اشعار عید سعید غدیر خم –  محمد حسین ملکیان

 

من ماجرا را خوب یادم هست، چون کاروان ما جلوتر بود

پیکی رسید و گفت برگردید، دستور، دستور پیمبر بود

 

چرخید سرهای شترهامان چون با محمد بود دلهامان

فرمانبری از حرف پیغمبر، با حج برای ما برابر بود

 

خیل عظیم حج گزاران را گرد درختانی کهن دیدیم

کار بنای سایه بان ها با عمار و سلمان و ابوذر بود

 

زنگ شترها از صدا افتاد، از دشت حتی رد نمی شد باد

راوی به حرف خویش پایان داد، یعنی محمد روی منبر بود

 

«الیوم اکملت لکم دینی...» « من کنت مولاه علی مولاه...»

بانگ رسایی داشت پیغمبر، هرچند بعضی گوش ها کر بود

 

آن ها که می دیدند می خواندند از چشم پیغمبر مرادش را

آن ها که نشنیدند می دیدند در دست او دست برادر بود

 

 

هم برکه هم دریا شهادت داد هم طور هم سینا شهادت داد

حتی شن صحرا شهادت داد حکم ولایت دست حیدر بود

 

از خندق و از بدر تا خیبر، تا لحظه ی آخر که در بستر...

از ابتدا حرف از ولایت بود، آری! ولایت حرف آخر بود

 

محمد حسین ملکیان

 

*******************

 

اشعار عید سعید غدیر خم – علی فردوسی

 

نشست بر سر دست نبی به منبر دست

زدند دست شعف آسمانیان بر دست

 

(روایت است که در حجه الوداع رسول

خبر رسید که جبریل نامه آورده است

 

نوشته بود بگو دست کیست دست خدا

نوشته بود بگو آنچه را که در پرده است)

 

برای بیعت او دست ها بلند شدند

شد آسمان و زمین ناگهان سراسر دست

 

کدام دست یداللهی است این دستی

که پیش آن نمی آید به چشم دیگر دست

 

رسول رفت به معراج و دید در پرده

نشسته است کسی سیب نیمه ای در دست

 

گرفته است به تحقیق دست موسی را

شده است در "ید بیضا" اگر منور دست

 

خلیل هم متوسل به او شد آن وقتی

که برد پیش گلوی پسر به خنجر دست

 

کدام دست؟ همان دست بی محابایی

که برد یک تنه بر چارچوب خیبر دست

 

کدام دست؟ که پرورده آنچنان پسری

که پای عهد بشوید ز دست آخر دست

 

به یک اشارت شق القمر چنان کرده

که مانده است در اعجاز دست او تردست

 

به کارگاه ازل هرکه رفته می داند

"ابو تراب" نشسته است آب و گل در دست

 

ز چیره دستی ساقی بس آن که هیچ کسی

نیافته است به جز او به راز کوثر دست

 

گرفته ام چو گدا دست خود به امیدی

که او بگیرد از این دست روز محشر دست..

 

علی فردوسی

 

*******************

 

اشعار عید سعید غدیر خم

 

آتش نمرود را در دَم گلـستان مي كند

حلقه ي انگشترش كار سليمان مي كند

 

ميثم تمّار را با دار اُنسش مي دهد

آن امامي كز نگاهي خَلقِ سلمان مي كند

 

تا كه رو زد بركسي غير از علي، ذات خدا

يوسف صدّيق را در بند زندان مي كند

 

بين گرداب بلا چيزي نگو جز "يا علي"

ذكر حيدر مُشكلت را سهل و آسان مي كند

 

مثل طفلي كه ميان جمعيت گُـم مي شود

دوري از شاه نجف ما را پريشان مي كند

 

هرچه مي خواهم نگويم مدح او را،خود به خود

نفس لوّامه مرا فوراً پشيـمان مي كند

 

عاقل از ديدِ من است آن كس كه با "نادعلي"

با زبان روزه ، دائم ختم قرآن مي كند

 

آسمان در هم نمي پيچد بدون اذن او

امر از او مي رسد ، افلاك طوفان مي كند

 

وحي صادر مي شود از جانب مولاي ما

پس فقط روح الامين ابلاغ فرمان مي كند

 

ما كه تصويري نمي خواهيم جز صحن نجف

مرتضي وقتي كسي را كارگردان مي كند

 

بر مشامش مي رسد بوي حرم ، امّا مُدام

"سائل"اين غم را درون سينه پنهان مي كند

 

شك ندارم "هَمُّ و غَمَّش"را ز خاطر مي برد

هرگدايي در حرم رو سمت ايوان ميکند

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در سحر 17 شهریور 96

 

*******************

 

اشعار عید سعید غدیر خم – موسی علیمرادی

 

چرخش چرخ و فلک بسته به چشمان علیست

همۀ عمر جهان بسته به یک آن علیست

 

همه از سفرۀ او روزی خود را دارند

آفرینش به خدا سفرۀ احسان  علیست

 

بندۀ  عشق علی از همه آزادتر است

شکر لله که دلم  بسته به زندان علیست

 

نمک سفرۀ او خوردم و آدم شده ام

آدمیت نمکی هست که در نان علیست

 

گر حساب سرزلفش  کنی از دهر جدا

مابقی هر چه که مانده است پریشان علیست

 

بس که از ذکر علی شهد و شکر نوشیدم

این دهان نیست بگویید که  قندان علیست

 

آفتابی که جهان از نفسش روشن شد

انعکاسی است که از پرتو دندان علیست

 

در لحد سمت نجف  روی مرا بگذارید

سرمن چشم به راه سر دامان علیست

 

اشک شور است اگر علت و برهان دارد

علت آن است که هر چشم، نمکدان علیست

 

گرعلی، جانِ همه خلقت عالم باشد

حضرت فاطمه  ولله قسم جان علیست

 

هر کسی عشق  حسین بن علی را دارد

روز محشر به خداوند که مهمان علیست

 

موسی علیمرادی

 

*******************

 

اشعار عید سعید غدیر خم – سید پوریا هاشمی

 

غم ها که به سر آمد آغاز ظفرها شد

الوعده وفا! روز  دندان به جگرها شد

چشمان پیمبر هم  معطوف گذرها شد

حجاج رسیدند و  پایان سفرها شد

 

وا کرده بغل برکه  برروی مسافرها

گویا که خدا داده  سوغات به زائرها

 

انقدر جهاز آمد  کوهی شد و بالا رفت

چشمان همه سویش  من باب تماشا رفت

احمد به فراز آن  هم شانه مولا رفت

موسی سوی طور آمد  بر عرش مسیحا رفت

 

موقوفه ی حیدر بود هر خط بیاناتش

یک جمله به توصیفش یک جمله به اثباتش

 

میگفت که ای مردم  فرمانده لشگر کیست

هرچند پیمبر نیست  هارون پیمبر کیست

سرمایه اسلام و  از اهل جهان سر کیست

شمشیر رسول الله  کرار دلاور کیست

 

انگشتر ایمان را  همواره نگین بوده

بر شانه من رفته  معراج نشین بوده

 

یا رب بعلی بوده  یک عمر دعای من

هروقت زمین خوردم  بوده ست عصای من

جانم به علی بند است  جان داده برای من

بی واهمه در بستر  خوابیده بجای من

 

وقتی به رکوع آمد  طعنه به سلیمان زد

خیبر جلویش پا شد   وقتی که به میدان زد

 

مغرور نبود اصلا  هرچند شجاعت داشت

از زندگی اش دل کند  با مرگ رفاقت داشت

با نان جوین خوش بود  از بس که قناعت داشت

حرفی نزد از مردم  هرچند شکایت داشت

 

باید به دل مومن  عشقی ازلی باشد

برهرکه امامم من  مامومِ علی باشد

 

من میروم ای امت  زیر نظرش باشید

تنها نشود یک وقت  مثل سپرش باشد

روزی نرسد داغی  روی جگرش باشید

با آتش و با هیزم  در پشت درش باشید

 

روزی نرسد باشد  در بین شما تنها

در پیش نگاه او  سیلی بخورد زهرا

 

کاری نکنید از درد  شبها بشود بیدار

از درد کبودی ها  از زخم نوک مسمار

زینب ببرد ارث از  این سوختن و آزار

یثرب برسد تا شام  کوچه برسد بازار

 

یک سر بروی نیزه  یک خواهر جان بر لب

وای از اثر شلاق  وای از کمر زینب

 

سید پوریا هاشمی

 

*******************

 

اشعار عید سعید غدیر خم – آرش براری

 

شهادت می دهم حبل المتین عین الیقین هستی

صراط مستقیم حقی و یعسوب دین هستی

شهادت می دهم دست خدا در آستین هستی

شهادت می دهم مولا امیرالمومنین هستی

 

علی! حکم ولی اللهی‌ات در عرش امضا شد

خدا دستور داد و مصطفی مأمور اجرا شد

 

تمام عمر بودی گوش به فرمان پیغمبر

پیمبر جان تو بود و تو بودی جان پیغمبر

هزاران بار رفتی که شوی قربان پیغمبر

خدا مدح تو را گفته است در قرآن پیغمبر

 

خدا در شأن و مدح تو هزاران آیه نازل کرد

"علی بین نماز انگشتری تقدیم سائل کرد"

 

علی! چشم خدا هستی و یک لحظه نخوابیدی

علی! خشم خدا هستی و از ظالم نترسیدی

شهادت می دهم اول خدا را تو پرستیدی

خودت گفتی خدا را با دو چشم خویش می دیدی

 

شهادت می دهم اول تو سجده بر خدا کردی

نخستین مرد بودی که به احمد اقتدا کردی

 

شهادت داد هرکس به ولای تو مسلمان است

ولای تو نشان قطعی تکمیل ایمان است

کسی که از محبینت نباشد عبد شیطان است

علی حب تو شرط لازم عفو گناهان است

 

خدا هرگز نمی بخشد بدون تو گناهی را

بدون تو نمی بیند کسی عفو الهی را

 

قسیم النار و الجنه تو هستی ساقی کوثر

ولی الله اعظم هستی و داماد پیغمبر

نداری هیچ همتایی به جز صدیقه اطهر

علی ابن ابیطالب امیر المومنین حیدر

 

نه این حرف پیمبر نیست این حکم خداوند است

امیرالمؤمنینی به علی تنها برازنده است

 

به احمد وحی آمد که علی مولا الموالی شد

چه وحیی بود جبرائیل هم حالی به حالی شد

امیرالمومنین حیدر شد و اوضاع عالی شد

هر آنچه بود در مشت خدا امروز خالی شد

 

علی تصویر شفاف خدا در صفحه دنیاست

علی مولا علی مولا علی مولا علی مولاست

 

امام جن و انسان است علی بن ابی طالب

به روز حشر میزان است علی بن ابی طالب

پناه بی پناهان است علی بن ابی طالب

ولی امر و سلطان است علی بن ابی طالب

 

به گوشم میرسد امروز از هر سو "علیٌ حق"

ملائک ذکر میگویند" علیٌ هو علیٌ حق"

 

علی عالی اعلا، یل حق، حیدر کرار

علی شمشیر اسلام است بر فرق سر کفار

کسی جرات ندارد که بجنگد با تو در پیکار

علی مولاالموالی و علیٌ قاهر القهار

 

امام العارفین خیر الوصیین منتهی الآمال

بگو حیدر مدد ذکر علیٌ افضل الاعمال

 

آرش براری

 

*******************

 

اشعار عید سعید غدیر خم – سید پوریا هاشمی

 

روز اول بسته کار عاشقی را با خدا

آنکه پای نخلهای کوفه رفته تا خدا

 

هر اولوالعزمی که میگویند خاطر خواه اوست

عهد بسته پای عشقش با پیمبرها خدا

 

همنشین یونس و همراه موسی بین طور

کشتی نوح نبی را بوده حیدر ناخدا

 

نامه خلق جهان را میزند امضا علی

نامه اهل نجف را میزند امضا خدا

 

یا کریم و یا کریم یا کریم و یاعلی

یاعلی و یاعلی و یاعلی و یا خدا

 

 مستطیعم!میشوم حاجی شب های نجف

آبروی ما عجم هایند عرب های نجف

 

اژدها رام است تا او میشود منبر نشین

مسجد کوفه رکاب و منبر مولا نگین

 

میرسد تا پیچش عمامه ی او آسمان

میرسد هر لحظه با منت به پابوسش زمین

 

پای او از پایه های محکم عرش خداست

دست او در آستین دست خدا در آستین

 

گردو خاک مانده بر روی عبای او طلا

نوکران جیره خوار محضرش آقا ترین

 

حبه جنه قسیم نار و الجنه علی

محور و میزان محشر مالک فی یوم دین

 

مادرم از کودکی داده به من یک یادگار

لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار

 

قل هوالله احد همچون خدا یکتا علیست

فوق ایدیهم کلام حق هی العلیا علیست

 

لکنت جبراییل درمانش فقط در پیش اوست

حضرت استاد بین عالم بالا علی است

 

حجت الله دل صدیق اکبر فاطمه ست

حجت الله دل صدیقه ی کبری علی ست

 

برکت خرمای میثم روزی اشک کمیل

شاه قنبر نور فضه عزت اسما علی ست

 

هرچه گفت احمد ز پشت پرده حیدر حرف زد

بر پیمبر فاش شد آن سوی او ادنا علی ست

 

میرود سمت خطر بامرگ بازی میکند

حرکت نعلین او تقدیر سازی میکند

 

بند انگشتش به موجودات نعمت میدهد

وصله ی دشداشه اش برخاک زینت میدهد

 

نان خشک سفره اورا ملایک میبرند

سفره دار آسمان بوی قناعت میدهد

 

روزبه را میکشد این سمت و سلمان میکند

قنبر آواره را یک روزه عزت میدهد

 

این چه ایثاریست که در لحظه های سخت جنگ

ناگهان بر دشمنش شمشیر امانت میدهد

 

ضربه زد تسبیح جن و انس را پایین کشید

ذوالفقارش بر عبادت نیز قیمت میدهد

 

منبر مسجد نمکگیر زبانش میشود

زینبش هم وارث فن بیانش میشود

 

از غدیر آغاز شد بغضی که شر اکبر است

هر مصیبت شد به پا تنها ز بغض حیدر است

 

جلوه ای در راهبندان مسیر فاطمه

جلوه ای در ازدحام قاتلین پشت در است

 

هیچکس اصلا نگفت این خانه را اتش نزن

نانجیب این زن که افتاده بصورت مادر است

 

مادری آتش گرفت و دختری آتش گرفت

آتش چادر مسیرش خیمه ها و معجر است

 

خواهری پایین نی مانده برادر روی نی

یک نفر سردرد دارد یک نفرهم بی سر است

 

روضه ی ماه محرم از غدیر آغاز شد

کشتن آقای ماهم از غدیر آغاز شد

 

سید پوریا هاشمی

 

*******************

 

اشعار عید سعید غدیر خم – سید حسن رستگار

 

باید برای وصف تو مجمر بیاوریم

اسفند و عود و کندر و عنبر بیاوریم

یا دسته دسته یاس معطر بیاوریم

باید گلاب خالص قمصر بیاوریم

 

تا بعد نام حضرت حیدر بیاوریم

 

ای همنشین فاطمه محبوب مصطفی

محبوب مصطفی نه فقط دلبر خدا

تفسیر واژه واژه ای از اصل انّما

باید کنار جمله ی لا سیف و لا فتی

 

شان نزول سوره ی کوثر بیاوریم

 

با غیر دوست عهد نبستیم یا علی

چون سرخوش از قرار الستیم یا علی

مجنون و بی قرار تو هستیم یا علی

یعنی که از حضور تو مستیم یا علی

 

آماده کن شراب که ساغر بیاوریم

 

میخوارگان صاحب سجاده ایم ما

ایرانیان خاک نجف زاده ایم ما

در یک کلام عاشق و دلداده ایم ما

گر جان طلب کنی همه آماده ایم ما

 

اصلا اراده ای بنما سر بیاوریم

 

در پیش پات بر تنمان سر زیادی است

سر جای خود که پیش تو پیکر زیادی است

حتی ز سر غلامی حیدر زیادی است

ما بنده ایم ، گفتن نوکر زیادی است

 

یادی اگر ز شوکت قنبر بیاوریم

 

وقتی خدا تو را به لقایش رسانده است

یعنی تو را به جای خودش هم نشانده است

هر کس که نکته ای ز تطنجیه خوانده است

در مظهر العجائبی ات سخت مانده است

 

با تو نمی شود که برابر بیاوریم

 

نام علی اگر شده ورد زبان ما

ذکری خودت گذاشته ای در دهان ما

ای راز سربلندیِ ما امتحانِ ما

در دست توست یا که خداوند جان ما

 

باید از این معادله سر در بیاوریم

 

خورشید مرتضی است ولی ماه فاطمه است

نور هدی به وقت شبانگاه فاطمه است

وقتی دلیل روشنیِ راه فاطمه است

پس انما ولیکم الله فاطمه است

 

سر خم به پیش حضرت مادر بیاوریم

 

سید حسن رستگار

 

*******************

 

اشعار عید سعید غدیر خم – رضا قاسمی

 

ما کهنه شرابیم ، به پیمانه ی ساقی

ما بست نشستیم به میخانه ی ساقی

 

با این همه می عقل نمانده به سر ما

زنجیری عشقیم ، وَ دیوانه ی ساقی

 

میخانه جوابگوی ما می زده ها نیست

پس بار ببندیم سوی خانه ی ساقی

 

دیوار تحمل نکند این همه سر را

پس سر بگذاریم ، روی شانه ی ساقی

 

ما نان و نمک خورده ی ساقی کریمیم

هستیم ، سر سفره ی شاهانه ی ساقی

 

می چیست ؟ به جز ذکر مسیحایی حیدر

ساقی چه کسی هست به جز ساقی کوثر ؟

 

این کیست که یک عالمه دل در گرو اوست ؟

این کیست که عشقش شده ممزوجِ رگ و پوست

 

دلزار و گداخیزترین نقطه ی دنیاست

این دایره ی عشق ، که در طره ی گیسوست

 

این چیست که مقتول ، برایش بدهد سر

از عرش ، جواب آمده این تیغ دو ابروست

 

این کیست که در عرش ، همه ذاکر اویند

هر کس که در آنجاست ، علی جو و علی گوست

 

عیسای مسیحا بِدَوَد پشت سرش ، چون ...

خاک قدمش اصل ترین نسخه ی داروست

 

ما کمتر از آنیم ، بگوییم ، علی کیست

یک جمله فقط ... "حیدر کرار ، خدا نیست"

 

خوشحالم از اینکه شده ام رعیت حیدر

من هیچ ترینم جلوی ساحت حیدر

 

کوچکتر از آنم که حسابم کند اما ...

آقا شدم از نوکری حضرت حیدر

 

شکرانه به جا آورم از اینکه صدا هست

پس حنجره ام را بدهم بابت "حیدر"

 

من گرد و غبارم به عبای پدر خاک

چون خلق شدم با کمی از طینت حیدر

 

گرچه پر از ایرادم و یک خط خطی استم

بودم ولی از روز ازل در خط حیدر

 

من شاکر الطاف خداوندِ علیّ ام

زیرا که فقط گیر علی بند علیّ ام

 

ای کاش بیفتد به حریمش گذر من

با ابر حرم خیس شود چشم تر من

 

یک شب بشوم معتکف گوشه ی صحنش

تا طی بشود در حرمش یک سحر من

 

آنقدر ، بچسبم به ضریحش که بمیرم

تا روی طلاهاش ، بماند اثر من

 

روزیِ دل من شود انگور ضریحش

تا مست بمیرم ، وَ بیاید خبر من

 

ای کاش که من ، کاش که من ، کاش که من هم

از این همه ای کاش ، در آمد پدر من

 

من گرد و غبارِ روی ایوان طلایم

هم اهل نجف هستم و هم کرب و بلایم

 

یاران غدیریم و پریشان حسینیم

ما وقف امیریم و غلامان حسینیم

 

امروز که در قلب بیابان غدیریم ...

در اوج عطش ، تشنه ی باران حسینیم

 

تا که نظری هم به دل ما کند آقا ...

ما زمزمه های قسمِ "جان حسینیم"

 

در خانه ی حیدر اگرم بست نشستیم

والله قسم یکسره مهمان حسینیم

 

ای کاش ، اجل با دلمان راه بیاید

چون منتظر نسخه ی درمان حسینیم

 

ای کاش که از هوی علی ، دم برسانند

ای کاش که ما را به محرم برسانند

 

رضا قاسمی

 

*******************

 

اشعار عید سعید غدیر خم – آرش براری

 

برد پیمبر به شانه پای علی را

تا که ببینند خلق جای علی را

 

روز قیامت پناهگاه ندارد

هرکه ندارد به دل ولای علی را

 

در شب معراج می‌شنید پیمبر

جای صدای خدا صدای علی را

 

وجه خدا را ببین به صورت حیدر

ای که ندیدی رخ خدای علی را

 

از دو لب مرتضی کمیل چشیده...

لذت شیرینی دعای علی را

 

دست علی را به دست فاطمه دادند

تا به ابد دارد او هوای علی را

 

هست برازنده‌اش ردای خلافت

فاطمه چون دوخته قبای علی را

 

فاطمه تا آخرش کنار علی بود

خواهر خونی ذوالفقار علی بود

 

روشنی روز جلوه روی حیدر

هست شب قدر بین گیسوی حیدر

 

رو به علی سجده میکنند ملائک

قبله و محراب هست ابروی حیدر

 

تکیه به دستان مرتضی زده اسلام

مظهر دست خداست بازوی حیدر

 

کوه ترک خورد در جهاد ولیکن

هیچ نلرزیده است زانوی حیدر

 

هیچ گزندی نمیرسید به احمد

جای نبی امن بود پهلوی حیدر

 

پشت علی گرم بر حمایت زهراست

دختر پیغمبر است بانوی حیدر

 

خلق شد از هوی مرتضی دم عیسی

زنده شود مرده از دم هوی حیدر

 

گفت که میزان، علی‌است در صف محشر

کار همه هست با ترازوی حیدر

 

روز جزا سر در بهشت نوشته است

هرکه محب علی‌است اهل بهشت است

 

دست ملائک به دامن تو دخیل است

خاک قدم های تو طلای اصیل است

 

دوست مولا بزرگوار و عزیز است

دشمن حیدر همیشه خار و ذلیل است

 

راه تو تنها "صراط" راست حق است

هرچه به غیر از تو راه هست "سبیل" است

 

سرد شده با ولای‌ات آتش نمرود

"حصن ولایت" نگاهبان خلیل است

 

چشمه کُر دست توست ساقی کوثر

چشمه‌ی فیض بقیه آب قلیل است

 

جمع شده در علی صفات خداوند

نام علی مظهر جلیل و جمیل است

 

ذکر علی داروی مریضی روح است

هرکه صدایت نزد حسود و بخیل است

 

شأن تو هم شأن احمد است علی جان

وصف تو وصف محمد است علی جان

 

مستی نام تو را شراب ندارد

ذکر کمالات تو حساب ندارد

 

ذکر تو آرامش تمام قلوب است

هیچکسی با تو اضطراب ندارد

 

جار زدم عبد تو شدم همه مُردند

حرف حسابی ما جواب ندارد

 

گردن مارا بزن به دار نينداز

رشته مو طاقت طناب ندارد

 

محرم اسرار سر به مهر خدایی

فاطمه چون پیش تو حجاب ندارد

 

پلک زدی تا گناه خلق نبینی

چشم خدا هیچ گاه خواب ندارد

 

حد گناهکار اگر به دست تو باشد

زانیه هم ترسی از عذاب ندارد

 

شعر نگفتم که از تو اجر بگیرم

شاعر تو کار با ثواب ندارد

 

اجر من این است نوکر تو بمانم

مدح تو را در تمام عمر بخوانم

 

آرش براری