام دختر موسی بن جعفرم که خوشم

 

حرم، کریمه، کرم گریه ی گدا  بانو

چقدر دستِ پر است این گدای با بانو

 

یا عمَّةَ ولی الله السلامُ علیک...

همه غلام و کنیز شما ، شما بانو

 

ای استجابت ما ، "اشفعی لی فی الجنه"

دخیل های دعا و گره گشا بانو

 

چقدر زائر خوشحال از کنارِ شما...

دخیل وا شده را بُرده کربلا بانو

 

نشان قبر بدون نشانه را تنها

خدای فاطمه داده نشان ما بانو

 

تمام مردم ما چاکر حجاب توأند

قسم به نامه ی آقا امام رضا بانو

 

حساب فاطمه این بود و انتخاب شدیم

غلام غیرتی آل بوتراب شدیم

 

تمایل است که تا قم تمایلت بدهند

به دستگیری محمل تعادلت بدهند

 

سرت به چوبه محمل چه خوب که نگرفت

تکان به ناقه ندادند تا گُلت بدهند

 

دم پیاده شدن ازدحام بود ولی

نه که دقیقه ای حتی  تعلّلت بدهند

 

مباد پا بخورد، احترام  چادری ات

اجازه ای بده، دست توسلت بدهند

 

از آن قدیم علی اعتماد داشت به ما

محال بود که زنجیر یا غُلت بدهند

 

خدا نخواست که ای زینبِ امام رضا

به دست نیزه سر کوچه ها هُلت بدهند

 

گریزِ روضه ی زینب وَ شام پس فاش است

مسیر خواهر عبّاس ، بینِ  اوباش است

 

حبیب نیازی

 

*******************

 

اشعار مدح حضرت فاطمه معصومه(س) – محمد حسن بیات لو

 

در این روزگاری که دل بیقرار است

گدای کریمه  شدن افتخار است

 

ثواب زیارت برایم نوشتند

خودم نه دلم سوی تو رهسپار است

 

دوباره حرم قسمتم نه نشد - آه

چقدر این دل بی نوا بد بیار است

 

چنان گنبدت جلوه دارد که انگار

حریم تو در آسمان ها مدار است

 

کسی که قدم می زند در حیاطت

روی فرش بال ملائک سوار است

 

نگاهت مرا از غریبی در آورد

ببین خنده روی لبم آشکار است

 

همین هم نشان از کرم خانه دارد

گدا زاده ای با شما همجوار است

 

کریمه ! کرم کن گدای خودت را

گدایی که در ماتمت سوگوار است

 

چکید اشک تو بر زمین،بعد از آن بود

که از ساوه تا قم درخت انار است

 

دلم خون شده از غم ماجرایت

دلت  تنگ  بوده  برای رضایت

 

محمدحسن بیات لو

 

*******************

 

اشعار شهادت مظلومانه حضرت فاطمه معصومه(س) – مهدی رحیمی

 

از دل بی تاب قم بعد از تو غم بیرون نرفت

از تنت تا بعد هفده روز ،سَم بیرون نرفت

 

خانه ی «موسی»* بدون طور،کوه نور شد

نور در واقع ز بیت النور هم بیرون نرفت

 

بعد شادی_آن رفیق نیمه راه_از سینه‌ام؛

هرچه گفتم غم برو ، غم از دلم بیرون نرفت

 

از همان روزی که با ذکر تو دم در سینه رفت

چونکه یا معصومه گفتم بازدم بیرون نرفت

 

چون دلم راهی مشهد گشت بر گرد ضریح

هم از این مجموعه بیرون رفت هم بیرون نرفت

 

درحقیقت این خودش اوج کریمه بودن است

مجرم از صحن تو حتی متهم بیرون نرفت

 

ای دل اندر صحن هایش از پریشانی منال

مُحْرِم از حد حریمش یک قدم بیرون نرفت

 

دست پُر گرچه نیامد هیچ کس اینجا،ولی

دست خالی هم کسی از این حرم بیرون نرفت

 

از حرم که هیچ، حتی شک ندارم زائرت؛

دست خالی از خیابان اِرَم بیرون نرفت

 

مهدی رحیمی

 

*******************

 

اشعار مدح حضرت فاطمه معصومه(س) – حسن کردی

 

بانو بهشت گوشه پنهان چشم توست

دریا همیشه تشنه باران چشم توست

 

با تو بهار ماندنی است و فرشته وار

تسبیح گوی خالق سبحان چشم توست

 

وقتی نسیم صحن تو بر صورتم نشست

دیدم تمام عشق غزل خوان چشم توست

 

پایین پای درس تو عمری نشسته است

مریم همان که جزو مریدان چشم توست

 

ای جانماز هرشبه ات بال جبرییل

قبله تمام مایل ایمان چشم توست

 

توحید از کلام شما آب میخورد

ایران ما هنوز مسلمان چشم توست

 

اقرار میکنم که قلم لال میشود

هر جا که صحبت تو و ایمان چشم توست

 

در ریشه های باور شعرم حلول کن

شرمنده ام بضاعت من را قبول کن

 

حسن کردی

 

*******************

 

اشعار شهادت مظلومانه حضرت فاطمه معصومه(س) – سید پوریا هاشمی

 

قدمت روی چشم بی بی جان

چه صفایی به خاک ما دادی

به گدایان وادی سلمان

با حضور خودت بها دادی

 

چند روزاست در تکاپوییم

تا که از جانبت خبر برسد

لحظه هارا شمرده ایم همه

تا زمان وصال سربرسد

 

سر ما خاک راه ناقه ی تو

میشود میهمان ما بشوی؟

یک شبی را زلطف مهمان

سفره ی آب و نان ما بشوی؟

 

گرچه ما بی بضاعتیم ولی

سینه چاکان حیدریم همه

از گدایان و از کنیزانیم

مست موسی بن جعفریم همه

 

هرکسی مشک باخود آورده

تا که سیراب آبتان بکند

لال گردد اگر کسی اینجا

غیر بی بی خطابتان بکند

 

گرچه دور تو ازدحام شده

چه جوان و چه پیر آمده اند

چشمشان لحظه ای نخورد به تو

مرد ها سربه زیر آمده اند

 

خبری نیست از دف و از ساز

حال این شهر حال جنگ که نیست

پشت بامی اگر شلوغ شده

خبری از هجوم سنگ که نیست

 

بهترین جای شهر منزل توست

دور تا دور خانه  ساداتند

نه به ویرانه میبرند تورا

نه که همسایه هات الواتند

 

تو به شهر غریبه آمدی و

گل نثار تو شد ولی زینب..

غیرت مردهای این وادی

پاسدار تو شد ولی زینب..

 

وارد شهر سابقش تا شد

بین یک عده لات گیر افتاد

تازیانه به گردنش پیچید

لگدی خورد و سربه زیر افتاد

 

صورتش را به دست میپوشاند

تا ازین داغ باخبر نشوند

این اراذل که آمدند اینجا

خیره هستند خیره تر نشوند..

 

سید پوریا هاشمی

 

*******************

 

اشعار شهادت مظلومانه حضرت فاطمه معصومه(س) – محمد رضا رضایی

 

آنچنان کز سوره ها بر دل فقط کوثر نشست

بین صحنت جای خواهر بر لبم مادر نشست

انقدر سائل که در این صحن پشت در نشست

بیشتر از آن یتیم امد و بالا سر نشست

 

بوی زهرا را گرفته صحن آیینه مگر

که چنین بسته دخیل از هر طرف زائر به در

 

با نگاه تو تنور نان گندم روشن است

چونکه بالای سرت خورشید هشتم روشن است

شمع خاموش مدینه تا که در قم روشن است

بر ضریح و صحن زهرا چشم مردم روشن است

 

قطره در دل وسعت گنجاندن دریا نداشت

قبر زهرا را خدا در قلب معصومه گذاشت

 

قطره عاشق شد برای دیدن دریا رسید

حضرت موسی به طور دختر موسی رسید

تا که دست از دامنت بر دامن زهرا رسید

دست این ابیات بر دامان اعطینا رسید

 

به خودت یا که به زهرا یا به زینب رفته ای؟

با کدامین چهره ات در محضر رب رفته ای؟

 

می توان با اشک ها جا داد دریا را به چشم

در حریم تو نشست و دید عقبی را به چشم

آنکه یا معصومه گفت و دید زهرا را به چشم

با زبان سوهان چشید و خورد خرما را به چشم

 

مطمئنم که علی قم را به زهرا داده است

چون به سوهان های شهرم طعم خرما داده است

 

کنج دنج صحن هایت چشم آهو را گرفت

پای تو آهو خودش بر نای چاقو را گرفت

عطر یاس آمد به روضه جای شب بو را گرفت

در گریز روضه ی تو دست پهلو را گرفت

 

شکر حق از گریه هایت هیچ کس شاکی نشد

شکر حق سیلی نخوردی، چادرت خاکی نشد... 

 

محمدرضا رضايي

 

*******************

 

اشعار شهادت مظلومانه حضرت فاطمه معصومه(س) – محمد حسین رحیمیان

 

ما گدایان قم و شهر خراسان هستیم

عاشق و دربه در و بی سر و سامان هستیم

 

خاک زیر قدم ذریه ی زهراییم

نسل در نسل همه نایب سلمان هستیم

 

نوکر حلقه به گوشیم همه می دانند

خاکبوسان دَر ِ بیت کریمان هستیم

 

سائل طایفه ی حضرت کاظم شده ایم

فاطمه کرده نظر، شیعه ایران هستیم

 

عاقبت ، عاقبت ما بشود ختم ِ به خیر

حاجیان حرم خواهر سلطان هستیم

 

کفتر مشهد و قم شد دل آواره ی ما

زینب ضامن آهوست همه کاره ی ما

 

ما گدایان تو هستیم سعادت داریم

از کرامات تو بانوست که قیمت داریم

 

کرمت کاسه ی ما را نگذارد خالی

بده در راه خدا باز ، که حاجت داریم

 

ما گنه کار ،گنه کار ،گنه کار، اما

روز محشر ز تو امّید شفاعت داریم

 

بین این طایفه ی آینه ها بعد حسین

جور دیگر به رضای تو ارادت داریم

 

هر که دارد به جهان عادتی و اخلاقی

ما به بوسیدن درگاه تو عادت داریم

 

دل ِ وابسته به تو خانه امّید شود

هر که شد خادم تو مرجع تقلید شود

 

آمدی شد همه قم یاور تو ، شکر خدا

خاکی و پاره نشد معجر تو ، شکر خدا

 

آمد اشک تو ز دوری برادر اما

کس نخندید به چشم تر تو ،شکر خدا

 

مردم قم همه خوبند نریزند ز بام

آتش و سنگ به روی سر تو ، شکر خدا

 

به سری نیست درین شهر ولایی فکر ِ

غارت زیور و انگشتر تو ، شکر خدا

 

آمدی و کسی از مرد و زن شهر نداشت

قصد توهین به تو و دلبر تو ، شکر خدا

 

غصه ی زینب کبری و چهل روز عذاب

بین این شهر نیامد سر تو ، شکر خدا

 

زینب و کوفه و اشرار امان از این غم

زینب و تشت و سر یار امان از این غم

 

محمد حسین رحیمیان