اشعار ولادت حضرت امام رضا(ع)
اشعار ولادت حضرت امام رضا(ع) – علی اکبر لطفیان
قبل از قدم برداشتن در راه هجرانش
بايد رفاقت کرد با خار بيابانش
هجران کشيدن به اميد وصل ميارزد
گر اولش تلخ ست، شيرين است پايانش
هر کس که عاشق نيست پس اصلا چرا زنده ست
يا چه جوابى ميدهد فردا به وجدانش
خاکستر پروانه اى را ديدم و گفتم
هر کس که عاشق ميشود اين است تاوانش
آن کوچه اى که يار ما از آن گذر کرده ست
عشاق منت ميکشند از سنگ طفلانش
منکه چهل سال است روى خاک ميخوابم
حيف است نگذارم سرم را روى دامانش
اين شمعها که بر تن پروانه ميگريند
زنده نميمانند تا شام غريبانش
اشک جوانى بهترين سرمايه پيرى ست
خوب است باشد آدمى فکر زمستانش
در وقت مردن روبه قبله ميشود هر کس
من وقت مرگم ميشوم رو به خيابانش
در اصل بنده بودنش را جار خواهد زد
عبدى که سجده ميکند اول به ايوانش
باران که آمد بعد از آن خيرات ميبارد
خير کسى را خواستى اول بگريانش
سنگينى زنجير بر گردن نميگيرد
از گريه هر که خيس ميگردد گريبانش
من سالها در گيسوى تو سير ميکردم
سيرى که خيل عارفان خواندند عرفانش
وقتى دلم را دست چشمان تو ميدادم
باور نميکردم بيندازى به زندانش
يک شب در آغوشت نباشم خشک خواهم شد
پژمرده ميگردد گلى که نيست گلدانش
آنکه لبش را از ضريحت برنميدارد
صدها گره وا ميکند از کار، دندانش
گفتم همه هستند شايد جاى من هم هست
منهم يکى از اين کبوترهاى مهمانش
شکر خدا اينجا کريمان سلطنت دارند
دنيا به ايران نازد و ايران به سلطانش
سيرش دو چندان و سلوکش هم دو چندان است
هر کس که از قم ميرود سمت خراسانش
علی اکبر لطیفیان
********************
اشعار ولادت حضرت امام رضا(ع) – محمد جواد پرچمی
تا خداوندان شمایید و گدایانیم ما
در مسیر طوس آهوی بیابانیم ما
پشت سقاخانه ات دنبال درمانیم ما
سربلندیم و سرافرازیم و بارانیم ما
زیر دین گنبد شاه خراسانیم ما
دست ما خالی که باشد زود بالا می رود
پای مجنون بشکند هم سوی لیلا می رود
غالبا "لن" که بیاید صحبت از "لا" می رود
لا اله ما اگر دنبال الا میرود
علتش این است که با تو مسلمانیم ما
نیست مارا پیش دریا منت جو هيچ وقت
با طبیبان نيست مارا میل دارو هیچ وقت
غیر مشهد دست ما جایی نزد رو هيچ وقت
گر میسر نیست مارا قرب آهو هيچ وقت
تا دم محشر همان کلب نگهبانیم ما
دلخوشی ماست لانه کنج ایوان داشتن
نوکری در گوشه میخانه تا جان داشتن
وقت حاجت داشتن شاه خراسان داشتن
از کریمان خواستن یعنی دوچندان داشتن
شکرلله رعیت دربار سلطانیم ما
ما کبوترها دم گنبد مقرب می شویم
بال ما دور تو که پر زد مقرب میشویم
هرکجا نام تو می آید مقرب میشویم
در زیارت های قم مشهد مقرب میشویم
با همین آواره بودن عبد جانانیم ما
خاک پایت معجزات کبریایی درس داد
به دو صد زرگر فنون کیمیایی درس داد
سوزن خیاط زر شد پارسايي درس داد
پیر پالان دوز به شیخ بهایی درس داد
کیمیا این بارگاه است و نمی دانیم ما
می نوازد گاه گاهی هم سلیمان مور را
وا مکن از خانه ات این وصله ناجور را
شاد کن سلمانی بی تاب نیشابور را
قول دادی پر کنی تنهاییم در گور را
زیر خاک آقا بدون تو پریشانیم ما
سجده هایم یا رضا و ربنایم یارضا
می زنم هرشب صدایت کن صدایم یارضا
می شود آمین دعایت با دعایم یارضا
دیر شد آقا چه شد پس کربلایم یارضا
ناخوش خوش احوالیم آقا دیده گریانیم ما
سر در این خانه ها با ما و پرچم باخودت
دسته سینه زنی با ما ولی دم با خودت
روزی اشک تمام نوکران هم باخودت
واقعاً دلواپسیم آقا محرم باخودت
از عزاداران آن آقای عطشانیم ما
رفته رفته ناله مظلوم دارد میرسد
مادری با کودکی معصوم دارد میرسد
آه آه خواهری مهموم دارد میرسد
خنجر کندی روی حلقوم دارد میرسد
از غم انگشترش پاره گریبانیم ما
چکمه ای آمد کنار پیکرش یابن شبیب
روی تل می زد به صورت خواهرش یابن شبیب
جای او شمر آمده بالاسرش یابن شبیب
آه آه از ضربه های آخرش یابن شبیب
انتهای روضه را زنده نمی مانیم ما
محمد جواد پرچمی
********************
اشعار ولادت حضرت امام رضا(ع) – امیر حسام یوسفی
تشنه سیراب شود از نم باران ، خوب است
در گذرگاه سحر ، زلف پریشان خوب است
حالمان در حرمت خسرو خوبان ، خوب است
پشت درهای حرم منتظر نان ، خوب است
سایه لطف شما از سرمان کم نشود
گردنم هیچ کجا جز حرمت خم نشود
نیست بودم که به دستور تو ایجاد شدم
من اسیرم که به دستان تو آزاد شدم
غصه ها رفت ز یادم همه ، دلشاد شدم
با نگاهت به خودم آمدم آباد شدم
اثر وضعی چشمان تو غوغا کرده
قطره را در وسط صحن تو دریا کرده
شاد هستم که دوباره شب میلاد شماست
دست بر سينه گذاريد كه هنگام دعاست
جاي جاي حرمت مأمن هر شاه و گداست
به دلم آمده آقا که حریمت دل ماست
دل ميان حرمت رنگ و جلا مي گيرد
مس جان مي دهد و شمش طلا مي گيرد
مست و هوشیار، برای تو چه فرقی دارد
خواب و بیدار، برای تو چه فرقی دارد
شخص بیمار، برای تو چه فرقی دارد
و گنهکار، برای تو چه فرقی دارد
هرکه آمد حرمت از کرمت خواهی داد
جا به ما از کرمت در حرمت خواهی داد
هرکه آید به حرم دست تهی رد نشود
سایه ات کم ز سر آنکه نیاید نشود
راهی صحن و سرایت که مردد نشود
دل هرکس به تو نزدیک شد اسود نشود
دولت عشقی و در عشق خدایی آقا
واقعا درخور معنای رضایی آقا
کوری آمد وسط صحن تو، بینا برگشت
یک زن ویلچری، روی دوتا پا برگشت
شیعه شد یکنفر، از دین مسیحا برگشت
مرده در صحن گوهرشاد به دنیا برگشت
من به قربان تو و معجزه های حرمت
زنده کرده ست مرا فکر دم و بازدمت
تو میان دل هر غمزده ای جان هستی
تو چراغ شب تاریک خراسان هستی
همه چون نوکر دربار و تو سلطان هستی
الگوی رهبری کشور ایران هستی
از ازل در دل او لطف شما بی حد شد
رهبرم با نظرت اهل خود مشهد شد
شعر چشمان تو دیوان غزل را آورد
مژده ی آمدنت ابر ، عسل را آورد
سوی مشهد بخدا لات محل را آورد
و خدا حی علی خیر العمل را آورد
آمدم باز پناهم بده آقای رئوف
شده یک بار تو راهم بده آقای رئوف
سالیانیست که با اسم رضایت، بندم
به همین حالت دربند، رضایتمندم
به قسم دادن زوار شما میخندم
گوشه باب جوادت گره ای میبندم
مرغ باغ رضویم که بهشتم آنجاست
مسجد و کعبه و محراب و کنشتم آنجاست
آهوانه به هوای حرمت آمده ام
زیر باران عجیب کرمت آمده ام
به امید کرم دم به دمت آمده ام
خاک راهم که به زیر قدمت آمده ام
وقت آن است که با روضه منور گردم
با دم یابن شبیب تو معطر گردم
مطب لطف تو را دیدم و بیمار شدم
واقعا در حرمت بود که بیدار شدم
دئبلت گشتم و دیوانه و بیکار شدم
من به امید عطای تو گنه کار شدم
همه ام نذر تو ای شافع عالی درجات
جهت زود رسیدن به خراسان صلوت
چَه چَه چلچله و شانه بسر وصف شماست
و درخشندگی شمس و قمر وصف شماست
بضعه منی پیغمبر، در صف شماست
ها علی بشر کیف بشر وصف شماست
همه جا وصف شما هست ولی کن محدود
مادرت روز ازل شعر برای تو سرود
پسر ارشد موسی ! ید موسی داری
سایه ای روی سر مردم دنیا داری
مثل زهرا و علی در دل ما جا داری
آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری
هیبتت حیدری و عصمت تو زهرایی
کوری چشم حسودان ، چقدر آقایی
بارها در حرمت عقده گشایی کردم
تو شدی شاه برای تو گدایی کردم
و دم پنجره فولاد دعایی کردم...
با دعا در دل آقام چه جایی کردم
در حرم، حاجت من گشته روا بسم الله...
هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله...
واقعا ذات حسینی شما معلوم است
خواهرت مثل عقیله چقدر معصوم است
کربلا زینب و، قم، فاطمه ی معصومه ست
زینبت بود، که عاشق شدنش محکوم است
وقت آن است گریزی زنم از عشق به عشق
ذکر لا یوم کیومک ز دوبانوی دمشق
نام ارباب گذر واژه ی بین المللیست
مادح مجلس اصلیش خداوند جلیست
حال با اینکه همه مزه لبها عسلیست
نمک مجلس ما نام حسین ابن علیست
کمتر از چند دهه مانده بگوییم حسین
تن بی راس تو جامانده... بگوییم: حسین
امیرحسام یوسفی
********************
اشعار ولادت حضرت امام رضا(ع) – محمد حسین رحیمیان
ماه را در شب هجران برسانید فقط
مژده ای در دل طوفان برسانید فقط
به کویری که ندیده است به خود برگ و بری
خبر از بارش باران برسانید فقط
من همان گمشده ام ،راه بلدها من را
به در خانه جانان برسانید فقط
همه درهای جهان را به روی ما بستند
دست ما را به خراسان برسانید فقط
گر حرم قسمت ما نیست سلام ما را
به عزیز دل ایران برسانید فقط
شب عید است و خراسان چه قیامت شده است
مرغ دل باز هوایی زیارت شده است
چاره آخر ما پنجره فولاد رضا
می کند معجزه پنجره فولاد رضا
گفت تا زائر دلسوخته ای : جان جواد
همه را داد شفا پنجره فولاد رضا
ملجا خوب و بد مردم ایران اینجاست
دردها کرده دوا پنجره فولاد رضا
آی شش گوشه ندیده نشو مایوس بیا
می دهد کرببلا پنجره فولاد رضا
به تلافی مسلمان شده سلمان بود
که به ما داد خدا ،پنجره فولاد رضا
پشت این پنجره ها معجزه ناممکن نیست
شک ندارم که تمام گره ها واشدنی است
کرده وابسته مرا حال و هوای حرمت
خیر دیدم به خدا از همه جای حرمت
روز و شب اهل یقین دور سرت میگردند
همه صاحب نفسانند گدای حرمت
بهترین ثانیه ها با تو رقم خواهد خورد
بهترین خاطره ها خاطره های حرمت
حال آدم وسط صحن تو جا می آید
به خدا مست کننده است هوای حرمت
بطلب باز من بی سر و پا را سلطان
شده بدجور دلم تنگ برای حرمت
حرمت تکیه گه من شده از کل وجود
به ضریحت برسان دست مرا زود به زود
شکر لله شدم نوکر خانه زادت
گشته آرام همیشه دل من با یادت
تو پناه منی و نسل من و اجدادم
من گرفتار تو و نسل تو و اجدادت
به تو هر روز سلامی ندهم میمیرم
من اگر خوب اگر بد به تو کردم عادت
در میان همه دلباختگانت مشهور
به شب معجزه ها گشته شب میلادت
مسجد و میکده دادند به هم دست به دست به دست
در دل صحن پر آوازه ی گوهرشادت
جمع شد در حرم تو همه زیبایی ها
هیچ جا بین جهان نیست شبیه اینجا
زائر تو به جهان رغبتش از یادش رفت
زندگی و همه ی لذتش از یادش رفت
هر که آرامش اطراف ضریحت را دید
به خدا آرزوی جنتش از یادش رفت
سائلی آمده بود از تو بگیرد حاجت
تا سلامی به تو داد حاجتش از یادش رفت
در ِ این خانه نداری است که قیمت دارد
بُرد کرد آنکه همه ثروتش از یادش رفت
هر که شد چشم به راه تو شب اول قبر
به خدا زیر لحد وحشتش از یادش رفت
خیره شده چشم همه ، نعمت ازین بهتر چیست
ترسی از مرگ میان دل زوارت نیست
غم فراوان شده و میکده لازم شده ایم
حضرت عشق ببخشید مزاحم شده ایم
ما به تو رو نزده حاجت ما را دادی
سر این سفره فراوان مُتنعّم شده ایم
زندگانی به خدا طعم دگر گیرد اگر
بنویسند به دربار تو خادم شده ایم
همگی در طلب رزق محرم امشب
جلوی پنجره فولاد تو مُحرِم شده ایم
اربعین پیش حسین ضامن ما باش آقا
غم فراوان شده و میکده لازم شده ایم
اربعین خانه دل ها همه نا آرام است
اربعین هر که زیارت نرود ناکام است
محمد حسین رحیمیان
********************
اشعار ولادت حضرت امام رضا(ع) – حسن لطفی
به رویِ سیمهایِ برق است و
در نگاهش عجیب غم دارد
خوب پیداست این کلاغِ سیاه
چقدر حسرتِ حرم دارد
خیره مانده به گنبد و میگفت
کاش مادر زِ باغ میآمد
چه قشنگ است این حرم ای کاش
با هزاران کلاغ میآمد
فکر میکرد اگر حرم بِرسد
دورِ خود چند آشنا بیند
هِی از آن دور خیره شد شاید
لااقل یک کلاغ را بیند
گفته بودند موقعِ رفتن
مرو جایی که حسرتش با ماست
تو سیاهی غریبهای زشتی
نه ! حرم لانهیِ کبوترهاست
نَرو از پیشِمان بمان او گفت
رنگ بالاتر از سیاهی نیست
دستِ من نیست میکشد آقا
میروم تا امام راهی نیست
راه دور و به زحمت آمده بود
تا رسانَد سلامِ مادر را
چقدر سخت بود بردارد
او زِ گنبد نگاهِ آخر را...
تا به اینجا رسید اما حیف
در تَنَش قُوَّت پریدن نیست
عزم کرده به باغ برگردد
در دلش طاقتِ بریدن نیست
دید مُشتی کبوترند آنجا
رویِ گنبد طلایِ آقایش
خواست از راهِ خویش برگردد
آمد اما صدای آقایش
خستهای تشنهای گرسنهای اما
چشم بر راهِ دیدنت بودم
چند روزی است بین راهی و
به امید رسیدنت بودم
بال و پرهایِ خاکیِ خود را
بتکان رویِ فرشِ ایوانم
نه روی شاخههایی نه
که نشستی به رویِ دامانم
چشم بر راه مانده بودم تا
بِرسی ...آب و دانهات با من
هرکجا از حرم که میخواهی
بنشین آشیانهات با من
هرچه اینجا سیاهتر بهتر
زودتر رو سپید برگردد
نه محال است زائرم یکبار
از حرم نااُمید برگردد
جز درِ خانهام کجا داری
بهتر از گنبدم کجا بروی
دوست دارم کبوترم باشی
دوست داری به کربلا بروی؟
چند روز میهمان آقا بود
او کبوتر شد و رها میرفت
لطفِ این خانه شاملاش شده بود
داشت او هم به کربلا میرفت....
*
جُون آمد کنارِ اربابش
رخصتش را گرفت اما نه
التماسش نمود او فرمود
زحمتت دادهایم حالا نه...
گفت خارم که خار میدانم
پیش گُل رنگ و روی بد دارد
دست رد را مزن به سینهی این
روسیاهی که بویِ بد دارد
حرفهای غلام آتش بود
از جگر بود بر جگر میزد
بوسه بر دست نه به خاکش داد
سر به زیری که بال و پر میزد
اندکی بعد بر زمین اُفتاد
رویِ شن سر گذاشت چشمش بست
فکرِ دامان نمیکند اصلا
انتظاری نداشت چشمش بست
ناگهان بویِ سیب را فهمید
گرمی ناب را حِس میکرد
باورش نیست روی گونهی خود
روی ارباب را حِس میکرد
سر به دامان گرفت و او از شرم
زخمهای دلش نمک خورده
بوسهای زد به چهرهاش ارباب
بوسهای با لبی تَرَک خورده......
حسن لطفی
********************
اشعار ولادت حضرت امام رضا(ع) – سید پوریا هاشمی
کوبیده ام کلون دری را زکودکی
من دوست داشتم سفری را ز کودکی
وقتی که خوب دربدر مشهدش شدم
از من گرفت دربه دری را زکودکی
بالا سرم که گنبد زردش طلوع کرد
در سایه اش کشاند سری را زکودکی
خیلی قرار بود بیوفتم به قعر چاه
او دفع کرد هر خطری را ز کودکی
آمد مرا بدست رضا داد تا ابد
داده پدر به من پدری را ز کودکی..
از ابتدا رفیق شدم با رضا فقط
وا شد زبان من به رضا یا رضا فقط
هرنوکری برای رضا کار میکند
ماهیتا برای خدا کار میکند
ما دخل و خرجمان ز غریبه نمیرسد
از دست توست هرچه گدا کار میکند
آن کودک فلج که به دستت شفا گرفت
حالا جوان شده سرپا کار میکند
هرزائری رسید به من هم افاضه شد
این خاک پا شبیه طلا کار میکند
فهمیدم از پری که به خدام داده است
طاووس هم برای شما کار میکند
آقا خودت برام بلیط سفر بگیر
اینبار از اهالی ری کارگر بگیر
طوری که انقطاع ز مردم سعادت است
وابستگی به قبله هفتم سعادت است
دانه بهانه ایست مرا زائرم کنی
پس پر زدن به نیت گندم سعادت است
در ازدحام دور ضریح تو خوشترم
قطره شدن میان تلاطم سعادت است
صحن عتیق برد مرا صحن آینه
از مشهد امدن طرف قم سعادت است
یک یا حسین از من و یک یا حسین، تو
بین گدا و شاه تفاهم سعادت است
داده به سفره ام چه صفایی چه عزتی
یک دانه برنج ز بشقاب حضرتی
وقتی رسید فیض شما دم به دم به ما
آمد لباس مشکی خدام هم به ما
یک گوشه چشم کردی و قومی اسیر شد
خیلی زیاد ساخت همین لطف کم به ما
بعد نماز صبح به هرصحن سر زدیم
پاداش داد فاطمه با هر قدم به ما
بازین چه شورش است که در مشهدالرضاست
بیتی جدید داد خود محتشم به ما
شش گوشه جلوه کرده دراین چهار گوش تو
داده همیشه بوی حسین این حرم به ما
یک عمر دست رد به همه طعنه ها زدی
با دست خود سیاهی هر روضه را زدی
ای بیقرار روضه کمی هم سخن بگو
از میهمان تشنه ی دور از وطن بگو
شرح مرمل بدما را نمیدهی؟
از اسب های رفته بروی بدن بگو
حالا که وقت گفتنش از حال میروی
انگشت را نگو ز عقیق یمن بگو
اصلا بگو لباس تنش را که برده است؟
از دزدهای کوفه و از پیرهن بگو
از نعره ها و عربده های هزار مرد
از ماجرای سوختن چند زن بگو
آقا بگو که عرش خدا بی قرار بود
دور عقیله لشگری از نیره دار بود
سید پوریا هاشمی
********************
اشعار ولادت حضرت امام رضا(ع) – آرمان صائمی
كبوترانه به سوى تو آمدم آقا
كبوتر حرم و جلد مشهدم آقا
ميان اين همه سختى دلم به تو قرص است
دخيل بسته ام و رو به تو زدم آقا
به مهربانى تو من پناه آوردم
تو را به جان جوادت مكن ردم آقا
جنون عشق تو عقل مرا به غارت برد
جنون اول راه است..قدم قدم آقا...
به عشقِ عشقِ خودت سر به باد خواهم داد
و من به اهل زمين عشق ياد خواهم داد
دوباره إذن دخول و دوباره بوى حرم
شبيه گشته ام آقا به خلق وخوى حرم
حرم حرم حرم از روى لب نمى افتد
هميشه چشم دلم هست سمت و سوى حرم
قبول!نوكر خوبى نبوده ام اصلاً
جلا ببخش مرا هم به آبروى حرم
رئوف آلِ على أز تو خواهشى دارم
نذار تا كه بميرم در آرزوى حرم...
تو را به بنده محبت...مثال بايد زد
تو را در أوج سخاوت مثال بايد زد
هنوز درك من از شان تو جدا مانده
چرا كه چند قدم از تو تا خدا مانده
به جاى جاى حرم فكر مى كنم انگار
بهشت روى زمين زير پاى ما مانده
تو مهربانى و من دلخوشم به اين آقا
بگير دست غلامى كه از تو جا مانده
بدون هيچ خجالت..ببخش..غلط كردم
ترحمى بنما بر گداى وا مانده
شبيه إبر بهارى به من ببار أز عشق
قسم به جان تو لايمكن الفرار از عشق
تويى معلم دريا و ساحلت هم من
تويى كريم كريمان و سائلت هم من
تمام منصب عالم براى ديگر ها
تو پادشاه منى گرد محملت هم من
عجب خيال قشنگى...كه شاعرت باشم
تو گوش و دل بسپارى و دعبلت هم من..
بخوانم از كه برايت؟حسين آقا جان
كه هم تو گريه كنى هم كه منزلت هم من...
دوباره بوى محرم دوباره ماه حسين
خدا كند كه بميرم براى آه حسين...
آرمان صائمی