اشعار فاطمیه – روز شهادت حضرت زهرا(س)
اشعار فاطمیه – روز شهادت حضرت زهرا(س)
برخواست دگر جمع کند بستر خود را
میخواست که خوشحال کند همسر خود را
امروز خودش پای تنور آمد و نان پخت
تا سیر کند فاطمه نان آور خود را
این معجر خاکی دگر اندازه ی او نیست
داده است به آتش کمی از معجر خود را
رفتن پسرها وسط کوچه نشستن
سخت است ببینن غم مادر خود را
حالا که نشد باز کند پوشیه اش را
ای کاش کمی ناز کند دختر خود را
چون محرم راز علی و همدم او بود
در سینه نگه داشت دَم آخر خود را
روح علی و فاطمه در پیکر هم بود
پس برد علی دفن کند پیکر خود را
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 22 بهمن 95
********************
اشعار فاطمیه – روز شهادت حضرت زهرا(س) – نرگس غریبی
رد خونست که بر پیکر این در مانده
مثل زخمی که روی بال کبوتر مانده
لرز سختیست که بر زانوی حیدر مانده
گرد و خاکست که بر چادر مادر مانده
غم عالم به سرم ریخت ،امان از کوچه
همه ی بال و پرم ریخت ، امان از کوچه
آنقدر سوخته که چادرش از سر افتاد
دست بر شانه ی من بود که مادر افتاد
بضعه افتاد ، همه جان پیمبر افتاد
دردسر بود که در خانه ى ما شر افتاد
گره افتاده به این کار،امان از کوچه
خم شده حیدر کرار ، امان از کوچه
مانده خاکستر در ، روی پر و بال اما
مانده در گوش من آن شورش و جنجال اما
یاد آن قد خم و آن تن بی حال اما
چادری که شده در معرکه پا مال اما
بدتر این بود نه با پا ، که با سر افتاد
تا به روی کمر مادر من در افتاد
مانده نجوای شب و روز من و این کوچه
مانده این آه جگر سوز من و این کوچه
آتش و دود غم افروز من و این کوچه
حسرت مادر دیروز من و این کوچه
تکه تکه شده ام ، قحطی مرگ ست خدا
میکشد آه مرا ، کوچه جدا ، مرگ جدا
آسیابست که امروز سرش خلوت شد
یا تنوری که برایش غم نان حسرت شد
گریه در روزن چشمان همه دعوت شد
بوی مادر به لباس تن من عادت شد
سخت تر میگذرد ثانیه ها بی مادر
شده دلگیر همه خانه ى ما بی مادر
هیچ داغی بجز این داغ مرا پیر نکرد
بين موهای حسن این همه تأثیر نکرد
یل خیبر شکنی را نه زمین گیر نکرد
گریه چشمان مرا از غم تو سیر نکرد
آن سه تا بانی دردند ، امان از کوچه
چه جفاها که نکردند ، امان از کوچه
نرگس غریبی
********************
اشعار فاطمیه – روز شهادت حضرت زهرا(س) – محمد قاسمی
روز آخره داری کار می کنی
روزای خوبمو تکرار می کنی
ولی خانومم بدون با رفتنت
دنیا رو ، رو سرم آوار می کنی
چشمای بسته تو واکن دوباره
نیگا کن چجوری اشکـام میباره
هیچ کسی جز غم تو نمی تونه
مرد عالمو به زانو درآره
ای ملیکه ی منه خونه نشین
پاشو از جا پیش شوهرت بشین
از تو مسجد تا در حجره ی تو
می دونی چند دفعه افتادم زمین ؟
کاش میشد دست روی بازوت بذارم
بچّه هاتو باز رو زانوت بذارم
کاش می شد که قبل رفتن به سفر
مرهمی رو زخم پهلوت بذارم
جوونم داری با قد خم میری
مثه سایه از روی سرم میری
تو مدینه به منه شکسته دل
تو سلام میکردی که توهم میری...
آه سردت علی رو میلرزونه
جیگرم رو رفتنت می سوزونه
کاش میشد دست اجل بجای تو
منو تُوو تابوت تو بخوابونه
محمّدقاسمی
برگرفته از کانال حدیث اشک
********************
اشعار فاطمیه – روز شهادت حضرت زهرا(س) – قاسم صرافان
خیلی زوده که وداع من و تو سر برسه
با جدایی چرا این قصه به آخر برسه
جای مادر کی حسینت رو در آغوش بگیره
به خدا زوده که زینب به برادر برسه
در نفهمید مگه قلب یل خیبری تو
بذا دستای من این بار به این در برسه
کار دنیا رو ببین من باید اینجا باشم و
در به پهلوی گلِ فاتح خیبر برسه
سخته زن جارو کنه خونه رو با دست کبود
حال زن بد باشه و خوب به شوهر برسه
سر سفره تو بشین، من به حسین لقمه میدم
سخته دستای کبود تو به اونور برسه
خوب میشد کاشکی که زخمات آخه اینجوری علی
چی بگه وقتی دوباره به پیمبر برسه
همدم ابوتراب! قرار نبود تنها بری
چادر خاکی تو تنها به حیدر برسه
میدونی چی به سر علی میاد اون شبی که
از یتیمات نالهی : مادر مادر ... برسه
کی میدونه که چقدر خون میشه قلب باغبون
وقتی بالای سر لالهی پرپر برسه
بذا بند کفنو وا کنم و موی حسین
بار آخر به سر انگشتای مادر برسه
بذا برداره نسیم خاکتو معلوم آخه نیست
که طواف حرمت کی به کبوتر برسه
قاسم صرافان
********************
اشعار فاطمیه – روز شهادت حضرت زهرا(س) – وحید قاسمی
راضی به هر قضایِ خدا می روی علی
چون نوح سمتِ موج بلا می روی علی
دارم به فتحِ خیبر تو فکر می کنم
با دستهای بسته کجا می روی علی
ای سرشناس شهر، برای تو خوب نیست
مسجد چرا بدون عبا می روی علی
آشفته حالِ فاطمه ی پشتِ در نباش
قدرِ خودت به هول و ولا می روی علی
آیینه ی شکسته ی این کوچه ها منم
از من شکسته تر تو چرا می روی علی
بی رحمیِ مغیره عجب شمرگونه است
داری چه زود کرببلا می روی علی
این کوچه، آخرش ته گودال می رسد
داری میان حرمله ها می روی علی
وحید قاسمی