اشعار ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) – محمد جواد شیرازی

 

قبل از سخن و هر عملی سینه دریده

حتی خود حق بهر علی سینه دریده

سر را نشکسته است ولی سینه دریده

امروز اگر ربّ جلی سینه دریده

 

معشوق رسیده است، پس این شوق از این است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

هم رتبه ی آب آمده از عالم بالا

بابای تراب آمده از عالم بالا

پرسید: شراب آمده از عالم بالا ؟

فی الفور جواب آمده از عالم بالا :

 

در عشق، شرابِ علوی ناب ترین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

او یاور یکتای هو الله احد شد

در کعبه ی حق مظهر الله صمد شد

خشنود دل مادر او تا به ابد شد

چون بنت اسد بود و دگر ام اسد شد

 

او قبله و مقصود همه اهل یقین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

گشتند ملائک همه خرسند به دورش

عشاق رسیدند چو اسپند به دورش

حجاج همه وقت طوافند به دورش

قبل از همه چرخید خداوند به دورش

 

"حق است علی" حک شده بر عرش برین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

قطره همه ی عمر نگاهش پیِ نهر است

هر نهر امیدش همه در وصلتِ بحر است

"دریاست علی" زمزمه ی صاحب دهر است

بر طبق حدیثِ نبوی علم چو شهر است

 

فرمود که من شهر و علی باب مدینه است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

تا دید علی دست گدا گشته مشخص

انگشترش از زیر عبا گشته مشخص

پس معنی آیات ولا گشته مشخص

با نور علی نور خدا گشته مشخص

 

خورشیدِ سماواتیِ ربُ الارضین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

حیدر که رجز خواند عدو بی خبر افتاد

در معرکه دیدند هزاران سپر افتاد

با تیغ دو سر، سر پیِ سر ضربدر افتاد

با شیر خدا هر که در افتاد ور افتاد

 

پس خصم علی تا به ابد نقش زمین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

تنها اسدالله به خیبر شده فائق

مبهوت شدند آن دو فراری منافق

از واهمه گشتند به هر سو متفرق

جا داشت همان لحظه که طاغوت کند دق

 

نفرین خدا پشت سر آن دو لعین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

تا هست علی هیبت اسلام بماند

اوهام شیاطین همه ناکام بماند

میخواست دل فاطمه آرام بماند

نگذاشت علی فاطمه گمنام بماند

 

حیدر همه ی دغدغه اش ماندن دین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

بی مهرِ علی کل عبادات تلف شد

امشب دلم از حب علی پر ز شعف شد

پابوسی سلطان نجف باز هدف شد

هرکس که شبی داخل ایوان نجف شد

 

با مهرِ علی داخل در حصن حصین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

من زار علیاً بنجف صار سعیدا

و مَضْجَعُهُ لیس مِنَ العرش بعیدا

جِبْریٖلُ یُنادِی بِنِدٰاءٍ لَنْ یَبِیٖدَا:

من مات على حبّ علی مات شهیدا

 

با حب علی هر جگر پاک عجین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

از شهر نجف راهی دربارِ حسینیم

دیوانه و آواره ی بین الحرمینیم

در کرب و بلا غرق غم و شیون و شینیم

مبهوت نظر بر حرم نور دو عینیم

 

خاک حرم کرب و بلا نقش جبین است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

گفتند حسین از کمرش تیر کشیده

گفتند که از پشت سرش تیر کشیده

قطعا همه ی بال و پرش تیر کشده

زینب به روی تل جگرش تیر کشیده

 

از قتل حسین است که این داغ به سینه است

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

 

محمدجواد شیرازی

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) – حامد خاکی

 

ديدار زيبا ميشود با چشمهايت

غرق تماشا ميشود با چشمهايت

 

لب تشنه ای كه زير پلكت مينشيند

سيرابِ دريا ميشود با چشمهايت

 

مريم مقدس ميشود در سايه ي تو

عيسا مسيحا ميشود با چشمهايت

 

هر دردمندی كه مسيرش بر تو افتاد

حتماً مداوا ميشود با چشمهايت

 

سلمان فرستاديم تا ايمان بيارد

سلمان و مِنّا ميشود با چشمهايت

 

مستم كُنَد آن خوشه ی چشمی كه داری

ای من فدای گوشه ی چشمی كه تو داری

 

از دست تو بايد دوايم را بگيرم

بنويس از تو نسخه هايم را بگيرم

 

از جانِ بيمارم بلا را دور بنويس

من آمدم از تو شفايم را بگيرم

 

گلدسته ميسازم برايت شمع ها را

وقتی كه وام شعرهايم را بگيرم

 

ای كاش زهرا هم شبيه تو حرم داشت

تا اذن پيش تو بيايم را بگيرم

 

از پنجره فولاد اذنت را گرفتم

ميخواهم از تو كربلايم را بگيرم

 

بسيار داری مثل من دورت بگردم

خود را مثال پنج تن دورت بگردم

 

حيدر شدی تا پشت در هِی در بكوبند

جای ملائک نيست بال و پر بكوبند

 

زهرا دلش ميخواست نام يا علي را

روی عقيق سرخ پيغمبر بكوبند

 

سنگ علی را فاطمه بر سينه كوبيد

بايد كه بر دُرِّ نجف حيدر بكوبند

 

معراج تازه ابتدايت بود بايد

نام تورا از اين مقرب تر بكوبند

 

اسم تو اسم اعظم پروردگار است

اين مُهر را بايد به هر منبر بكوبند

 

ما كوه را پيش تو جز كاهی نديديم

از دست تو غير از يداللهی نديديم

 

تيغت برهنه ميشود ابروت در هم

اينگونه عالم را تو خواهی ريخت بر هم

 

آغاز جنگ تو همان پايان جنگ است

وقتی نميماند به لشگر يک نفر هم

 

مأمور قبض روح پشت قبضه ی توست

حالا كه در دست تو باشد در كمر هم

 

در معركه هر اتفاقی خواهد افتاد

از رقص شمشير تو روی خاک برهم

 

ای لافتی الّا خودت لاسيف تيغت

كيفَ بشر هم هستی و خيرٌ بشر هم

 

قسمت شود پای تورا بايد ببوسم

دست پسرهای تورا بايد ببوسم

 

دارد هنوز از کعبه بوی تو می آید

حجش قبول است آن که سوی تو می آید

 

تو آبها را مهر کوثر کرده ای پس

جوشانده ی زمزم ز جوی تو می آید

 

خورشید در خورشید شد نور العلی نور

وقتی که زهرا روبروی تو می آید

 

معراج هم حتی نبی با تو سخن گفت

صوت خداوند از گلوی تو می آید

 

شب میشود یک سمت عالم آن زمان که

بر روی پیشانیت موی تو می آید

 

بنـتِ اسد الله اکبر داشت حق داشت

دیوار کعبه گر ترک برداشت حق داشت

 

ممنون از ايل و تباری كه تو داری

از لطف بيش از انتظاری كه تو داری

 

ما دست و پا گيريم اگر تو دست گيری

ما معتبر از اعتباری كه تو داری

 

خشم تورا مرحب به لكنت گفت وقتی

ابرو گره زد ذوالفقاری كه تو داری

 

حيثيت هر منكری زير سؤال است

روی حسابِ بی مزاری كه تو داری

 

هر كس تو را دارد چرا بايد بترسد

مثل تو تنها از خدا بايد بترسد

 

تو رفتی و با كوفه در افتاد زينب

بعد از تو جانش در خطر افتاد زينب

 

انگار بايد بچه های تو بيفتند

هر وقت در بين گذر افتاد زينب

 

گفت اُسكُتوا و خطبه ی غرّا بيان كرد

حتی خودش ياد پدر افتاد زينب

 

زيب كه بيهوده نمی افتاد از پا

از نيزه سر افتاد اگر افتاد زينب

 

يك عمر سعی ات بر حجابِ دخترت بود

اما تو رفتی و دگر افتاد زينب

 

ميخواستی چشم كسی بر او نيفتد

برگَرد زينب را ببر افتاد زينب

 

پشت در و دروازه كه فرقی ندارد

مانند زهرا پشت در افتاد زينب

 

از سر گذشتند و اسير سر نوشتند

بعد از پسرها دخترانت در گذشتند

 

حامد خاكی

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) – احمد علوی

 

به زمین نبسته ام دل به هوای آسمانش

زده ام گره دلم را به پر کبوترانش

شده ام اسیر لطفش شده ام گدای نانش

همه عمر برندارم سر خود از آستانش

 

که فقط سپرده ام دل به علی و خاندانش

 

به ورای عرش رفته که بسازد آشیانه

لب آسمان هفتم شده غرق در ترانه

ملکی به گرد پایش نفسی رسیده یا نه

به جز از خدا نبوده به خدا در آن میانه

 

نگران جبرئیلم که شکسته نردبانش

 

چه کسی دوباره نان را به فقیر می رساند؟

جریان چشمه ها را به کویر می رساند؟

خبر جناب خم را به غدیر می رساند؟

چه کسی سلام ما را به امیر می رساند؟

 

خبر شکسته جامی که به لب رسیده جانش

 

به جنون کشانده ساقی دل مبتلای ما را

متجیرم چه نامم بشر خدانما را

بگذار تا بخوانم نغماتی آشنا را

علی ای همای رحمت! تو چه آیتی خدا را؟

 

که قبیله ی قلم ها شده قاصر از بیانش

 

شده لطف بی دریغش همه عمر شامل من

به خدا نشسته یادش همه شب مقابل من

احدی خبر ندارد که په کرده با دل من

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من

 

چو اسیر توست بنما سر سفره میهمانش

 

غمی از خزان نباشد که بهارمان می آید

شبی از مسیر دریا به دیارمان می آید

دم احتضار بی شک به کنارمان می آید

دو جهان بدون حیدر به چه کارمان می آید؟

 

نمی از فضیلتش را بشنو ز دشمنانش:

 

خبر صحیح مسلم شده صادر از بخاری

که علی ست اصل ثابت، که علی ست فیض جاری

که علی ست جان احمد، که علی ست نور باری

که علی ست خشم ایزد که به تیغ ذوالفقاری

 

زده ریشه ی ستم را به دو دست پرتوانش

 

نشنیده اند آیا که خدای حی سرمد

شب و روز می فرستد صلوات بر محمد

و به این دلیل روشن که علی ستجان احمد

رسد آدمی به جایی که به جز علی نبیند

 

بنگر که تا چه حد است مکان لامکانش

 

دل خویش را به جز او به کسی دگر نبستم

چه عنایتی نموده که هنوز مست مستم

چه کنم که عهد خود را نشکست و من شکستم

نبرید و من بریدم نگسست و من گسستم

 

من و لطف بی دریغش من و فیض بی کرانش

 

سحری به خواب دیدم که مسافر عراقم

غم او دوباره خیمه زده گوشه ی اتاقم

چه شود اگر بکاهد شبی از غم فراقم

چه شود اگر که امشب دل غرق اشتیاقم

 

برسد به کاروانی که علی ست ساربانش

 

به طواف دوست رفتم چه حریم آشنایی

چه فضای روح بخشی چه نسیم دلربایی

نکند به من بگوید پس از این همه جدایی

که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟

 

به درون خانه ای که ملک است پاسبانش

 

به حریم او ملائک همه گرم خوشه چینی

همه ی پیمبران در حرمش به شب نشینی

پر عطر آسمان ها شده زائری زمینی

دل الغدیری من شده عاشق امینی

 

که به جز علی نبوده همه عمر بر زبانش

 

نه به من که مست اویم می بی حساب داده

به تمام عاشقانش قدحی شراب داده

نه از این می مجازی، که از افتاب داده

ز کدام باده ساقی به من خراب داده؟

 

که هنوز هیچ مستی ننموده امتحانش

 

همه شب در این امیدم در دوست باز باشد

که به شب خیال رویش خوش و دلنواز باشد

غزل از علی سرودن چه کم از نماز باشد؟

شب شاعران بیدل چه شبی دراز باشد

 

شب بی ستاره ای که فقط اوست در میانش

 

به طواف کعبه هرکس که به دیده ی تر آید

همه هست آرزویش که علی ز در درآید

نظری اگر نماید شب بی کسی سر آید

خود کعبه نیز باید به طواف حیدر آید

 

به فدای آن امیری که خداست مدح خوانش

 

احمد علوی

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) – عماد بهرامی

 

اصل این است و غیر ازین هم نیست

هرکسی با تو نیست آدم نیست

عالم الغیب! جز تو اعلم نیست

عالِمی بر علوم عالَم نیست

 

تو نباشی جهان منظم نیست

 

شاعری نیمه شب تقلب کرد

مثلا قافیه تعجب کرد

روز میلاد تو جهان کُپ کرد

«قل هو اللهُ» .. بعد استُپ کرد

 

قبل «یولد» بگو مگر «لم» نیست!؟

 

ذرّه ام شمس آشکارم کن

درّه ام کوه استوارم کن

گوشت تلخم ولی شکارم کن

با سرِ دار سازگارم کن

 

حدّ من گرچه نخل میثم نیست

 

هرکجا مرده ای ز جا پا شد

از دم قدسی تو احیا شد

چند باری به نام عیسی شد

اذن دادی و او مسیحا شد

 

خود عیسی که صاحب دم نیست

 

ای اَبَر مرد، قهرمان نبرد

اُسوهء خوب افسران نبرد

اسم تو سر درِ دُکان نبرد

همه دیدند در زمان نبرد

 

هیچ کس مثل تو مصمم نیست

 

پتک پولاد پیکری احسنت

شیر نر! عشق اشتری احسنت

حملات مکرری احسنت

قالع باب خیبری احسنت

 

قلعه اندازهء تو ‌محکم نیست

 

برو اما عذابشان نکنی

پیر دریا سرابشان نکنی

کاش میشد خرابشان نکنی

یا که از شرم آبشان نکنی

 

نزن این مرهب است شلغم نیست

 

ترس دارد یهود از تیغت

دمْدمی تر نبود از تیغت

رعد آمد فرود از تیغت

حق چه شعری سرود از تیغت

 

ضرب شمشیر سرکشت کم نیست

 

سجده ام قبلِ قبله رو به شماست

هرکسی بندهء تو شد با ماست

نجفت آرزوی عرش خداست

از ضریحت بپرس کعبه کجاست!

 

در نجف مکه هم مکرم نیست

 

قلم این بند را نوشت، افتاد

دست زهرای تو سرشت افتاد

به تو خوشگل، به غیر، زشت افتاد

زیر ایوان تو بهشت افتاد

 

با شما حرفی از جهنم نیست

 

عماد بهرامی

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) – محسن کاویانی

 

برقِ چشمانِ تو بر ظلمت میدان تابید

کوه لرزید و به یُمْنِ قَدمت ویران شد

خوب فهمید خودش تیغ علی یعنی چه

آنکه از دیدن شمشیر دودم عریان شد

 

تیغ در مرحله ی آخرِ تعریفِ علیست

پدرم گفت از این وصف کمی دلگیر است

همه ی زندگی ات بویِ عطوفت دارد

چه کسی گفته علی یکسره با شمشیر است

 

از علی گفتم ویک بند جسارت کردم

کاش میشد بزنم از بدنم دستم را

کاش قصابِ جوانمردِ تو باشم آقا

تا به دستم بزنی خوب ترین مرهَم را

 

پدرم گفت خدا را به خدا در عالَم

آنکه اول به تو رو کرد فقط میفهمد

شانه ی زخمی ات از عشق حکایت دارد

پینه ی دست تورا مَرد فقط میفهمد

 

پدرم گفت همانندِ پیمبر هستی

جان خود میدهی و مال امانت را نه

پدرم گفت چه بسیار یَلان از دستت

تیغ خوردند ولی زخم زبانت را نه

 

هرکسی پیش من از وصف خدا میگوید

اصلاً انگار فقط از تو به من میگوید

پدرم گفت نبی در شب معراج شنید

که شبیه تو خداوند سخن میگوید

 

پدرم گفت پس از مرگ پیمبَر دیگر

هرکسی مُدعیِ دین پیمبر شده بود

فصل افراط شد و خانه نشینت کردند

از علی هرکسی انگار علی تَر شده بود

 

پُشت هم زخمِ زبان خوردی و ساکت ماندی

چقَدَر خوبی ناگفته به مَردم کردی

چقَدَر حرف که پشت سرتو گفتند و

صبر کردی و به یک شهر تَبَسُم کردی

 

پدرم روزِ پدر گفت برایَم از تو

تا از این پس پسرش هم پیِ راهَش باشد

پدرم زندگی ام بوده و من میخواهم

که فقط دست خودَت پشت و پناهَش باشد...

 

محسن کاویانی

برگرفته از کانال حرم شاه

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) – جعفر ابوالفتحی

 

قلم به دست بگیرید و واژه ها بنویسید

برای خلق بیایید از خدا بنویسید

به عشق نقطه ی منقوش زیر با بنویسید

به جای واژه ی معشوق، مرتضی بنویسید

 

 به سرسرای خداوند سر بریده بمانید

علی علی بنویسید و سر ز ما بستانید

 

کجاست مثل علی در نقوش عشق مصور

علی است مصدر طاهر علی است آب مطهر

علی است شمس فروزان علی است ماه منور

علی است همسر زهرا علی است ساقی کوثر

 

علی است عالی و اعلا ، علی است عرش معلا

علی است والی و والا ، علی حقیقت عقبی

 

به حکم عشق ، علی حاکم است و ما همه بنده

ز مهر او شود آرام و رام شیر درنده

به طاق عرش رسیده ز خاک پای غلامش

همان ملک که به اوج سعادت است پرنده

 

علی است تیغ برنده که در نیام حقیقت

سر از شقیق شکست و به شیعه داد طریقت

همان علی که به ید تیغ ذوالفقار گرفته

کی از تلاطم دست گدا ، قرار گرفته

همان علی که ز سردار ، سر به دار گرفته

به ذکر یا رب خود خواب از مدار گرفته

 

و این علی است که زهرا به عشق ماه منیرش

میان آن در و دیوار ماند طفل صغیرش

 

میان مسجد کوفه علی است غرق مناجات

علی است مغز عوالم، و اوست محیی اموات

هزار مرتبه دیدم کتاب حق خدا را

قسم به عزت قرآن به دست اوست امورات

 

قسم به شیون زهرا ، که حق محض، علی بود

و با هزار ادله ، علی امام و ولی بود

 

علی، کرامت نفس است و ما چو گرد و غبارش

هزار مرد حقیقت فدای ایل و تبارش

نگارخانه ی جنت به یوسفش که ننازد

بنازد او به علی و به آن دو چشم خمارش

 

قسم به پیچش مویش که آبروی جنان است

رسالت نبوی بی ولاش در نقصان است

 

و خاک بر سر عالم تو را اگر نشناسد

و نادم است هر آنکس که قدر زر نشناسد

میان دست تو این دل اگر چو دایره افتد

به مستطیل در آید دگر وتر نشناسد

 

میان جمجمه جامی ز معنی تو بنوشم

ز جام جاری جان جوی جاودانه به هوشم

 

جعفر ابوالفتحی

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) – محمد جواد شیرازی

 

سرم از شرم اگر که پایین است

کوله بارم دوباره سنگین است

 

بی نوا آمدم، نجاتم داد

کار حیدر نجات مسکین است

 

مس ما را همیشه زر کرده

از کرامات فضه اش این است

 

سفره اش خالی است و خوشنود است...

...سفره ی سائلش که رنگین است

 

کو به کو رد شدم علی گفتم

چه کنم؟ عشق یار در سینه است

 

تلخی روزگار یادم رفت

نامش ازبس برام شیرین است

 

قل هو اللهِ من همه مولاست

بانی مدح مرتضی زهراست

 

وسعت قلب من وجب شده است

مالک هر وجب طلب شده است

 

مُهر حیدر زدم به هر وجبش

مثل نخلی که پر رطب شده است

 

گرچه ذی الحجه دل نشد حاجی

سیزده بار در رجب شده است

 

اگر امشب دوباره سر مستم

مهر حیدر فقط سبب شده است

 

نقطه ی تحت باء بسم الله

شب معراج، صوت رب شده است

 

شیر حق در زبان ما شده و...

... اسدالله در عرب شده است

 

آن که بابای عالم خاک است

علت خلق کل افلاک است

 

نام حیدر تمام دین من است

ذکر افتاده وقت پا شدن است

 

از علی گفتم و منافق گفت:

جای ما نیست... وقت جا زدن است

 

فاتح خیبر و حنین و احد

غالب جنگ های تن به تن است

 

کس ندیده فرار حیدر را

زره پشت او فقط کفن است

 

تیغ او در نبرد لازم نیست

نعره اش وقت جنگ صف شکن است

 

آن که خیبر به غرشش لرزید

صاحب ذوالفقار ابالحسن است

 

وقت رزمش که خصم می لرزید

حق تعالی به خویش می بالید

 

خواند ما را... به خیمه گاهش برد

رانده بودیم و در پناهش برد

 

دلِ سنگم مقابل چشمش

دل من باخت و نگاهش برد

 

بی قرارم از آن شبی که مرا

جذبه ی مرتضی به راهش برد

 

چاه چشمان من پر از آب است

از سری که علی به چاهش برد

 

آن چنان مست وصل حق شده بود

قاتلش را به قتلگاهش برد

 

هر کسی سجده کم به پایش کرد

آخرش پی به اشتباهش برد

 

حب حیدر خرید... پس دیدیم

که خلیل خدا شد ابراهیم

 

دوری از انحراف باید کرد

عزمِ بر راه صاف باید کرد

 

بی علی ارزنی نمی ارزیم

چه کنم اعتراف باید کرد

 

کعبه آخر چرا ترک برداشت؟

صحبت از آن شکاف باید کرد

 

کعبه ی بی علی فقط سنگ است

مرتضی را طواف باید کرد

 

سال ها معتکف شدم بس نیست؟!

چقدَر اعتکاف باید کرد؟!

 

صبر تا وعده ی "...یَمُت یرنی"؟!

عاشقان را معاف باید کرد

 

عبد، بی تاب دیدن مولاست

رود، بی تاب وصل بر دریاست

 

شعر من شعر اقتباسی نیست

ساده می گویم و هراسی نیست

 

گرچه آلوده ام محب توام

عیب و ایراد من اساسی نیست

 

ظرف مجنون شکست تا نرود

قصد لیلا که ناسپاسی نیست

 

از شبی که مرا نجف بردی

در سر من دگر حواسی نیست

 

نجفت از سرم نمی افتد

از خیال حرم خلاصی نیست

 

پس نزن لااقل دلم را تو

روزی اش گر علی شناسی نیست

 

بی نوایم ولی تو را دارم

دل خوشم یاعلی تو را دارم

 

محمد جواد شیرازی

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) – محمد کاظمی نیا

 

دادند براتم که گدایی بکنم

در پیش کریم خود نمایی بکنم

بر حال دل خویش دعایی بکنم

وقتش شده تا خدا خدایی بکنم

 

یا محسن و یا مُجمِل یا ربّ، الله

من بنده ی راه نابلد، من گمراه

 

با کاسه ی خالی آمدم پُر بشود

تا کی نمک و نان من آجر بشود

وقتش شده سنگ فرش دل، دُر بشود

ای کاش که آخرش گدا، حُر بشود

 

تا درک حضور خویش، فهمی بده ام

از سفره ی اعتکاف سهمی بده ام

 

ای وای اگر فقیر برگردم من

در دام غرور اسیر برگردم من

یا اینکه از این مسیر برگردم من

به سمت کریم، دیر برگردم من

 

قولی بده که هوای من را داری

در محضر خویش جای من را داری

 

به حق علی مرتضی ادرکنی

به فاطمه، ام الشهدا ادرکنی

به حق امام مجتبی ادرکنی

یا رب به حسین سر جدا ادرکنی

 

می آورم آخرین قسم را بر لب

دریاب مرا بحق بی بی زینب

 

محمد کاظمی نیا