اشعار مناجات محرمی - شب ششم محرم
اشعار مناجات محرمی – علیرضا خاکساری
این خاکبوسی ها و این عرض ارادت قیمتی ست
این دوستی همراه اظهار مودت قیمتی ست
تنها نه اشکی که برایش بین روضه ریختم
حتی لباس مشکی ام روزی قیامت قیمتی ست
مثل جواهر خاک پای زائرش با ارزش است
دیگر بماند که چقدر این مُهر تربت قیمتی ست
هرچه قرابت بیشتر اذن زیارت بیشتر
با این حساب ساده پس اینجا رفاقت قیمتی ست
از چای ریز روضه اش تا روضه خوان محفلش
موی سپید تک تک خدام هیئت قیمتی ست
آتش حرام سینه زن های حسین فاطمه ست
پس این کبودی های سینه بی نهایت قیمتی ست
حتی ادای گریه کن ها را که در می آوریم
در باب این هم نیز میگوید روایت قیمتی ست
شرمندگی اینجا فقط سود دو چندان میدهد
حر به همه اثبات کرد اشک ندامت قیمتی ست
تائید زهرا مادرش اذل دخول روضه هاست
قدر خودت را پس بدان این مُهر دعوت قیمتی ست
سر هم بیفتد از تنم نامش نمی افتد ز لب
این روضه خوانی ها و این سوز و حرارت قیمتی ست
با غارت رخت تنش سود کلانی برده اند
پیراهن و عمامه ی سبز سیادت قیمتی ست
علیرضا خاکساری
*******************
اشعار مناجات محرمی – آرش براری
هرکس دچارت گشت پس زد چاره ها را
بیچاره خود کرده ای بیچاره ها را
خورشید را هم مشتری خویش کردی
مجذوب نورت کرده ای سیاره ها را
در کشتی امن نجاتت جا گرفته
هرکس رها کرده است تخته پاره ها را
ما که به غیر از خانه ات جایی نداریم
در خانه ات جا داده ای آواره ها را
وا مانده ام در رزق پاک تو چه سرّی است؟
که پاک کرده دامن بدکاره ها را
از لطف مادرهاست اهل روضه هستیم
در روضه جنباندند چون گهواره ها را
دیدم که آب حوض صحنت سرخ رنگ است
از غصه خون کردی دل فواره ها را
آرش براری
*******************
اشعار مناجات محرمی – سید پوریا هاشمی
چشمی که در این روضه ها ابر ببار است
روز قیامت هم به تو امیدوار است
ظرف زمان سینه زنها فرق دارد
ماه محرم اول فصل بهار است
هرکس علامت میکشد بختش بلند است
بر شانه زخمش نشان افتخار است
سوگند بر زهرا که فردا سود کرده
امروز هرکس با تو گرم کسب و کار است
در زیر این پرچم همه باهم عزیزند
حتی غریبی که در این گوشه کنار است
من اختیارم را فقط دادم به زینب
نوکر همیشه از خودش بی اختیار است
آنکه پیاده میرود تا کربلا را
در اصل بر بال ملایک او سوار است
بی کربلا نوری ندارد زندگیمان
خیر و خوشی ما همه در آن دیار است
ما را عزادار شما گفتن روا نیست
وقتی که زهرا در غم تو سوگوار است
سید پوریا هاشمی
*******************
اشعار مناجات محرمی – ناصر شهریاری
دلی که نیست حسینیه ی غمت دل نیست
بدون حب تو ایمان خلق کامل نیست
هزار شکر که بر دوش ما تمامی عمر
به غیر بیرق تو بیرقی حمایل نیست
بریده ام ز همه تا رسم به درگاهت
چنان که عقربه ی دل بجز تو مایل نیست
به راه عشق تو باید که جان فدا کردن
اگر چه جان جهان در ره تو قابل نیست
به تیغ پیک اجل بوسه میزنم آن دم
که روح و جان مرا جلوه ی تو شامل نیست
چنان که نار بسوزد تمام قامت چوب
دل بدون تو را جز شراره حاصل نیست
همای اوج سعادت به بام اوست همیشه
هرآنکه در همه ی عمر از تو غافل نیست
تو آن جهاد کبیری که نیست مانندت
که راه توست حقیقت که راه باطل نیست
تویی که در رخ خود جلوه ی خدا داری
چه شدکه نقش رخت دیگر آن شمایل نیست
به جای دوش پیمبر نشسته ای تو به نیزه
چه شد که راس تو را غیر تشت منزل نیست
ناصر شهریاری