اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) – آرمان صائمی

 

به نام عشق..به نام خدا...به نام حسن

به نامِ نامىِ مولا كه شد امامِ حسن

 

شب ولادت او ماه ميهمانى شد

خودِ خداست دمِ دّر به احترامِ حسن

 

خوشا به حال كسى كه غلامِ حيدر شد

خوشا به حال خودم كه شدم غلامِ حسن

 

تمام قافيه ها بهر مصرعى آمد

حسن تمام خدا و خدا تمامِ حسن

 

هواى شعر من امشب هواى باران است

لب خدا به خدا گرم يا حسن جان است

 

نشان بده به همه عينِ لايزالى را

بيا و پر بكن اين دست هاى خالى را

 

ميانِ شورِ مناجات نام تو كافيست

چه احتياج ابوحمزه ى ثمالى را؟

 

تويى كه هر قدمت شان كبريا دارد

تويى كه سبز نمودى همه حوالى را

 

كريم آل عبايى..نشد ندارى تو

و مستجاب نمودى تو هر محالى را

 

قسم به كعبه كه عيناً خودِ مطافى تو

غريب آل على..عين و شين و قافى تو

 

چقدر با كرمت مستجابمان كردى

تو كه ز خجلت خود قطره آبمان كردى

 

هميشه بيش تر از حد انتظارى تو

مويز بوده ايم و تو شرابمان كردى

 

همينكه نوكر تان گشته ايم ممنونيم

همينكه خاك قدومت حسابمان كردى

 

چقدر يكه و تنها چقدر درويشى

چقدر از غم غربت خرابمان كردى

 

به لطف گام تو گل شد گلاب آقاجان

و نوكرت شده عاليجناب آقاجان

 

خدا سپرد فلك را به اختيار تو

كه حيدرى شده شان اقتدار تو

 

هنوز پرچم تو بين أوليا بالاست

حسين فاطمه نازد به اعتبار تو

 

ميانِ كوچه نشين تا كه راه بند آيد

در اين ميان خدا گشته بى قرار تو

 

اگر نبود كسى پا ركابتان باشد

ببين كه هست سرم بى قرار دار تو

 

تمام ايل و تبارم فداى تو آقا

منم گداى گداى گداى تو آقا

 

آرمان صائمى

 

********************

 

اشعار مدح حضرت امام حسن مجتبی(ع) – رضا قاسمی

 

شُغلم این است ، گدایی ز دیار حسنم

بعد ، با حفظ سِمَت نوکر یک بی کفنم

 

خانه ی مادری ام خاک بقیع است فقط

مدتی هست که تبعید شدم از وطنم

 

همه جا و همه دَم تکیه کلامم "حسن" است

ذکر تو مثل ستون است ، به قصر سخنم

 

شهر را مست کنم با نفسِ "حای" حسن

بوی گُل پر شده در صحن و سرای دهنم

 

ذاتا از ریشه کریم اند ، گدایان کریم

بین آنان به خدا هیچ تر از هیچ ، منم

 

مطمئنم که کسی بود ، سوا کرد مرا

نظر مادرتان است ، اگر سینه زنم

 

هر زمان سینه زن بزم عزای تو شدم ...

گریه کرده ست به روی تن من پیرهنم

 

به روی لوحِ دلم حک شده با خط درشت

"من حسینی شده ی دست امامم حسنم"

 

غصه ی بی حرمیّ تو مرا کشت ، حسن

زیر خورشیدی و این شد سبب سوختنم

 

کاش می شد که پس از مرگ ، شوم خرج شما

سایبانی بشود روی مزارت ... بدنم

 

رضا قاسمی

 

*********************

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) – رضا تاجیک

 

چشم وا کرده شدم دست به دامان حسن

مادر افکند مرا در یم احسان حسن

روزی از دست علی خوردم و از خوان حسن

از همان روز شدم بی سر و سامان حسن

 

بر جبینم بنویسید مسلمان حسن

 

دل خود را سر هر بام ، هوایی نکنم

طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنم

رو به هر قبله و هر قبله نمایی نکنم

پیش هر سفره که پهن است گدایی نکنم

 

نان هر سفره حرام است به جز نان حسن

 

 چه مقامی و چه نامی ، چه مرامی دارد

چقدر لطف به بیمار جذامی دارد

خنده در پاسخ آن سائل شامی دارد

وه که ارباب دو عالم چه امامی دارد

 

همه اینها غزلی هست به دیوان حسن

 

 آنکه نامش شده احلی من عسل کیست ؟ حسن

آنکه بخشندگی اش گشته مثل کیست ؟ حسن

معنی حی علی خیر العمل کیست ؟ حسن

مرد نام آور پیکار جمل کیست ؟ حسن

 

شتر سرخ زمین خورد ز طوفان حسن

 

ارث مظلومیت از غربت بابا دارد

قد خم ، سینه ی خون ، دیده ی دریا دارد

جگری سوخته از زخم زبان ها دارد

گر بگوییم غریب الغربا ، جا دارد

 

خون شد از یاد غمش قلب محبان حسن

 

زهر آمد به سراغش، جگرش ریخت به هم

بس که پیچیده به خود ، موی سرش ریخت به هم

زینبش آمد و چشمان ترش ریخت به هم

همه ی خاطره ها در نظرش ریخت به هم

 

دل پریشان شده از موی پریشان حسن

 

چقدر سخت گذشته است به او در کوچه

چه مراعات نظیریست ، حسن ، در ، کوچه

باز هم خاطره ی گریه و مادر ، کوچه

قاتل جان حسن می شود آخر کوچه

 

کوچه عمریست که آورده به لب جان حسن

 

چشم نامرد به ناموس علی تا افتاد

وای بر من ، زد و بر صورت گل ، جا افتاد

ناگهان روی زمین حضرت زهرا افتاد

خواست تا پا بشود ، باز هم امّا افتاد

 

شعله ی آه کشد سینه ی سوزان حسن

 

 رضا تاجیک

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

 

من اشك را بهتر ز باران دوست دارم

اين چشمها را خيس و گريان دوست دارم

 

اين دورى و اين دوستى، عاشق ترم كرد

پس بيشتر از مصر، كنعان دوست دارم

 

ریزه خورم رزق من از دستاسِ زهراست

از مرغِ بريان بيشتر، نان دوست دارم

 

شرط قبول توبه ها آمد به دنيا

العفو را هم با حسن جان دوست دارم

 

عكس مزارت را پُر از خورشيد كردم

بس كه بقيعت را چراغان دوست دارم

 

از لطف تو من با حسينم، كربلا را

با قبرِ خاكىِ تو يكسان دوست دارم

 

با به درك افتادن آلِ سعودى

يثرب حسن آباد مى گردد به زودى

 

يك مُشت سائل گرم رازند و نيازند

ميخانه ها تا صبح امشب بازِ بازند

 

امشب خدا هم با همه دورُ و برى هاش

مهمان زهرايند، اطراف حجازند

 

فرقى ندارد كه گدا يا شاه باشى

بر سفره او شاه و رعيت هم طرازند

 

كافيست يك لحظه بيايد بينِ كوچه

بايد زيارت گاه در كوچه بسازند

 

آنها كه اينجا پيشِ رويش سر بزيرند

روز قيامت كه مى آيند سر فرازند

 

عرض ادب بر او كه رزق هر كسى نيست

آن عدّه اى كه مادرش گفته مجازند

 

سائل بر این عهد است یا امشب بميرد

يا كه امام مجتبى دستش بگيرد

 

اين كيست كه خاكِ قدومش نور دارد؟

اين چيست كه جِبريل را مأمور دارد؟

 

بايد بپوشانند مهتابِ رُخَش را

از آن زنى كه چشمهاى شور دارد

 

موسى به قلبِ كوه رفته هر شب امّا

او زير اين سجاده كوهِ طور دارد

 

گر چه سليمان است و تاج و تخت دارد

اُنس عجيبى با سپاهِ مور دارد

 

بايد جمل را هم ببينى مثل صلحش

شير جمل چون شاه خيبر زور دارد

 

در صلح او عبّاس و اكبر رشد كردند

كرب و بلا اينگونه جنس جور دارد

 

از ضربه قاسم كه تند و آتشين است

معلوم شد دست حسن در آستين است

 

با تو مسيرم تا به آخر هست روشن

مِهرِ تو را داریم و محشر هست روشن

 

پرونده اى تاريك آوردم كه ديدم

در دست تو چندين برابر هست روشن

 

در پاسخ آن ناسزا گفتى بفرما

زيرِ اُجاقِ خانه يكسر هست روشن

 

كورىّ چشمى كه به جدّت گفت ابتر

تو هستى و چشم پيمبر هست روشن

 

آن شيخ منبر رفته را پايين بياور

با حرف تو تكليف منبر هست روشن

 

تقدير تو اين است باشى و ببينى

آتش بروى مادر و در هست روشن

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) – محمد حسین رحیمیان

 

من آفریده شدم تا شوم گدای کريم

عبادتم شده افتادنِ به پای کریم

 

همیشه داشت محبت به ظرف خالی من

همیشه شامل حالم شده وفای کریم

 

نوشته اند مرا خاک پای آل علی

همیشه بر لب آیات هل اتای کریم

 

شنیده ام که تمام فرشتگان خدا

زدند بوسه به دست گره گشای کریم

 

چه نعمتی، چه عطایی ، چه خوب توفیقی

سپرده اند مرا دست مجتبای کریم

 

چه افتخار بزرگی نوشته اند مرا

فداییِ سر فرزند اول زهرا

 

منم کسی که فقط زیر منت حسن است

تمام زندگی ام از عنایت حسن است

 

به من خدای دو عالم چه ثروتی داده است

تمام دار و ندارم محبت حسن است

 

هزار شکر خدا را ، که کار و بار من

گداییِ کرمِ بی نهایتِ حسن است

 

هزار شکر شدم من غلام اربابی

که گفته اند مطیع ولایت حسن است

 

شنیده ام رفع الله رایت العباس

ولی روی سر عباس رایت حسن است

 

حسن امام و حسن اول و حسن آخر

حسن قیامت کبری ، حسن ، خود ِ حیدر

 

چه دست های کریمی ، چه لطف بسیاری

بگو به جای حسن ، قبله وفاداری

 

رسیده وقت تلافی آن همه ایثار

خدا به شاه نجف داد عجب علمداری

 

فرای روزی آن بنده ای که ذکر لبش

حسن حسن شده در شادی و گرفتاری

 

بدان که ختمِ به خیر است آخر ، عاقبتت

اگر میان دلت ، حب مجتبی داری

 

شبیه فاطمه دارد هوای دشمن و دوست

همیشه چشمه ی الطاف او بُوَد جاری

 

رسیده بر همگان بخشش و عنایت او

سه بار خرج خدا شد تمام ثروت او

 

پیمبران همه هستند بی قرار حسن

فراتر است ز ادراک اعتبار حسن

 

حساب دشمن او با حسین و عباس است

جهنمی است کسی که نبود یار حسن

 

شبیه کعبه شده قبله گاه این عالم

دلی که هست همیشه در اختیار حسن

 

میان عرش، ملقب شده به مرغ بهشت

کبوتری که نشسته است در جوار حسن

 

خدا کند که فدای سرش شوم روزی

خدا کند که بیاید سرم به کار حسن

 

نوشته اند مرا بنده ی مرام حسن

غلام همت آنم که شد غلام حسن

 

دوباره در دل من زنده گشته یاد بقیع

چه گریه ها که در آورده بی اراده بقیع

 

شب ولادت آقا کسی کنارش نیست

دوباره گشت بلند، آه از نهاد بقیع

 

گذشت عمر من و چار امام بی حرمند

همه غمم شده در هر امامزاده بقیع

 

میان صحن عتیق رضا زدم فریاد

امام غائب عالم ! برس به داد بقیع

 

به گل نشستن آل سعود دیدنی است

زمان آمدن قبله ی مراد بقیع

 

بقیع می زند از دل صدا ، بیا آقا

قسم به بی کسی مجتبی ، بیا آقا

 

محمد حسین رحیمیان

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) – محمد حسن بیات لو

 

حالا که آسمان دم باران گرفته است

طبع سرودنم چقدر جان گرفته است

 

ازاین طراوتی که پر از عطر نام توست

دور و بر مرا گل ریحان گرفته است

 

ممنونم از کرامت تو ، زندگی من...

ازلطف بی حدت سروسامان گرفته است

 

از دست با کرامت تو سالیان سال

دستان خالی ام چقدر نان گرفته است

 

ای مهربان شهر مدینه امام من

یا ایها العزیز ، عزیز خدا "حسن"

 

هر واژه ای که لایق مدحت نمی شود

هرجمله ای که درخور وصفت نمیشود

 

هرکس که شعرگفت نظرکرده ی تو نیست

مضمون تو به هرکسی قسمت نمیشود

 

امشب بیا و حال مرا رو به راه کن

آقا اگر برای تو زحمت نمی شود

 

بانی سفره های شلوغ مدینه ای

یک بار هم سرای تو خلوت نمی شود

 

تو قهرمان جنگ جمل بوده ای ولی

از این حماسه های تو صحبت نمی شود

 

اسطوره ی شجاعت و قدرت امام من

یا ایها العزیز ، عزیز خدا  "حسن"

 

دست کریم تو چقدر بی نظیر بود

دنبال  مردمان غریب  و  فقیر بود

 

با دست خالی یک نفر از پیش تو نرفت

از بس که خیر مرحمت تو کثیر بود

 

یک بار هم خودت به غذا لب نمیزدی

اما تمام شهر ز دست تو سیر بود

 

لحن صدای تو همه را جذب کرده بود

از بسکه طرز صحبت تو دل پذیر بود

 

از بردباری ات چه بگویم که دشمنت

حتی از این صبوری تو سر به زیر بود

 

ای انتهای جود و کرم ای امام من

یا ایها العزیز ، عزیز خدا "حسن"

 

خورشید را جمال تو بیکار می کند

مهتاب بی تو میل شب تار می کند

 

تو آمدی و روزه ی خود را علی فقط

با  بوسه بر  لبان تو افطار می کند

 

هستی تو آن کریم که اموال خویش را

هر سال با رضای خود ایثار می کند

 

من  از  تبار  میثم  تمارم ، عاقبت

عشقت حواله ام به سر دار می کند

 

این خصلت تو که به گدا رحم میکنی

گاهی فقیر را چه طلب کار می کند

 

لطف تو هست شامل حالم امام من

یا ایها العزیز ، عزیز خدا "حسن"

 

شهر مدینه از قدم تو منور است

زیبایی تبسمت از جنس کوثر است

 

یک جلوه از نگاه تو یعنی خود بهشت

حتی بهشت هم ز نسیمت معطر است

 

قدری قدم بزن سر این کوچه و ببین

دنبال تو فرشته پی بال و شهپر است

 

روی خوشت مکرم الاخلاق دین ماست

با خلق و خوی تو شده کافر خدا پرست

 

با یاد قبر خاکی و بی زائرت ببین

چشمان عاشقان و مریدان تو تر است

 

ای غصه دار کوچه و سیلی امام من

یا  ایها العزیز  عزیز  خدا  "حسن"

 

محمدحسن بیات لو

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) – علیرضا خاکساری

 

بر طالع من حک شده دیوانه بودن

با عقل و جمع عاقلان بیگانه بودن

 

قسمت نشد که پای تو آتش بگیرم

توفیق میخواهد مگر پروانه بودن

 

لقمه دهانم میگذاری و می ارزد

تا به ابد کلب در این خانه بودن

 

حالا که تو مال منی معنا ندارد

دنبال مال و شهرت و کاشانه بودن

 

من یا کریمی گرم ذکر یا کریم ام

سیرم از این در بند آب و دانه بودن

 

اصلا معطل کن مرا که دلنشین است

چشم انتظار روزی ماهانه بودن

 

امشب به یمن مقدم خود ای نگارم

اصلا مرا گردن بزن ، حرفی ندارم

 

تو آمدی معنا ببخشی لفظ یل را

صید خودت کردی غزال من غزل را

 

تو مغز بادام رسول الله هستی

تو آمدی رونق دهی ضرب المثل را

 

گرم طوافت دیده ام ماه مدینه !

خورشید را زهره و ناهید و زحل را

 

تفسیر کن تا قسمتی شام ابد را

تعریف کن سربسته هم صبح ازل را

 

من باورم این است که در امر خلقت

تو مشورت دادی خدای لم یزل را

 

ای حیدر ثانی به تیغ تو سپردند

نابودی فتنه گر جنگ جمل را

 

هرکه به تو ایمان ندارد در حضورش

باید بخوانم آیه ی “بَل هُم اَضَل “را

 

تا پای تو یک روز خونم را بریزند

دارم به لب “الموت احلی من عسل” را

 

یک شهر مشتاق رهایی داری اقا

قطعا که یک دنیا فدایی داری اقا

 

از خواب غفلت شهر را بیدار کردی

وقتی مسیر عشق را هموار کردی

 

من روزه را با یا حسن افطار کردم

با مقدمت این ماه را پربار کردی

 

با سفره ای که در مدینه پهن کردی

امثال حاتم را دگر بیکار کردی

 

نان شبت را به گدای شهر دادی

مانند زهرا مادرت رفتار کردی

 

دار و ندار زندگی ات را سه دفعه

با شوق در راه خدا ایثار کردی

 

تو مرتضای دومی در زهد و تقوا

هر روز را با نان جو افطار کردی

 

در را که به روی فقیرانت نبستی

با روی باز از سائل ات دیدار کردی

 

جیب مرا پر کردی از درهم نه یکبار

این لطف را در حق من تکرار کردی

 

 از این همه الطاف تو ممنونم آقا

من آبرویم را به تو مدیونم آقا

 

با هر نگاه از آجر ما نان بسازی

در کوچه ی خود خیمه الاحسان بسازی

 

آن قدر میبخشی که با دست کریمت

از سائل درمانده یک سلطان بسازی

 

تو کعبه ی لطفی اگر خلوت بمانی

با دست پر مهرخودت مهمان بسازی

 

کافی ست که از خانه پا بیرون گذاری

از خاک کوچه لؤلؤ و مرجان بسازی

 

دور از تصور نیست آقاجان شبی هم

از من فؤاد و دعبل و عمان بسازی

 

ترفند تو این است که ساکت بمانی

تا با هنرمندی خود جریان بسازی

 

تا مهربانی را بیاموزی به عالم

با طعنه و دشنام این و آن بسازی

 

کم مانده که با یک نگاه فوق العاده

از مرد شامی میثم و سلمان بسازی

 

سلمان که “منّا”شد رها از هرچه “من”شد

یک پنجم از عمر را عبدالحسن شد

 

ای آسمانی رزق امروز زمینی

مثل علی دست خدا در آستینی

 

عباس ،علی اکبر ،محمد ،عون ،قاسم

الحق و الانصاف لشگر آفرینی

 

هرکه ذلیل ات خوانده بی شک خود ذلیل است

مولا عزیزی و مُعِزُّ المُؤمِنینی

 

من که زبانم بند آمد ازشکوهت

حرفی بزن با من به لحن دلنشینی

 

من که خبر دارم دو دفعه صبح و مغرب

نزد جزامی های شهرت مینشینی

 

من به تو رو می آورم فردای محشر

تو بهترین مصداقی از حبل المتینی

 

یکبار از نزد تو ناراضی نرفتم

از بسکه اقا مهربان و نکته بینی

 

عبد تو هستم بیم فردایی ندارم

من که به خوبی تو آقایی ندارم

 

از تو نوشتن از تو گفتن کار من نیست

بدبخت هرکس که برایت سینه زن نیست

 

صبر و سکوت و صلح ات آقا مصلحت بود

ورنه شبیه تو کسی که صف شکن نیست

 

باید زره بر تن کنی وقت نمازت

این دشمن بزدل حریف تن به تن نیست

 

قافیه ام تکراری است اما می ارزد

اصلا کسی به خوبی آقای من نیست

 

“أین الحسن “سر میدهد خاک یمن هم

این ناله های آتشین که از قرن نیست

 

با نام تو روحانی اینجا جلوه کردند

هرکس که نامش شد حسن حتما حسن نیست

 

بشکن تمام قفل ها را ناز شصتت

داری کلید باب جنت را به دستت

 

علیرضا خاکساری

 

********************

 

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) – حسن لطفی

 

باید بچشد گرمیِ طوفانِ نجف را

هرکس که ندارد تبِ سلطان نجف را

 

ما را نه فقط بر سرِ این سفره نشاندند

خورده است نبی هم کمی از نان نجف را

 

بخشید خدا اولِ این ماهِ مبارک

پیش از همه ی خلق مسلمان نجف را

 

می خواست ببینیم کریمیِ علی را

رو کرد خداوند حسن جانِ نجف را

 

یک روز بیاییم و بسازیم مدینه

بالای سرِ فاطمه ایوان نجف را

 

دیدیم همه سروری آل علی را

اول پسرِ مادریِ آل علی را

 

جبریل شدم مثلِ کبوتر شدم امشب

ای شوق ببین یک کَسِ دیگر شدم امشب

 

نامت به لبم آمد و چسبید لبانم

انگار پُر از قندِ مُکرر شدم امشب

 

من از جبروت و جلواتِ تو شنیدم

ای عشق به من حق بده کافر شدم امشب

 

پیراهنم از عطرِ گلابت شده لبریز

از لطفِ شما لاله ی قمصر شدم امشب

 

آقا به ضریحی که نداری پَرِ من خورد

پیشِ تو عجب نیست اگر زر شدم امشب

 

باید که ببینند علی را حسنش را

نقش شرف الشمس عقیق یمنش را

 

آیینه بگیرید پیمبر شدنش را

از روز ازل حضرتِ حیدر شدنش را

 

باید که عقیقه بکند فاطمه امشب

شیرینیِ این لحظه یِ مادر شدنش را

 

یوسف سرِ این کوچه دویده است ولی باز

می دید در آن غُلغُله آخر شدنش را

 

چشمی که حسد داشت به ذریه ی زهرا

با رویِ حسن دید خود ابتر شدنش را

 

بین الحرمین اند ملائک همه امشب

تبریک بگویند برادر شدنش را

 

تنها نه دل ما که دو عالم حسنیه است

هر دو حرم کرببلا هم حسنیه است

 

باید که علی چند پسر داشته باشد

تا این که مدینه سه قمر داشته باشد

 

مانند نبی کیست که در بینِ دو عالم

از فاطمه ی خود دو جگر داشته باشد

 

باید که پسر دار شوی تا که بفهمی

شیرینیِ باغی که ثمر داشته باشد

 

هرکس که از این ایل بود موقع رزمش

در پنجه ی خود تیغِ دو سر داشته باشد

 

باید که پس از نامِ علی ذکرِ حسن داشت

تا تیغِ اباالفضل اثر داشته باشد

 

آن چشم که دیدت چقدر مست شد آقا

یک شهر پُر از کوچه ی بن بست شد آقا

 

خورشید چرا نیمه ی شب بر سر بام است

گو ماه نیاید که مرا ماه تمام است

 

آن کَس که در این خانه غلام است امیر است

آن کَس که امیر است بر این خانه غلام است

 

“در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن

بی رویِ تو ای سرو گل اندام حرام است”

 

با اینهمه حُسنی که شده جمع در اینجا

حیران شده ام قبله کدام است کدام است

 

هر کس که جمل بود و تو را دید نوشته است

سوگند که صلح تو قیام است قیام است

 

لایوم….بگو تا بگدازیم برایت

ای کاش حسینیه بسازیم برایت

 

حسن لطفی