اشعار فاطمیه با محوریت امام علی(ع)
اشعار فاطمیه با محوریت امام علی(ع) – قاسم نعمتی
فاطمه، دلواپسم ، خیز و پریشانم مکن
دست و پا گُم کرده ام بازی تو با جانم مکن
بین مسجد گریه ام را دیده ای ،پس صبر کن
پیش این نامرد مردم باز گریانم مکن
یک طرف تابوتِ خالی ، یک طرف تصویرِ تو
بین این دو قاتلِ جان زار و حیرانم مکن
هرنفس که میکشی زخم تو سر وا میکند
بیش از این شرمنده دارو و درمانم مکن
تو رشیده بودی بودی و شعله تنت را جمع کرد
با بهم پیچیدنت سر در گریبانم مکن
خُب نخند اصلا اگر پهلو اذیت میکند
استراحت کن از این خواهش پشیمانم مکن
بر حصیر خانه چندین قطرة خون دیده ام
بین خانه زائرِ آیاتِ قرآنم مکن
فکرِ اینکه میروی خانه خرابم میکند
یادِ ایام وصالم ،غرقِ هجرانم مکن
از چه تو اِنقدر حساسی به گیسویِ حسین
وقتِ بوسه برگلویش دیده گریانم مکن
معجر تو سوخت،حرف از معجر زینب نزن
صحبتی از دخترِ پاره گریبانم مکن
رویِ ناقه دید باد افتاده در مویِ حسین
گفت چون مویِ پریشانت پریشانم مکن
من که حتی مرد همسایه ندیده سایه ام
در میان کوچه و بازار مهمانم مکن
با لبت بازی شد و شخصیت من خورد شد
بیش ازاین شرمنده اشک یتیمانم مکن
قاسم نعمتی
*******************
اشعار فاطمیه با محوریت امام علی(ع) – محمد جواد پرچمی
بمان عزيز دلم همسرم بمان زهرا
بمان وديعه پيغمبرم بمان زهرا
بمان كبود شكسته پرم بمان زهرا
بدون تو چه مى آيد سرم بمان زهرا
بخند ، اين همه گريه براى رفتن نه
بخاطر دل زينب بخاطر من نه
دعاي رفتن خود را تو مستجاب مكن
تو كه هنوز جوانى بيا شتاب مكن
مرا به ساخت تابوت خود مجاب مكن
بيا و بر سر من خانه را خراب مكن
بمان وگرنه حلالت نميكنم زهرا
بمان نرو كه مي افتم بدون تو از پا
چقدر خوب كه ديگر ، خودت بلند شدى
بخاطر دل حيدر ، خودت بلند شدى
پس از سه ماه ز بستر ، خودت بلند شدى
چقدر خوب دم در ، خودت بلند شدى
بلند ميشوى اما زپا تو ميفتي
هنوز راه نرفته چرا تو ميفتي؟
سه ماه رفته و سر درد تو كه خوب نشد
دوا نداشت مگر درد تو كه خوب نشد
ز بعد كوچه كمر درد تو كه خوب نشد
بس است ديده تر درد تو كه خوب نشد
امان براي تو اين خانه از گزند نداشت
مرا ببخش مدينه شكسته بند نداشت
هنوز هست به یادم خبر که می پیچید
میان خانه در شعله ور که می پیچید
به سوی تو لگد چهل نفر که می پیچید
به سمت پهلوی تو میخ در که می پیچید
تو را چگونه ز دستش خلاص میکردم
فقط به تیزی میخ التماس میکردم
شرار کینه همین که به گلشنم افتاد
همین که با لگد مردها،زنم افتاد
نگاه من به تو در وقت رفتنم افتاد
تو را زدند و طنابی به گردنم افتاد
براى اينكه به زخم دلم نمك بزنند
براى اينكه ترا بيشتر كتك بزنند
اشاره کرد که قنفذ تو بی بهانه بزن
بیا مغیره کمک کن تو تازیانه بزن
نترس دست علی بسته شد به شانه بزن
به بار شیشه ی زهرا تو وحشیانه بزن
به سنگ غم محکت زد نرفته از یادم
کنار من کتکت زد نرفته از یادم
صدا زدم نزنیدش، نزن نزن نامرد
تمام عمر مراپیش من نزن نامرد
حرام زاده تو سیلی به زن نزن نامرد
نزن به پیش نگاه حسن نزن نامرد
میان این در و همسایه پشت پا خوردی
حلال میکنیم ضربه بی هوا خوردی
ببخش قلب صبورت شكست فاطمه جان
ببخش كوه غرورت شكست فاطمه جان
همينكه حرمت نورت شكست فاطمه جان
به كوچه تنگ بلورت شكست فاطمه جان
چقدر فكر منى فكر اين پرت هم باش
به فكر موي پريشان دختر هم باش
تورم دهنت حرف کربلا میزد
به زینب و حسنت حرف کربلا میزد
نظر به پیرهنت حرف کربلا میزد
شمارش کفنت هم حرف کربلا میزد
چه شانه ای دم آخر زدی تو مویش را
چه قدر بوسه زدی گودی گلویش را
عزيز كرده تو كربلا سنان هم خورد
ميان معركه او سنك بى امان هم خورد
كنار نعل، لگدهاى اين و آن هم خورد
حسين تشنه لبت نيزه از دهان هم خورد
حسين تو ته گودال رفت و گير افتاد
كفن نداشت و روى تنش حصير افتاد
محمد جواد پرچمی
*******************
اشعار فاطمیه با محوریت امام علی(ع) – آرمان صائمی
چشم هايت به آسمان باز و
در سكوتت هزارتا حرف است
لااقل ناله اى بزن خانم
جمله نه...آهِ تو دوتا حرف است...
حيف شد!زندگىِ خوبى بود
من و تو دركنار هم بوديم
چارتا دسته گل خدا داد و
چِقَدَر بى قرار هم بوديم
فاطمه!من همان على هستم
چه كسى گفته رو بپوشانى؟
دستِ رد مى زنى به سينه ى من؟
التماست كنم نمى مانى؟
نه غذايى نه آب مى نوشى
همه شب تا به صبح بيدارى
فكر كردى كه من نمى بينم؟
درد دارى...به رو نمى آرى...
گريه هاى يواشكى تا كى؟
لااقل سخن بگو با من..
سرفه كردى دوباره زهراجان؟
لاله افتاده روى پيراهن....
فكر رفتن نباش خانمم
فكر من نه...فكر كودكانت باش
نكند غصه ى مرا بخورى
تو بمان...با قدِ كمانت باش
آرمان صائمى
*******************
اشعار فاطمیه با محوریت امام علی(ع) – جواد قدوسی
درد دل کن با علی برام بگو
فاطمه درد تو درد حیدره
چرا این روزا همش تب میکنی
رنگ و روت پشت سر هم میپره
همه دار و ندار من بگو
چرا چند وقته ازم رو میگیری
به دور از چشمای من یواشکی
دستتو همش به پهلو میگیری
چشمای حسن همش بارونیه
نمیدونم چی دیده تو کوچه ها
میبینم وقتی که گریه میکنه
هی اشاره میکنی مادر بیا
به خدا که من خجالت میکشم
تو رو توی درد و غم رها کنم
خونه امنی نداشتم برا تو
نمیتونم تو چشات نگا کنم
دم آخری ازت سوال دارم
تو فقط بگو حلالم میکنی
حال و روز من که تعریف نداره
یه نگاهی تو به حالم میکنی
بی تو دنیا برا من جهنمه
نمیشه یه کم کنارم بمونی
چرا حرف رفتنو پیش میکشی
فاطمه آخه تو خیلی جوونی
التماست میکنم نرو بمون
طاقت دوری تو زهرا ندارم
من غریبم تو غریبترم نکن
مثه ابر بهاری هی میبارم
جواد قدوسی
*******************
اشعار فاطمیه با محوریت امام علی(ع) – موسی علیمرادی
دیده ات را باز کن بر زخم ما مرهم ببند
این چنین مگذار ما را، بار ما را هم ببند
مشکل افتاده به کارم فاطمه اعجاز کن
بار دیگر پلک های زخمی ات را باز کن
التماس تو کنم یا که خدایت را، مرو
رو به قبله گشته ای یا قبله رو کرده به تو
با سکوتت فاطمه! خانه خرابم می کنی
مثل این مردم تو هم داری جوابم می کنی؟
فاطمه! حرفی بزن؛ چیزی بگو جان علی
چند روز دیگری هم باش مهمان علی
زانوان زخمی ام می لرزد از این واهمه
من در این دنیا بمانم لحظه ای بی فاطمه
ای عروس موسپیدم، آرزوها داشتم
من قدم با عشق تو در این جهان برداشتم
قول های آن شب پیوندمان یادت که هست
حرف هایی که به روی سر در دل نقش بست
یاد داری قول دادی پیر پای هم شویم
در غریبستان دنیا آشنای هم شویم
کی قرار این بود تنها قامت تو بشکند
قامت تو بشکند تا حرمت من نشکند
بی قرار از داغ تو در بین آب و آتشم
از امانت داری ام دارم خجالت می کشم
آشیان دلخوشی های مرا بر هم زدند
همسرم را ظالمانه پیش چشانم زدند
بشکند دستی که بازوی تو را زهرا شکست
پشکند پایی که بی رحمانه آن در را شکست
گرچه با آن صحنه ها جانم رسیده بر لبم
امتداد این جسارت می رسد بر زینبم
موسی علیمرادی
*******************
اشعار فاطمیه با محوریت امام علی(ع) – محمد جواد شیرازی
کنج بستر مانده ای بال و پرت را بسته ای
لاله زار زخم های پیکرت را بسته ای
تا که یک چشمت کمی مبهم تماشایم کند
پلک مجروح و کبود دیگرت را بسته ای
جان من گریه نکن، این قدر که لاغر شدی...
... تا نیفتد بر زمین، انگشترت را بسته ای
آفتاب خانه ی حیدر چرا این روزها
کم فروغی و چرا دیگر سرت را بسته ای؟!
دلخوری از دست من یا قهر کردی با علی
این چنین که بر سر خود معجرت را بسته ای
بازویت را، پهلویت را، سینه ات را... ای دریغ
یاور حیدر چرا سرتاسرت را بسته ای؟!
لااقل زهرا بیا و پاسخ من را بده
با چه دستی گیسوان دخترت را بسته ای؟!
محمد جواد شیرازی
*******************
اشعار فاطمیه با محوریت امام علی(ع) – محسن صرامی
درجواب التماس دخترت مادر بمان
من قسم دادم تو را جان علی دیگر بمان
بیشتر در خانه پیش کودکان خسته باش
گوشه ی این بیت الاحزان مادرم کمتر بمان
نا امید و خسته ای از دست این نامردمان
رفته گرچه کاسه ی صبرت عزیزم سر بمان
استخوان های تنت هم آب شد کم کم ولی
با همین بیماری واین پیکر لاغر بمان
یک طرف زانو بغل کرده پدر در گوشه ای
یکطرف دارد برادر چشم هایی تر بمان
کار های خانه را بگذار روی روش من
استراحت کن کمی مادر نرو مادر بمان
ما همه یک سو؛پدر دق میکند از رفتنت
مادر خوبم به عشق ماندن حیدر بمان
تو جوانی گفتن عجل وفاتی خوب نیست
وارث حلم و صبوری های پیغنبر بمان
محسن صرامی
*******************
اشعار فاطمیه با محوریت امام علی(ع) – رضا باقریان
حال و روز مادری بیمار گریه آور است
گریههای کودکی تبدار گریه آور است
عاشقان گاهی ز روی هم خجالت میکشند
دیدنِ اشک غریب انگار گریه آور است
همسری پیشِ نگاه همسری روی زمین...
...تا که میافتد چرا هربار گریه آور است
اشکهای فضه و اسما گواهی میدهد
راه رفتن با دو چشم تار گریه آور است
دست بر دیوار میگیرد نیفتد بر زمین
تکیهاش بر قامت دیوار گریه آور است
هر شب از زخمی که از مسمار خورده فاطمه
نیمه شبها میشود بیدار، گریه آور است
دارد از دستِ ز کار افتاده زحمت میکشد
نان که زهرا میپزد بسیار گریه آور است
چهرهاش را از علی هر روز پنهان میکند
زیر چادر گریهی دلدار گریه آور است
شهرِ بی انصاف با حیدر چه بد تا میکند
غُصههای حیدر کرار گریه آور است
رضا باقریان
*******************
اشعار فاطمیه با محوریت امام علی(ع) – محمد حسن بیات لو
باور نمی کنم که تو بی بال و پر شدی
خسته شدی شکسته شدی مختصرشدی
شرمنده ام بخاطر من زخم خورده ای
روزی که در مقابل دشمن سپر شدی
افتادی از نفس – نفست بند آمده
افتاده ای به بستر ؛غم محتضر شدی
هیزم به دست های مدینه که آمدند
مجروحِ دودِ آتش و زخمیِ در شدی
آتش زبانه می زد و در نیمه باز بود
فهمیدم از صدا زدنت؛ بی پسر شدی
این شهر چشم دیدن ما را نداشتند
از دست کم محلّی خود خونجگر شدی
همسایه ها رعایت حالت نمی کنند
آری دگر برای همه درد سر شدی
محمد حسن بیات لو
*******************
اشعار فاطمیه با محوریت امام علی(ع) – محمد حسین ملکیان
این روزها مردم تو را بیمار میبینند
حال و هوای خانه ام را تار میبینند
آن ها که این مدت نپرسیدند حالت را
حالا تو را با خواهش و اصرار میبینند
بدبینترینها هم خیالش را نمیکردند
روزی تو را بین در و دیوار میبینند
دیوارهای خانه بیش از پیش میسوزند
وقتی تو را سرگرم استغفار می بینند
فرزندهایم خیره بر طرز نماز تو
در سجده رفتنهات را دشوار میبینند
هرچیز جز بیماریات را تاب میآرند
هی دست بر پهلوی خود نگذار... میبینند
کمتر صدا کن فاطمه، آرام جان من
همسایه ها از ناله ات آزار میبینند
محمد حسین ملکیان
*******************
اشعار فاطمیه با محوریت امام علی(ع) – امیر اکبرزاده
بدون خنده در این خانه هیچ شوری نیست
بخند، خندهی تو آرزوی دوری نیست
همیشه سنگ مرا میزدی به سینه، نگو
نگو که درد مرا چاره جز صبوری نیست
سپید و سرخ؟! نه... این لکّههای خونابه
برای پیرهنات وصلههای جوری نیست
بگو که از چه کسی رو گرفتهای؟ هرقدر
نگاه میکنم اینجا فقیر کوری نیست
گمان نکن که حضور تو -آه- ماه بلند
در آسمان زمین خوردهام ضروری نیست
کبوتری که پرش را شکسته صاعقهای
به فکر راه رهایی پر عبوری نیست
کسی نبود بداند قلم اگر میخست
برای کندن بر لوحهی بلوری نیست؟
نخواه بر دل من داغ آرزویی را
بخند، خندهی تو آرزوی دوری نیست
امیر اکبرزاده