اشعار روز یازدهم محرم

 

رسید وقت سفر ، سر به زیر شد زینب

حسینْ چشم تو روشن ! اسیر شد زینب

 

هزار زخم ، روی پیکرت دهن وا کرد

هزارسالْ زِ داغ تو پیر شد زینب

 

چقدر پایِ غنیمت کتک ز لشگر خورد

چقدر زخمیِ مُشْتی فقیر شد زینب

 

گرسنه بود ولي تازيانه خيلي خورد

غذا نبود ولي خوب سیر شد زینب

 

همان زمان كه به سر نيزه ها هُلَشْ دادند

نشست و حرف نزد ، گوشه گير شد زينب

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

*******************

 

اشعار روز یازدهم محرم – حسن لطفی

 

میان ناله‌یِ خود می‌برم نوای تو را

که خطبه خطبه شوم شرح،ماجرای تو را

 

تمام بار به دوش من است می‌بینی

که می‌کشم به سرِ شانه کربلای تو را

 

من و تمامیِ این قافله قسم خوردیم

به انتها برسانیم ابتدای تو را

 

بخواب می‌برم از کربلا_خداحافظ_

میان حنجره‌ام صوت مرتضای تو را

 

زمانِ بردنِ هشتاد و چار ناموس است

بگو به میرِ حرم کرده‌ام هوای تو را

 

به دست بسته ام و بی رکاب می بینم

گرفته است سنان پیشِ ناقه جای تو را

 

سر تو را که به خورجین خویش خولی برد

بگو چکار کنم این تَنِ رهای تو را

 

مسیر کوفه که از خون حنجرت پیداست

گرفته اند در این راه رد پایِ تو را

 

حرامیان نشنیدند های هایِ مرا

مرا زدند ببیند های های تو را

 

گمان کنم که ندارند هیچ کارِ دگر

که می زنند شب و روز بچه‌های تو را

 

بنی اسد پس از این از دهات می‌آرند

حصیرِ خانه‌شان نه،که بوریای تو را

 

حسن لطفی