اشعار شهادت حضرت محسن(ع) – امیر علوی

 

شروع میشود این روضه ابتدا با در

چه تلخ کرده تمامی ماجرا را در

بهشت بود شب و روز و مرتضی تا در

چهل نفر طرفی و به پشت در ما در

 

 چهل حرامی ملعون چهل حرامی پست

فشار بر در و دیوار بار شیشه شکست

 

به ضرب زور و لگد در شکسته شد با میخ

و سینه ای که سپر شد گسسته شد با میخ

شلوغ بود و نفسهاش بسته شد با میخ

شبیه لاله ی در خون نشسته شد با میخ

 

صدای ناله ی مادر به عرش اعلا رفت

 بیا که فضه عزیز علی و زهرا رفت

 

همین که شعله ی آتش به درب خانه رسید

زمان حمله و پیکار وحشیانه رسید

صدای مرد حرامی در این میانه رسید

هوار زد که بیایید تازیانه رسید

 

نفس کشیدن او زیر دست و پا سخت است

از این به بعد کمی شرح ماجرا سخت است

 

 

 چهل نفر چقدر با شتاب آمده اند

چه بی هوا و بدون حساب آمده اند

مسلحند و همه با طناب آمده اند

برای بردن عالیجناب آمده اند

 

درون خانه رسیدند و من زبانم لال

چه دادها که کشیدند و من زبانم لال

 

در این میانه وسط امدست پای غلاف

صدای مرد حرامی رسد صدای غلاف 

بگو دگر بزنم ضربه با کجای غلاف

و پر ز لکه ی خون است جای جای غلاف

 

به دست قنفذ ملعون شکست بال و پری

کشیده شد وسط خاک کوچه ها پدری

 

امیر علوی