اشعار مناجات محرمی – شب چهارم محرم
اشعار مناجات محرمی – شب چهارم محرم – محمد جواد شیرازی
کاری به دشت لاله و گلشن ندارم
آواره ام، جز روضه ات مأمن ندارم
من دوستت دارم، بخوان از اشک هایم
از روسیاهی جرأت گفتن ندارم
این لطف زهرا مادرت بوده و گرنه
ظرفیت این عشق را قطعا ندارم
پیش خدای خود به یاد نوکرت باش
تو آبرو داری و اما من ندارم
دردسرت هستم ولی از خود مرانم
من که کسی را غیر تو اصلا ندارم
بر من به نورانیت "جون" ات نظر کن
حالا که پیشت چهره ای روشن ندارم
از آن شبی که آمدم کرب و بلایت
میلی به جنت، یک سر سوزن ندارم
درس بزرگی را من از عابس گرفتم
مجنون که باشم حاجت جوشن ندارم
عریان شدم تا که بدانی با تو هستم
حالا ببین مثل تو پیراهن ندارم
دیشب برایت تا سحر روضه گرفتم
من را ببخش امروز اگر شیون ندارم
تنها خودت تا روز آخر صاحبم باش
زنجیرِ غیر از عشق بر گردن ندارم
محمد جواد شیرازی
********************
اشعار مناجات محرمی – شب چهارم محرم – امیر تیموری
حس می کنی زمین و زمان گریه می کنند
وقتی که جمع سینه زنان گریه می کنند
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
در ماتم تو پیر و جوان گریه می کنند
این سیل اشک ها که ز هر دیده جاری است
چون ابر با تمام توان گریه می کنند
تو کیستی که در غم از دست دادنت
مردان ما شبیه زنان گریه می کنند
با یاد آن نماز جماعت که نیمه ماند
گلدسته ها اذان به اذان گریه می کنند
زینب اسیر می شود آری عجیب نیست
سرها اگر به روی سنان گریه می کنند
امیر تیموری
********************
اشعار مناجات محرمی – شب چهارم محرم – آرش براری
شمع هستم در عزای تو برای من بس است
اشک میریزم برای تو برای من بس است
من به هر چیزی که دادی و ندادی راضیام
تا ابد هستم گدای تو برای من بس است
با دعایت زندگی م میشود ختمِ به خیر
تا قیامت یک دعای تو برای من بس است
دِرهم و دینار دنیا آخرت بیارزش است
تربتی از کربلای تو برای من بس است
با تو حتی در هوای پادشاهی نیستم
زنده هستم در هوای تو برای من بس است
از تمام اهل دنیا بی وفایی دیده ام
باوفا! تنها وفای تو برای من بس است
کاش که راضی شوی از نوکری نوکرت
نوکرم آقا رضای تو برای من بس است
هروله کردن میان روضه ها سعی صفاست
روضه های با صفای تو برای من بس است
احتیاجی نیست تا مرثیهی مکشوفه خواند
بی کسیِ بچههای تو برای من بس است
آرش براری
********************
اشعار مناجات محرمی – شب چهارم محرم – رضا قاسمی
باز هم با روضه هایت گونه هایم خیس شد
با نوای نینوا نی در نوایم خیس شد
شورِ ذکر تو نمک پاشید ، بین حنجرم
چشمهای هیئتی ها با صدایم خیس شد
بر تن سینه زنم پیراهن من گریه کرد
پا به پایم ذکر تو گفت و برایم خیس شد
دیشب از هیئت که برگشتم به چشمم ابر بود
در مسیر خانه دیدم رد پایم خیس شد
یاد غمهای تو یک لحظه نرفت از ذهن من
ناگهان دیدم که بشقاب غذایم خیس شد
بین سجده حاجت کرب و بلا را خواستم
جانمازم بغض کرد و با دعایم خیس شد
بر مشامم می رسد از تربت تو بوی سیب
باز هم در سجده مهر کربلایم خیس شد
آسمان کربلای تو همیشه ابری است
در هوای گنبدت حال و هوایم خیس شد
رضا قاسمی
********************
اشعار مناجات محرمی – شب چهارم محرم – رضا قاسمی
هر روز صبح زود ، به آقا سلام کن
یا گریه کن برای غمش یا سلام کن
گر مثل من به کرب و بلایش نرفته ای
هر جا نشسته ای ز همانجا سلام کن
هر روزِ ماست ، مستِ "سلامٌ عَلَی الْحُسَین"
آغوش ما پر است ، ز صدها بغل "حسین"
ما عاشقیم ، عاشق آقای کربلا
ما زنده ایم ، زنده به رویای کربلا
ای کاش نامه ی عمل ما بدل شود ...
با مُهر یا حسین ، به ویزای کربلا
این برگه را درست بگیریم ، دست راست
راهش پل صراط و خودش هم بهشت ماست
اصلا بهشت ، شعبه ای از خاک کربلاست
جنس شراب آن کمی از تاک کربلاست
هر کس بهشتی است و شده غرق در خوشی ...
حال دلش هوای عطشناک کربلاست
کرب و بلا بهشت برین است ، شک نکن
عرشی ترین مکان زمین است ، شک نکن
دیگر بس است ، کاسه ی صبرم پُرِ پُر است
قلبم تَرَک تَرَک شده لنگِ تلنگر است
شد حسرت ضریح حرم قوت غالبم
جا مانده ای ز قافله ام ، نانم آجر است
ای کاش پادشاه ، نظر بر گدا کند
من را مسافر حرم کربلا کند
رضا قاسمی
********************
اشعار مناجات محرمی – شب چهارم محرم – رضا قاسمی
مگر قرار نشد کربلایی ام بکنی ؟
ترحمی به غم این جدایی ام بکنی ؟
کبوتر حرمی ام ... ولی بدون حرم ...
مگر قرار نشد که هوایی ام بکنی ؟
به استکان عراقیِ اربعین سوگند ...
نشسته ام که تو مهمان چایی ام بکنی
شدم حسینیه و لَنگ مقدمت هستم
مگر قرار نشد رونمایی ام بکنی ؟
به پشت میله ی زندانِ نفس ، محبوسم
نمی شود که تو فکر رهایی ام بکنی ؟
گناه کردم و فرسنگ ها عقب رفتم
امید هست ، که اصلا خدایی ام بکنی ؟
به آبروی تو سوگند ، آبرو دارم ...
نشسته ام که بیایی عَبایی ام بکنی
چه غبطه ها که نخوردم به کاروانِ شهید
به این امید ، که شاید فدایی ام بکنی
رضا قاسمی
********************
اشعار مناجات محرمی – شب چهارم محرم – رضا قاسمی
عشق یعنی روضه های بی تَکَلّف بی ریا
کوله بار مشکلات و بیرق مشکل گشا
عشق یعنی قوریِ دَم کرده با ذکر "حسین"
چاییِ خوش رنگ ، زیر مشکیِ بزم عزا
عشق ، بشقابی ست که در آن غذای حضرتی ست
... نوکری از آن تناول می کند با اشتها
با وجود اینکه پاسی از شبم در هیئت است
عشق یعنی آن نمازی که نخواهد شد قضا
عشق نوزادی ست که در روضه ها قد می کشد
عاقبت می ایستد بر فرش هیئت روی پا
عشق یعنی آن جوانِ سال های دور ، که ...
آمده امروز در هیئت ... ولی با یک عصا
عشق یعنی زورِ بازویِ کسی زیر عَلَم
پهلوانِ هیئتی ها ... خاکی و بی ادعا
عشق ، بیماری ست که یک گوشه کِز کرده ولی ...
در دلش امّیدها دارد که می گیرد شفا
عشق یعنی پایبندی به کسی ... نه هر کسی
عشقِ ما عشق است ، اما این کجا و آن کجا ؟!
عشق یعنی تکه ای از عرش ، بر روی زمین
بارگاه حضرت معشوق ، یعنی کربلا
رضا قاسمی