اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) –حسن لطفی

 

هرچه بادا باد اما عشق باد

عشق بادا عشق بادا عشق باد

جوهر این عاشقی‌ها عشق باد

کارِ دنیا کارِ فردا عشق باد

عقل رفت وگفت تنها عشق باد

 

عین و شین و قاف یعنی جان حسین

عشق یعنی جان سَنَ قربان حسین

 

عشق حسی زیرِ باران خداست

"عشق اسطرلاب مردان خداست"۱

اولین ابیات دیوانِ خداست

عشق آری شورِ طوفان خداست

حا و سین و یا و نون جان خداست

 

ای ظهورِ ذات بی پایان حسین

جانِ ما ای جان سن قربان حسین

 

"عشق یعنی جلوه‌ای در آبگین"۲

عشق یعنی دست حق در آستین

عشق یعنی عقل اما با یقین

عشق یعنی نیست غیر از او همین

عشق یعنی یا امیرالمومنین

 

یا علی گفتیم و بعداز آن حسین

جان ما ای جان سَنَ قربان حسین

 

اینهمه غارتگری‌ها را ببین

از دلِ ما دلبری‌ها را ببین

زیر پایت پادری‌ها را ببین

شور و شوقِ نوکری‌ها را ببین

یا حسینِ آذری‌ها را ببین

 

سالدی قَلبیم د َعجب طوفان حسین

جان ما ای جان سن قربان حسین

 

ما خرابیم و شراب آلوده‌ایم

تربتت خورده تراب آلوده‌ایم

خواب تو دیدیم و خواب آلوده‌ایم

ما به این احساس ناب آلوده‌ایم

ما به نور آفتاب آلوده‌ایم

 

دست ما بادا بر آن دامان حسین

جان ما ای جان سن قربان حسین

 

روز اول که دلم را ساختند

با همین دلها حرم را ساختند

بعد آن شادی و غم را ساختند

از نوکِ مژگان قلم را ساختند

نقش شد نامت عَلَم را ساختند

 

نعره زد میرِ علمداران حسین

جان ما ای جان سن قربان حسین

 

تو حسینی و سلامت شد حسن

خوش بحالت که امامت شد حسن

آمدی و همکلامت شد حسن

آفتاب رویِ بامت شد حسن

استلامت احترامت شد حسن

 

"شد حسن با هیبتت حیران حسین"۳

جان ما ای جان سن قربان حسین

 

نام آقازاده هایت تا علی است

با همین سه کارهامان با علی است

یادمان دادی فقط آقا علی است

با شما شیرینی دنیا علی است

یاعلی و یاعلی و یاعلی است

 

گفت ایوان نجف : سلطان حسین

جان ما ای جان سن قربان حسین

 

مادرم من را به دستش تا گرفت

ماجرای ما همانجا پا گرفت

کربلایت در دلِ ما جا گرفت

کار عشق و عاشقی بالا گرفت

دست ما را حضرت زهرا گرفت

 

درحرم گفتیم آقا جان حسین

جان ما ای جان سن قربان حسین

 

ای دل از این زخم پنهانی بخوان

چند بیت عمان سامانی بخوان

یاد زینب از پریشانی بخوان

از وداعی سخت بارانی بخوان

رفت پیراهن ، زِ عریانی بخوان

 

من کی‌اَم عمان بی سامان حسین

جان من ای جان سن قربان حسین

 

"خواهرش بر سینه و بر سر زنان

رفت تا گیرد برادر را عنان

در قفای شاه رفتی هر زمان

بانگِ مَهلاً مَهلَنَش بر آسمان

اهل دل را آتش اندر جان زنان"۴

 

بی تو ای وای من و طفلان حسین

صبر کن ای جان سن قربان حسین

 

۱.تضمینی از مولوی

۲.اشاره ای به آیه مبارکه نور

۳.حدیثی از امام مجتبی علیه السلام

۴.ابیاتی از گنجینه ی اسرار عمان سامانی

 

حسن لطفی 09/02/96

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) – محمد جواد شیرازی

 

حال ما را گاه گاهی باده می ریزد به هم

گاه گاهی تربت سجاده می ریزد به هم

 

هر کجایی می رسم می گویم از آقایی اش

عالمی را عبد نوکر زاده می ریزد به هم

 

در گذرگاهش کمی پیراهنش خاکی شده

عابران را عطر سیب جاده می ریزد به هم

 

گاه از بس که سرم را سوی پایش می کشم

حلقه های دور این قلاده می ریزد به هم

 

در رحِم از بس انا العطشان انا المظلوم گفت

مادرش را روضه های ساده می ریزد به هم

 

از غم زهرا دل احمد، دل حیدر گرفت

از غمش هر عاشق دل داده می ریزد به هم

 

نیمه شعبان... کربلا... من را نینداز از قلم

مجلسی را از قلم افتاده می ریزد به هم

 

راهی ام کن از نجف با عطر سیب کربلا

سوی وادی جنون، صحن غریب کربلا

 

پشت درب خانه ات سر می زنم تا وقت هست

سر به میخانه مکرر می زنم تا وقت هست

 

با پر و بال شکسته روی خاک افتاده ام

دور این گهواره پر پر می زنم تا وقت هست

 

من حسینی هستم و بر سینه ام در هر کجا

مهر و سنگ عشق دلبر می زنم تا وقت هست

 

نان نمی خواهم خودت از پشت در بیرون بیا

بی حیایم پشت هم در می زنم تا وقت هست

 

این بزرگی های تو من را موحد کرده است

حرف از "اللهُ اکبر" می زنم تا وقت هست

 

تا سحر بر عاشقانت جام کوثر می دهند

پس شراب از جام کوثر می زنم تا وقت هست

 

تا که بر حال من هجران زده رحمی کنی

به جنون خود را من آخر می زنم تا وقت هست

 

روسیاهم، پستم و بی ارزشم ای پادشاه

می نشینم پشت این خانه به امید نگاه

 

محمد جواد شیرازی

 

******************

 

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) – محمد حسین رحیمیان

 

بوی تو آمد توانم داده اند

مرده ای بودم که جانم داده اند

 

سر به قربان همان ها که مرا

هدیه بر این خاندانم داده اند

 

روز میلادم برای نوکری

بر حسین مهربانم داده اند

 

قول دادم روز و شب گویم حسین

روز اول که زبانم داده اند

 

فطرس و حر و رسول ترک ها

شیوه توبه نشانم داده اند

 

بهترین راه سلوکم با حسین

پاک گشتم تا که گفتم یا حسین

 

می رسد نان و نوایم از حسین

این همه آوازه هایم از حسین

 

هر سحر دست دعای مادرم

خیر می خواهد برایم از حسین

 

بندگی با من، دعا با حضرتش

التماس از من، عطایم از حسین

 

آن قدر در می زنم این خانه را

تا بگیرم کربلایم از حسین

 

ای خدا جان ابوفاضل نکن

تا خود محشر جدایم از حسین

 

نام او آمد عوض شد حال من

گریه ها و خنده هایم از حسین

 

هر چه از او می رسد بر ما نکوست

عشق یعنی هر چه خاطر خواه اوست

 

هر که نامش عبد این دربار نیست

تا ابد با او زمانه یار نیست

 

برده دل از آدم و جن و ملک

روی دستش تا ابد دلدار نیست

 

هر که در عالم حسینی می شود

بی کس و تنها و بی غمخوار نیست

 

ما فقط از او تقاضا می کنیم

با کس دیگر که ما را کار نیست

 

بر می آید از محبش معجزه

هیچ کاری با حسین دشوار نیست

 

او شده شمع و جهان پروانه اش

کافران و مومنان دیوانه اش

 

هر که شد خانه خرابش بیشتر

شد دعای مستجابش بیشتر

 

هر که زیر پرچم آقا نرفت

روز محشر اضطرابش بیشتر

 

هر کسی شد ثروتش خرج حسین

رزق بی حد و حسابش بیشتر

 

هر که می گوید الهی بالحسین

می دهد زهرا جوابش بیشتر

 

عالِمی می گفت گریه بر حسین

از نماز شب ثوابش بیشتر

 

اولیاء الله گریان حسین

سائل لطف فراوان حسین

 

ای که در تاریخ همتای تو نیست

نیست دل آن دل که شیدای تو نیست

 

تا ابد روشن چراغ روضه ات

در جهان مانند غم های تو نیست

 

گریه بر تو عادت پیغمبران

چشم هر بنده، که دریای تو نیست

 

آه آه ای زینت دوش نبی

خار و خاشاک زمین جای تو نیست

 

وای از آن دم، که زینب ناله زد:

جای سالم بین اعضای تو نیست

 

بگذریم از آن چه آمد بر سرت

ناگهان در پیش چشم مادرت ...

 

محمد حسین رحیمیان

 

******************

 

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) – قاسم نعمتی

 

مستی از جام تو سرمنزل هوشیاری ماست

بیدل از عشق شدن شیوة دلداری ماست

 

مبتلای تبِ عشقیم و تجلی داریم

دردبیچارة این لذت بیماری ماست

 

بیدلی اول راه است خدارا عشق است

دل ز ما دلبری از یار ز همکاری ماست

 

هو کشان قد علم اندر صفِ رندان کردیم

چوبة دار فقط مسند سرداریِ ماست

 

هرکجا جلوة یاراست همانجا عرش است

نمک خانه اش اسباب گرفتاری ماست

 

دل ما میکده و صاحبِ میخانه حسین

می حسین باده حسین ساغر و پیمانه حسین

 

هنرِ عشق به تصویر کشیده آهی

دلِ مارا به حریم تو نموده راهی

 

نوکر خانة تو عارفِ بالله شود

علی اکبربشود «جُونِ» سیاهی گاهی

 

نوکرت پیر که شد دلبری اش بیشتراست

ماجرایی شده این قصة خاطرخواهی

 

زلف ِ خود پهن نمودی و شکارم کردی

به هدایت برسد صید تو از گمراهی

 

خاطرم نیست چه شد دل به تو دادم آقا

بی سر و پا چو منی در ره تو شد راهی

 

درد و دل کردنِ با تو چقَدَر می چسبد

چون کریمی و زاحوال گدا آگاهی

 

خون من نذر نگاهت لک لبیک حسین

شاهِ عاشق کُشی و حضرت ثارالهی

 

چه کسی فکر غلام است به غیر از ارباب

پسرِ فاطمه این سائل خودرا دریاب

 

اثر بارش باران به چمن می ماند

عشق بازی که سر افتاد ،سخن می ماند

 

از گل تربت تو بوی حرم می آید

عطر سجاده سحرگاه به تن می ماند

 

خواب دیدم سحری پای ضریحت هستم

چه کنم حسرت آن بر دل من می ماند

 

چه جوان ها که به پای غم تو پیر شدند

بشود دوستی آن دم که کهن می ماند

 

با گنهکاری من دیدن تو ممکن نیست

  بر ترانی دلم پاسخ لن می ماند

 

بوی سیب از همه ی کرببلا می آید

اشک مادر اثرش روی بدن می ماند

 

هر چه مردست اگر پای تو بی سر بشود

پرچم عشق تو بر شانه ی زن می ماند

 

صد هزاران چو اویس ،خاک ره زینب نیست

عاشق از یار جدا شهر قرن می ماند؟؟

 

  گر بنا شد که وصیت بنمایند عشاق

  چه بدن هاست که بی غسل وکفن می ماند(مدافعان حرم)

 

قاسم نعمتی