اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
فیض بردیم ز احسان و عطا این شبها
پُر شود با کرمت دست گدا این شبها
تو بیا واسطه شو توبه ی ما رَد نشود
مستجاب است به نام تو دعا این شبها
آبرو دار ؛ بخر آبروی رفته ی ما
دست ما را بده در دست خدا این شبها
پسر فاطمه محتاج دعائیم همه
می روی وقت مناجات کجا این شبها
در شب قدر که تقدیر همه خورد رقم
چه نوشتند برای شهدا این شبها
در همه عمر همه حاجت ما دیدن توست
لحظه ای پرده ز رخسار گشا این شبها
عده ای در نجف و صحن علی مهمان اند
مست حیدر دَم ایوان طلا این شبها
بر سر سفرهی سلطان چقدر می چسبد
طعم افطار ز دستان رضا این شبها
به همان چادر خاکی شده در کوچه قسم
یک سحری مجلس ما نیز بیا این شبها
تا سحر ذکر لب توست الهی به حسین
می روی تا حرم کرببلا این شبها
نوکرانت همه دلتنگ مُحرم هستند
جان زهرا بده روزی ما این شبها
مثل رگهای لبش هر نفسی خون می رفت
یاد آن لب شده ام غرق نوا این شبها
مثل زینب دل ما را به خدا ریخت به هم
زلف آشفته ی یک راس جدا این شبها
دم مغرب به روی نیزه سرش را بردن
ناله ها تا به مدینه خبرش را بردند
همه با دست پر از کرببلا می رفتن
عده ای چنگ زده بال و پرش را بردند
نخ پیراهن توست به لبهای کسی
گرگ ها بر سر دندان جگرش را بردند
بیشتر از همه در علقمه معطل بودند
با چه زحمت سر قرص قمرش را بردند
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب 29 رمضان 96
*******************
اشعار وداع با ماه مبارک رمضان – وحید محمدی
سفره دارد جمع می گردد، گدا را عفو کن
باز هم خوبی کن و این مبتلا را عفو کن
دیگر از این توبه ها دارم خجالت می کشم
یا رب این شرمنده غرق خطا را عفو کن
بر در این خانه من بهر امیدی آمدم
پس، نگیر از من تو این حال و هوا را، عفو کن
دست خالی آمدم، با دست خالی می روم
یا کریم این روسیاهِ بی نوا را عفو کن
پیش مردم آبروی بنده ات را حفظ کن
خوب و بد، در هم بخر، ای یار، ما را عفو کن
جان آقای خراسان، جان سلطان غریب
هم وطن های علی، موسی الرضا را عفو کن
من گنهکار و تویی غفار، یا رب الحسین
جان اربابم بیا این بنده ها را عفو کن
بوده ام این روزها مصداق فابک للحسین
گریه کن های غم کرببلا را عفو کن
جان آن که دست و پا می زد به زیر تیغ و تیر
حُرّ توبه کرده ی بی ادعا را عفو کن
وحید محمدی
*******************
اشعار وداع با ماه مبارک رمضان – حبیب باقر زاده
دارد غروب ماه خدا می رسد رفیق
پایان اشک و سوز و نوا می رسد رفیق
تا اینکه ماه لطف خدا می شود تمام
اتمام کار اهل بکا می شود رفیق
ماه خدا تجلی پرواز بنده است
پایان پر زدن به هوا می رسد رفیق
قطع یقین بدان که در این ماه؛ عاقبت
با افتخار عیدی ما می رسد رفیق
فردا گدا برای گدایی کجا رود؟
پایان کار شاه وگدا می رسد رفیق
این گریه های ما به خدا بی نتیجه نیست
برگ ضمانتی ز رضا می رسد رفیق
هرکس که راه وشیوه اوخط رهبری است
محشر به خدمت شهدا می رسد رفیق
هم عاقبت به خیرو هم اینکه شود عزیز
هر کس به محضر علما می رسد رفیق
باور کنید با نظر لطف فاطمه
روزی برات کرب و بلا می رسد رفیق
بعد از سه ماه گریه برآن شاه تشنه لب
باز این چه نوحه وچه عزا می رسد رفیق
حبیب باقر زاده
*******************
اشعار وداع با ماه مبارک رمضان – محمد جواد شیرازی
با یا علی، خدا را با اشک چشم خواندم
با فاطمه دعا را با اشک چشم خواندم
وقت اذان مغرب، چشمم به سفره تا خورد
آیات هل اتی را با اشک چشم خواندم
دل مرده بودم اما زنده شدم دوباره
تا ختم الانبیا را با اشک چشم خواندم
دیدم دلم گرفته، ذکر حسن گرفتم
با دوست ربنا را با اشک چشم خواندم
وقتی در اوج گرما بی تاب و تشنه بودم
سالار کربلا را با اشک چشم خواندم
فورا مرا خریدند، هربار پنج تن را
پنهان و آشکارا با اشک چشم خواندم
وقتی دلم شکست و یاد حسین کردم
با خویش روضه ها را با اشک چشم خواندم
عالم به گریه افتاد، تا شرح غارت آن
مظلوم سر جدا را با اشک چشم خواندم
حتی کفن نکردند آن پیکر رها را
جریان بوریا را با اشک چشم خواندم
از غربتش زبانم وقتی به لکنت افتاد
باقی ماجرا را با اشک چشم خواندم
محمد جواد شیرازی
*******************
اشعار وداع با ماه مبارک رمضان – محمد حسن بیات لو
یادت دلیل گریهی پنهانی من است
نامت انیس این دل زندانی من است
نـیمه شب آمدم که نبینی رخ مرا
بـار گناه علت پـنهانی من است
از خود بریدهام به تو نزدیک تر شوم
این روزها که خلوت روحانی من است
در خلوتم همیـشه کلنجار مـیروم
میگویم این چه وضع مسلمانی من ست
کاری بکن که رو نزنم بر کسی بیا...
چیزی بده که رزق سلیمانی من است
از سفرهی تو می خورم و سیر میشوم
صد شکر نعمتت همه ارزانی من است
یک جلوهات بر این دل تاریک و سنگیام
پایان خـواب های زمستانی من است
امشب که داد می زنم"العفو" ای خدا
لحظه به لحظه رحمت بارانی من است
گرم گناه بودهام و دیـر آمدم
عصیان دلیل غیبت طولانی من است
تا که نبخشیام من از اینجا نمی روم
این گریه برگ سبز پشیمانی من است
دارد بـساط سفرهی تو جمع می شود
غم می خورم که آخرمهمانی من است
محمد حسن بیات لو
*******************
اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
رفت و آمدهای سائل را کریمان می خرند
دیر هم حتی بیاید زود و آسان می خرند
التماس چشمهایت را بکن تا تَر شود
بیشتر از هر چه اینجا چشم گریان می خرند
دستهایی که به بالا رفته را پُر می کنند
دستگیرند و ز ما دست به دامان می خرند
بُشرِ مطرب را به حرفی بُشر حافی می کنند
گاه مور قصر را همچون سلیمان می کنند
ای فدایِ سفره داری که به ما هم راه داد
میزبان ها این حوالی ناز مهمان می خرند
وقت خوبی آمدی امشب امان نامه بگیر
آخرین شبها گدایان را فراوان می خرند
اهل ایران به داین رضا شهرت شدن
اهل ایران را به آقای خراسان می خرند
گر هوایِ کربلا داری بگو جانم حسین
آرزومندِ زیارت را دو چندان می خرند
شامیان رسم بدی دارند در پیش پدر
ناز دختر را روی خار مغیلان می خرند
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب 24 رمضان 96