اشعار فاطمیه – مدح – رضا قاسمی

 

ما نوکر و تحت نظر حضرت زهرا

مشمول دعای سحر حضرت زهرا

 

ما را بنویسید گدا ... یا که نه اصلا ...

دیوانه ... وَ یا دربدر حضرت زهرا

 

او مادر ماهاست ، همین است بولله

پس ما همه "دختر پسر" حضرت زهرا

 

فخرم همه این است ، که در مجلس روضه ...

خوانند ، مرا کارگر حضرت زهرا

 

بر چارقدش حضرت جبریل ، دخیل است

این چادر مشکی ست ، پَر حضرت زهرا

 

فرزند به بار آوَرَد همچون حسنینش

این است کمی از هنر حضرت زهرا

 

زهراست فقط تاج سر حضرت حیدر

حیدر بشود تاج سر حضرت زهرا

 

خاموش شود آتش جانسوز جهنم

با قطره ای از چشم تر حضرت زهرا

 

ای کاش ، که بودیم ، در آن روزِ دوشنبه

در پشت همان در ، سپر حضرت زهرا

 

این مصرع آخر شده حرف دل نوکر

ایکاش که ما رم بخره حضرت زهرا

 

رضا قاسمی

 

********************

 

اشعار فاطمیه – مدح – علی اکبر لطیفیان

 

سلک عشاق ، غیر خلوت نیست

خلوت ماست روضه ، جلوت نیست

 

ما همینجا توجه محضیم

احتیاجى به کنج عزلت نیست

 

همه هستند ، انبیا حتى

مجلس آفتاب خلوت نیست

 

لحظه اى اشک ، لحظه اى شکریم

نعمتى قد شکر نعمت نیست

 

ما همه قنبریم ، یک نفریم

جمع ما وحدت است ، کثرت نیست

 

گریه اى جمع کن که باید رفت

وقت خیلى کم است ، فرصت نیست

 

دل به صحرا زدن تلاش من است

این جهان جاى استراحت نیست

 

آه و افسوس میخورد هر شب

آنکه سفره نشین هیئت نیست

 

علت رحمت خدا گریه ست

هر کجا گریه نیست ، رحمت نیست

 

هر که ناراحت از فراق نشد

در لیالى قبر راحت نیست

 

خون دل جاى خون تن دادیم

شان گریه کم از شهادت نیست

 

گنج نابرده رنجمان بخشید

لطف زهرا به شرط خدمت نیست

 

در عبادت عبودیت باید

طاعتى بهتر از اطاعت نیست

 

ما تو را بین خواب هم دیدیم

خواب عشاق خواب غفلت نیست

 

جنت آنجاست که شما هستید

جنت بى شما که جنت نیست

 

همه سرمایه دار حب توایم

گنجى اندازه ى محبت نیست

 

عزت بى تو را نمیخواهیم

عزت بى تو غیر ذلت نیست

 

حرف تو حجت است و غیر از تو

هیچکس بر ائمه حجت نیست

 

تو اگر خانه دار این بیتى

خانه دارى کم از نبوت نیست

 

علی اکبر لطیفیان

 

********************

 

اشعار فاطمیه – مدح – وحید محمدی

 

وقتی هوای روضه ما باز مادری است

حال و هوای گریه ما جور دیگری است

 

وقتی که مادر همه ماست فاطمه

حسی که بین ماست، همانا برادری است

 

مداح و روضه خوان و سخنران و چای ریز

کارِ تمام ما درِ این خانه نوکری است

 

شاهان روزگار به ما غبطه می خورند

این نوکری خودش به خدا عین سروری است

 

این اشک ها نشان دل بی قرار ماست

عالم بداند اینکه دل شیعه مادری است

 

زهراست آن که وصف شکوهش نگفتنی است

زهراست آنکه شأنِ مقامش پیمبری است

 

زهراست آن که ام ابیهای احمد است

زهراست مادر همه ما، چه مادری است

 

زهراست آن که شیعه به او کرده اقتدا

از لطف فاطمه است، اگر شیعه حیدری است

 

زهراست آنکه در ره حیدر خمیده شد

بگذاشت سر به پای ولایت ... شهیده شد

 

وحید محمدی

 

********************

 

اشعار فاطمیه – مدح – داوود رحیمی

 

توحید بی ولای تو معنا نمی شود

راه خدا بدون تو پیدا نمی شود

 

فردا که حکم "عدل" خدا خوانده می شود

چیزی بدون اذن تو اجرا نمی شود

 

تنها زنی که فخر "نبوّت" شده تویی

هر دختری که امّ ابیها نمی شود

 

اصلا به یمن بودن تو این "معاد" هست

بی تو حساب و حشر که بر پا نمی شود

 

دست نیاز کل "امامت" به سوی توست

فرموده‌ی امام که حاشا نمی شود*

 

روح اصول دین خداوند فاطمه است

اسلامِ بی محبت زهرا نمی شود

 

بیخود نبی مقام به زهرا نمی دهد

بیخود به پای دختر خود پا نمی شود

 

اخلاص فاطمه است که او را بزرگ کرد

بیخود که رتبه این همه بالا نمی شود

 

آدم بدون فاطمه خوشبخت می شود؟!

احساس می کند شده اما نمی شود!

 

این زندگی که بی تو به دردی نمی خورد

دنیا بدون فاطمه دنیا نمی شود

 

سوگند می خورم که فقط شاعر توام

غیر از برای تو دهنم وا نمی شود

 

داود رحیمی