اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه

 

نزد خالق هر کسی باشد فرودش بیشتر

در مسیر بندگی باشد صعودش بیشتر

 

اهل صوم و صمت باش و دل به پرحرفان مبند

مزبله وقتی بسوزد هست دودش بیشتر

 

خواست لیلا تا که مجنون را مقربتر کند

کاسه ی او را شکست و آزمودش بیشتر

 

بهره ها دارد دل ویرانه می دانم ولی

دل که می گیرد شود با گریه سودش بیشتر

 

وادی عشق است کیش ما، شکسته تر شود

هرکسی باشد در این وادی ورودش بیشتر

 

عاشقی که دل نبست اصلا به دنیا، می شود

با امام عصر خود گفت و شنودش بیشتر

 

بیشتر اصلا خودم دل را سپردم دست او

یا نه اصلا با محبت ها ربودش بیشتر

 

این همه دست تمنا از سر دلگرمی است

گر که لطفش خواهان جودش بیشتر

 

رحمت و خیری که از سوز دعایش می رسد

در زمان ابتلا بوده نِمودش بیشتر

 

در میان روضه ها می آید و حس می شود

در عزای مادرش زهرا وجودش بیشتر

 

بال پروانه اگر مسمار آزارش دهد

می شود در شعله در هم تار و پودش بیشتر

 

درد پهلو که کسی دارد نمازش مشکل است

دردسر دارد سجودش از قعودش بیشتر

 

بهر قتل شیر خیبر هر کدامش کافی است

درد بازو جای خود روی کبودش بیشتر

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 17 بهمن 95

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – حبیب نیازی

 

دل به دریا زدن عشق سفر میخواهد

جاده و پیچ و خمش اهل خطر میخواهد

سر در آوردن از این معرکه سر میخواهد

قدم اول این راه ، جگر میخواهد

 

هنر این است بسوزی ، هنرش سوختن است

کمترش ساختن و بیشترش سوختن است

 

مثلِ پروانه ی پر سوخته بودن خوب است

عاشق محضِ جگر سوخته بودن خوب است

پس چه بهتر به نظر سوخته بودن خوب است

یار  میخواهد  اگر  سوخته بودن خوب است

 

بَد ندیدیم ، از این ساختنش سوختنش

بَد ندیدیم ، از این دیده به در دوختنش

 

دل  سپردیم  به دلدار  و گرفتار شدیم

حرفِ یوسف شد اگر راهی بازار شدیم

سر روی دست خریدار  سر دار شدیم

نظری از کرم انداخت بدهکار شدیم

 

در طوافیم به دور و بر زهرا و علی

بی قرار پسر  آخر زهرا و علی

 

سر ما را بگذارید به پای قدمش

نذرِ ما را بپذیرید برای قدمش

ای فدای قد و بالا و فدای قدمش

چشم ما را بنویسید گدای قدمش

 

روی چشم تر ما پا بگذارد  زیباست

منتی  حضرت آقا  بگذارد زیباست

 

میل مجنون فقط اینست به لیلا برسد

سالها   چشم  به راهیم   که آقا برسد

تا که هستیم  فقط کاش خدایا برسد

قطره دریاست زمانیکه به دریا برسد

 

کرمِ مادری فاطمه برمیگردد

نفس حیدری فاطمه برمیگردد

 

میرسد از سفر از راه بگوید مادر

با  "علیا ولی الله" بگوید مادر

جان به لب آمده جانکاه بگوید مادر

با دلی سوخته ، با آه بگوید مادر

 

مادر از راه ، گُلِ سرسبدت آمده است

مرهم پهلوی خورده لگدت آمده است

 

روزگاریست که بال و پر ما را زده اند

کوثرِ  حضرتِ  پیغمبر  ما را زده اند

سایه روی سر و سرور ما را زده اند

آی مردم ، بخدا مادر ما را زده اند

 

بی سبب ، چشم ترِ  مادرمان تار نشد

بی سبب پیر نشد خسته و بیمار نشد

 

بی سبب مادرمان دست به پهلو نگرفت

بی سبب اینهمه با درد دلش خو نگرفت

بی سبب زخم روی شانه و بازو نگرفت

علتی داشت ،  اگر  مقنعه از رو نگرفت

 

از علی چشم پر از غم شده را میپوشاند

حوریه صورت درهم شده را میپوشاند

 

حبیب نیازی

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – محمد جواد شیرازی

 

گدای اهل بیت تا به آستانه می رسد

عطا و لطف هل اتی ز هر کرانه می رسد

 

چرا دو دست ما به سوی دشمنان دراز شد؟!

مگر که رزق و روزی از سوی سما نمی رسد؟

 

ولیِ عصر هر کجا همیشه شد گره گشا

به سوی ما عنایتش به هر بهانه می رسد

 

اگرچه بی لیاقتم، برای یار زحمتم

خوشم سلام هر سحر به آن یگانه می رسد

 

به خاک غم نشسته ام، چراکه پر شکسته ام

مگر پرنده این چنین به آشیانه می رسد؟!

 

شده امید من همه، نوای یابن فاطمه

به داد من همین نوای عاشقانه می رسد

 

رسیده وقت پا شدن، به هوش باش سینه زن

به شهر ما دوباره خیر مادرانه می رسد

 

فقط نه بیت هل اتی، به شعله سوخت از جفا

تمام نار دوزخ از همین زبانه می رسد

 

بس است بهرِ گل همین، که خوب پرپرش کند

به سمت صورتش که باد تازیانه می رسد

 

به روی خاک مادری نشسته است ای خدا

گمان کنم به سختی آخرش به خانه می رسد

 

دلیل غاضریه در وجود فاطمیه است

بدون فاطمیه کس به کربلا نمی رسد

 

محمد جواد شیرازی

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – محمد جواد شیرازی

 

رنگ از چهره پریده است، خودت می دانی

عرقِ شرم چکیده است، خودت می دانی

 

پشت این خانه گدا آمده و با گریه

دستِ یاری طلبیده است، خودت می دانی

 

تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست

از شما قهر بعید است... خودت می دانی

 

مهربانی و به جز لطف تو این قدر کسی

بار ما را نخریده است، خودت می دانی

 

هر کجا گفت زلیخا پی یوسف هستم

طعنه و خنده شنیده است، خودت می دانی

 

به غریبی تو سوگند، دل در به درم

از همه جز تو بریده است، خودت می دانی

 

عمر من رفت، فقط چند صباحی مانده

آخر کار رسیده است، خودت می دانی

 

سگ دربار خراسان شده ام تا شاید

بر سر من بکشی دست، خودت می دانی

 

مجلس روضه به پا گشته، بیا که بانی...

... مادری زار و خمیده است، خودت می دانی

 

محمد جواد شیرازی

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – محمد حسن بیات لو

 

در انتظار تو چشمم هميشه باراني ست

و بی تو حال وهوای دلم چه طوفاني ست

 

بيا که  خیری از این زندگی نمی بینم

كه لحظه لحظه ی عمرم پراز پريشاني ست

 

هوای خيمه ی قلبم بدون تو سرد است

بهار، پيش دو چشمم شب زمستاني ست

 

ز جاده ای که گذركرده ای مسافرعشق

ببين كه جای قدم های تو چه نورانی ست

 

درون سينه ی من پر ز آه تب دارَست

حديث غيبت تو  بين سينه زنداني ست

 

دعای ندبه ی هر صبح  جمعه ام آقا

به قصد آمدنت خانه ام به مهماني ست

 

دوباره روضه ی زهرا و غربت حیدر

بياو روضه بخوان بزم مرثیه خواني ست

 

خدا زیاد کند اشک چشم های مرا

چراکه فاطمیّه روضه هاش طوفانی ست

 

محمدحسن بیات لو

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – جواد حیدری

 

دلها شده دوباره پريشان مادرت

آقا بيا به مجلس ما جان مادرت

 

روزي فاطميه ي ما را زياد كن

دست شماست سفره ي احسان مادرت

 

در فاطميه بيعت خود تازه مي كنيم

تا كه شويم باز مسلمان مادرت

 

تصديق مي كنيم كه تطهيرمان كني

شايد شويم سائل و مهمان مادرت

 

وقتي براي آمدنت كم گذاشتيم

گشتيم شيعيان پشيمان مادرت

 

اي مرد انتقام كتك خورد ه ها ببين

افتاده ايست پشت در خانه مادرت

 

آبادتر شدند حرم هاي اهل بيت

غير از مزار خاكي پنهان مادرت

 

جواد حیدری

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – سید امیر میثم مرتضوی

 

حال و احوال دلم بدجورطوفانی شده

غیبت جان کاه تو آقا چه طولانی شده

 

می رسد فصل بهار و ای بهار من بیا

از غم دوری تو این دیده بارانی شده

 

این گدای روزهای جمعه ات یا بن الحسن

خانه ی امیدهایش رو به ویرانی شده

 

مرحمت کن رخ نـما تـا که نمُردم آقا

ناله هایم مثل یک سیل خروشانی شده

 

فاطمیه می رسد بانگ عزا سر می دهند

نوکرت را یک نگاهی کن پریشانی شده

 

روضه های مادر و میخ در و چندبی حیا

حال و احوال دلم بدجور طوفانی شده

 

سید امیر میثم مرتضوی

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – محمد جواد شیرازی

 

روزی ام را روزگارم تا که آجر می کند

ظرف خالی مرا صاحب زمان پر می کند

 

من کمی سختی که می بینم شکایت می کنم

آدم عاقل ولی اول تفکر می کند

 

مدعی عاشقی هستم ولی تنها دلم...

...روز و شب بر عاشقی کردن تظاهر می کند

 

آبرو بردم ولی آقا مرا بیرون نکرد

آدم از این نوع برخوردش تحیر می کند

 

سنگ دل هستم، ولی دارد نگاه رحمتش...

... سنگ این قلب مرا با گریه ها دُر می کند

 

یک زمانی هم بنا باشد که تغییرم دهد

در میان روضه ی مادر مرا حُر می کند

 

نوکری فاطمه محشر به دادم می رسد

از غلام مادرش آقا تشکر می کند

 

سینه ام می سوزد این ایام تا ذهنم کمی

چادری را زیر دست و پا تصور می کند

 

مطمئنم زیر دست پا که می افتد زنی

بازویش را ضربه ها همرنگ چادر می کند

 

محمد جواد شیرازی

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – مجتبی روشن روان

 

دست ما نیست اگر دست به دامان توییم

فاطمه خواسته که... بی سر و سامان توییم

 

تا ببینیم کمی از وجنات نبوی...

تشنه ی دیدن رخسار درخشان توییم

 

به نگاهی،" به دعایی دل ما را دریاب!"

که اسیر کرم و شیوه ی احسان توییم

 

مادر تو اگر امروز مدد فرماید...

تا ابد ماه علی! بر سر پیمان توییم

 

از دم شعله ورت محفل ما شور گرفت

همگی سینه زن ذکر حسن جان توییم

 

ما شبیه دل زهرای شهیده هرشب...

بی قرار و نگرانِ دل سوزان توییم

 

زخم شد چشم ترت گریه نکن... میمیریم

دیده گریان غم دیده ی گریان توییم

 

هرشب جمعه برو کرببلا با مادر

یاد کن از فقرایت پسر پیغمبر

 

مجتبی روشن روان

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – محمد جواد شیرازی

 

قبل هجران تو آقا ما به هجران رفته ایم

خود سرانه کو به کو دنبال شیطان رفته ایم

 

یک هزار و سیصد و چندی است غیبت خورده ایم

تو تماما حاضری و ما به هجران رفته ایم

 

منتظَر هستی و عالم منتظِر بر دیدنت

قرن ها این جاده را با چشم گریان رفته ایم

 

سیصد و اندی نشد یارت شویم از این همه

با تأسف ما همه در چاه عصیان رفته ایم

 

ادعای شیعگی داریم اما در عمل

برخلاف گفته های شاه خوبان رفته ایم

 

حال ما این است... فکری کن به حال ما خودت

ما به دنبال گنه بسیار ارزان رفته ایم

 

غیر تو بر هر که دل دادیم خسران دیده ایم

بر خلاف مِیلتان با این و با آن رفته ایم

 

حیف شد... قبلا تو بودی بهترین معشوق ما

حال جای تو سراغ نفس ، آسان رفته ایم

 

خوب یا بد، هر چه هستیم آخرش مال توایم

سالیانی می شود آقا به دنبال توایم

 

محمد جواد شیرازی

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – محمد جواد شیرازی

 

با "محبت" آمدی، صید کمندم کرده ای

با همین ترفند ساده، پایبندم کرده ای

 

بی بهاتر از همه هستم ولی با لطف خود

در میان عاشقانت ارجمندم کرده ای

 

بار سنگین گناهانم ذلیلم کرده بود

با نگاه رحمت خود سربلندم کرده ای

 

در پناه گرم آغوشت مرا جا داده ای

در پناه خود مصون از هر گزندم کرده ای

 

بیشتر از دیگران دارم صدایت می زنم

بیشتر از دیگران چون دردمندم کرده ای

 

راستش این است آقاجان اگر می خواهی ام

چون محب مادرت بودم، پسندم کرده ای

 

تا قیامت روزی ام از خوان زهرا می رسد

شاکرت هستم که بر او مستمندم کرده ای

 

محمد جواد شیرازی

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – حبیب نیازی

 

بهتر نیاز قطره تا دریا فقط باشد

روزی ما ، از عالم بالا فقط باشد

 

از مال دنیا هیچ چیزش را نمیخواهم

روی سر من سایه ی آقا فقط باشد

 

دور و بر خانه گدا، جایی نمیگیرد

من خواستم اینجا برایم جا فقط باشد

 

در نامه ی اعمال من، نامِ ابالفضل است

کافیست با دست شما امضا فقط باشد

 

داغ حرم دارم ، کرم کن تا نمُردم من

در عمر من یک کربلا تنها فقط باشد

 

مجنونم و بر دستهایم یک سری دارم

تا  خاک راه خانه ی لیلا فقط باشد

 

جارو  از این زُلفِ پریشان در نمی آید

تا گردگیر  مقدم زهرا فقط باشد

 

این روزها ، ماها اگر افتاده ایم از پا

نگذاشتند آن روز علی ، مولا فقط باشد

 

در با فشارش ، مادر ما را گرفت از ما

تا دربه در  بودن، برای ما فقط باشد

 

یک گوشوارِ عرش در کوچه کنارش بود

دو گوشواره ش کاش که حالا فقط باشد

 

چشمان دنیا راه را گم کرده مادرجان

باید مزار مخفی ات حالا فقط باشد

 

بیرون می آید ، ذوالفقار در نیامِ عشق

زیباست اشکِ شوقِ جشنِ انتقامِ عشق

 

حبیب نیازی

 

********************

 

اشعار امام زمان(عج) – فاطمیه – محمد فردوسی

 

این‌چنین احساس کردم بین رؤیا بارها

می‌زنم بوسه به دست و پایت آقا بارها

 

خواستم تا مهزیارت باشم امّا روز و شب

سبز شد در پیش رو «امّا ـ اگرها» بارها

 

با چنین وضع وخیم و رو به قبله‌بودنم

حال و روزم را شدی هر روز جویا بارها

 

ای طبیبی که به دنبال مریضت می‌روی

با وجودی که مرا کردی مداوا بارها...

 

... کور بودم که تو را نشناختم، عیب از من است

شد حجاب دیدگانم حب دنیا بارها

 

این همه گفتی که دور معصیت را خط بکش

من ولیکن کرده‌ام امروز و فردا بارها

 

چشم‌پوشی از گناهان معنی‌اش این است که

با تغافل می‌کنی با من مدارا بارها

 

کشتی اُنس مرا طوفان شهوت غرق کرد

ریخته بار مرا در قعر دریا بارها

 

جنس نامرغوب بیخ ریش صاحب می‌شود

آه آقا روی دستم مانده حالا «بارها»

 

بارهایم را خریدی ای خریدار کریم

مادرت بس که سفارش کرد من را بارها

 

محمد فردوسی