اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) – حسن کردی

 

نسیم عشق وزیدن گرفت در جان ها

بهار نور رسیده پس از زمستان ها

 

خبر دهید به فطرس سر آمده تبعید

دوباره بال بزن بر فراز میدان ها

 

بگو به مدعیان کرم که چاره کنند

رسیده است کریم تمام دوران ها

 

کسی که ساحل آرامش است و کشتی او

گذر کند به سلامت ز هر چه طوفان ها

 

کسی که قطره ی اشک عزای او کافی ست

برای چیدن برگ و بساط شیطان ها

 

همان که طفل دبستان روضه اش باشد

معلم همه ی رهروان عرفان ها

 

در امتحان "اَلَسْتُ بِربِكمْ " با عشق

گذاشت هستی خود را به پای پیمان ها

 

کسی که خنده ی نوزاد او به تیر بلا

چه اعتبار رفیعی دهد به قربان ها

 

به جایگاه غلام سیاه او فردا

چه غبطه ها که نخواهند خورد سلطان ها

 

بگو به هر که غم دل شکستگی دارد

حسین آمده یعنی کلید درمان ها

 

کلیدْ واژه ی توبه حسین گفتن شد

برای حضرت ادم برای انسان ها

 

بگو نبیِ خداوند با دلی اگاه

بگو"اَحَبَ حسينا" شده اَحَب الله

 

حسن کردی

 

******************

 

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) – علیرضا خاکساری

 

زرق و برق سفره ی شاهانه میخواهم چه کار

اشک چشمم هست آب و دانه میخواهم چه کار

 

اولین شرط سلوک عاشقی آواره گی ست

از ازل دربه درم کاشانه میخواهم چکار

 

چشم های من که با خواب سحر بیگانه اند

قصه ی شمع و گل و پروانه میخواهم چکار

 

گیسوی آشفته ام دارد نشان از عاشقی

زلف خود بر باد دادم ، شانه میخواهم چه کار

 

من خراب باده نه بلکه خراب ساقی ام

در غیاب حضرتش میخانه میخواهم چه کار

 

انقدر دیوانه ام امشب که از فرط جنون

از قدح سر میکشم ، پیمانه میخواهم چه کار

 

مست کرده شهر را عطر خوش پیراهنش

انبیا و اولیا چشم انتظار دیدنش

 

مرتضی با دست خود آیینه قرآن میبرد

فاطمه گهواره را در زیر ایوان میبرد

 

شور و شادی طلوع افتاب هاشمی

غصه و غم را ز دل های پریشان میبرد

 

با دو تا خورشید روی گونه هایش دیدنی ست

آبرویی را که از ماه فروزان میبرد

 

چشم خود را برنمیدارد علی از چشم او

با تبسم کردنش دل از پدرجان میبرد

 

جامه اش را انبیا در باغ جنت دوختند

حور عبا ، عمامه اش را نیز غلمان میبرد

 

بوسه بر قنداقه اش عیسی بن مریم میزند

مرهم از خاک رهش موسی بن عمران میبرد

 

با وجود یوسف زهرا یقینا بعد از این

یوسف کنعانیان زیره به کرمان میبرد

 

افتخاری شد نصیب قوم سلمان بی گمان

مادرش داردعروس از خاک ایران میبرد

 

سفره ی سوری پیمبر با علی انداخته

هرکسی که میرسد رزق فراوان میبرد

 

هر که هرچه هدیه اورده به یمن مقدمش

با دعای فاطمه دارد دو چندان میبرد

 

حاتم طایی برای شام خود سر میرسد

از میان سفره ی آقای ما نان میبرد

 

بیقرارم مثل آن موری که روی دوش خود

تکه ای ران ملخ نزد سلیمان میبرد

 

خلق میخوانند کشتی نجات عالم است

هرچه که بنویسم از خوبی این آقا کم است

 

در زمین و آسمانها صحبت آقای ماست

نوبتی باشد اگر هم نوبت آقای ماست

 

مادر از آغوش خود او را زمین  نگذاشته

حضرت زهرا خودش در خدمت آقای ماست

 

رحمة الله است مثل رحمة للعالمین

خلق و خوی مصطفی در سیرت آقای ماست

 

در شجاعت در شهامت رونوشت حیدر است

لشگری محو وقار و شوکت آقای ماست

 

فطرس بی بال و پر هم به امیدی امده

پشت در چشم انتظار رأفت آقای ماست

 

روز میلادش جهنم را خدا خاموش کرد

این ترحم این تفضل بابت آقای ماست

 

ارمنی ها و کلیمی ها به او دل داده اند

دلبری از هرکسی خاصیت آقای ماست

 

نام صاحبخانه را بر درب خانه حک کنند

جنتی باشد اگر هم جنت آقای ماست

 

هر که به هرجا رسید از نوکری او رسید

خوشبحال هرکسی که رعیت آقای ماست

 

بهتر از اینکه دوای درد ما را میدهد

بهتر از اینکه شفا در تربت آقای ماست

 

لقمه های نانش از این رو به آن رو میکند

چه اثرها در غذای هیئت آقای ماست

 

پیش پایمان همیشه این و آن پا میشوند

این همه ارج و مقام از برکت آقای ماست

 

 ما بدی هم که کنیم او باز خوبی میکند

باز خوبی میکند این خصلت آقای ماست

 

آن که کارش از طفولیت فقط بخشیدن است

شافع فردای محشر حضرت آقای ماست

 

میکشد پای مرا آخر به سوی کربلا

"بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا "

 

بر مشامم میرسد عطری که خیلی  آشناست

آری آری به گمانم عطر سیب کربلاست

 

ازعراق, غزه , بحرین که بگذریم

کربلای دیگری در خاک خان طومان به پاست

 

قتلگاه دیگری آنجا تدارک دیده اند

شاهد این ادعا سرهای روی نیزه هاست

 

باز هم درد اسارت ، باز هم مظلومیت

ریسمان هایی به دست بچه های مرتضاست

 

چه پسرهایی که از دیروز بی بابا شدند

چه پدرهایی که روی دوششان شال عزاست

 

به تمام خیره سر های زمین فهمانده ایم

هم دمشق از آن ما هم زینبیه مال ماست

 

"کلنا عباسک" تنها به این معناست که

شیعه ی حیدر شهید راه ناموس خداست

 

 با دعای فاطمه شیعه حسینی مذهب است

نوکر ارباب قطعا پیش مرگ زینب است

 

علیرضا خاکساری

 

******************

 

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) – رضا باقریان

 

چه زیباست اشک سحر داشتن

خدا را فقط در نظر داشتن

به سمت حرم بال و پر داشتن

هوای زیارت به سر داشتن

 

خوشا آن دلی که هوایی شود

در این روزها کربلایی شود

 

خدا باب حاجات را باز کرد

گنه بخشی‌اَش را که آغاز کرد

در آنجا یکی قصد پرواز کرد

به عشق حسین خویش را ناز کرد

 

به زهرا گلی تا که تقدیم شد

پر و بال فطرس ترمیم شد

 

هوای مدینه چه بارانی است

ملک غرق شور و غزلخوانی است

چه رخ داده و این چه مهمانی است

که این بزم را مرتضی بانی است

 

ندا آمد از عرش، با شور و شین

ز ره آمده عشق زهرا، حسین

 

جهالت به پوچی گرفتار شد

مدینه سحرگاه بیدار شد

خداوند با مادری یار شد

علی بار دیگر پسردار شد

 

زمین و زمان را چراغان کنید

حسین آمده، خویش قربان کنید

 

شرافت ز نامش که معنا گرفت

نمی از سرشکش که دریا گرفت

عصا را به دستش که موسی گرفت

و اذن شفا را مسیحا گرفت

 

ندا آمد این است خون خدا

همه کاره‌ی ما به روز جزا

 

حسین آمد و سینه بی‌تاب شد

برای گدا آمد، ارباب شد

به دوش پیمبر فقط خواب شد

برای علی گوهری ناب شد

 

همه هستیِ مصطفی هستِ او

نبی می‌زند بوسه بر دستِ او

 

شبی که تو از شاخه چیده شدی

برای دلم آفریده شدی

تو از حوض کوثر چکیده شدی

برای حرم برگزیده شدی

 

شدی تاب دلهای بی‌تاب ما

شدی مثل امروز ارباب ما

 

تو که آمدی من شکوفا شدم

به نام غلام تو املا شدم

گرفتی دو دست مرا پا شدم

و تحت عنایات زهرا شدم

 

نظر کردی و شور و شینی شدم

خودت خواستی که حسینی شدم

 

خلاصه از این در جدایم مکن

اسیر تو هستم رهایم مکن

مرا دور از کربلایم مکن

جدا از حریم رضایم مکن

 

کسی را که خط امانش دهی

حریم خودت را نشانش دهی

 

رضا باقریان

 

******************

 

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) – حسن لطفی

 

هرچه بادا باد اما عشق باد

عشق بادا عشق بادا عشق باد

جوهرِ این عاشقی‌ها عشق باد

کارِ دنیا کارِ فردا عشق باد

عقل رفت و گفت تنها عشق باد

 

عین و شین و قاف یعنی جان حسین

عشق یعنی جان سَنَ قربان حسین

 

عشق حِسی زیرِ بارانِ خداست

"عشق اسطرلابِ مردان خداست"

اولین ابیاتِ دیوانِ خداست

عشق آری شورِ طوفانِ خداست

حا و سین و یا و نونِ جان خداست

 

ای ظهورِ ذاتِ بی پایان حسین

جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین

 

"عشق یعنی جلوه‌ای در آبگین"

عشق یعنی دستِ حق در آستین

عشق یعنی عقل اما با یقین

عشق یعنی نیست غیر از او همین

عشق یعنی یا امیرالمومنین

 

یا علی گفتیم و بعداز آن حسین

جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین

 

اینهمه غارتگری‌ها را ببین

از دلِ ما دلبری‌ها را ببین

زیر پایَت پادری‌ها را ببین

شور و شوقِ نوکری‌ها را ببین

یا حسینِ آذری‌ها را ببین

 

سالدی قَلبیم دَ عجب طوفان حسین

جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین

 

ما خرابیم و شراب آلوده‌ایم

تربتت خورده تُراب آلوده‌ایم

خوابِ تو دیدیم و خواب آلوده‌ایم

ما به این احساسِ ناب آلوده‌ایم

ما به نورِ آفتاب آلوده‌ایم

 

دست ما بادا بر آن دامان حسین

جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین

 

روزِ اول که دلم را ساختند

با همین دلها حرم را ساختند

بعدِ آن شادی و غم را ساختند

از نوکِ مژگان قلم را ساختند

نقش شد نامت عَلَم را ساختند

 

نعره زد میرِ علمداران حسین

جان ما ای جان سَنَ قربان حسین

 

تو حسینی و سلامت شد حسن

خوش بحالت که امامت شد حسن

آمدی و هم‌کلامت شد حسن

آفتابِ رویِ بامت شد حسن

استلامت احترامت شد حسن

 

"شد حسن با هیبتت حیران حسین"

جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین

 

نامِ آقازاده هایت تا علی است

با همین سه کارهامان با علی است

یادمان دادی فقط آقا علی است

با شما شیرینی دنیا علی است

یاعلی و یاعلی و یاعلی است

 

گفت ایوانِ نجف : سلطان حسین

جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین

 

 

مادرم من را به دستش تا گرفت

ماجرایِ ما همانجا پا گرفت

کربلایت در دلِ ما جا گرفت

کارِ عشق و عاشقی بالا گرفت

دستِ ما را حضرت زهرا گرفت

 

درحرم گفتیم آقا جان حسین

جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین

 

ای دل از این زخم پنهانی بخوان

چند بیت عمان سامانی بخوان

یاد زینب از پریشانی بخوان

از وداعی سخت بارانی بخوان

رفت پیراهن ، زِ عریانی بخوان

 

من کی‌اَم عمان بی سامان حسین

جانِ من ای جان سَنَ قربان حسین

 

"خواهرش بر سینه و بر سر زنان

رفت تا گیرد برادر را عنان

در قفای شاه رفتی هر زمان

بانگِ مَهلاً مَهلَنَش بر آسمان

اهل دل را آتش اندر جان زنان"۴

 

بی تو ای وایِ من و طفلان حسین

صبر کن ای جان سَنَ قربان حسین

 

حسن لطفی

 

******************

 

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) – رضا قاسمی

 

وحی نازل شده انگار ، بر این دفتر من

قلمم کاتب و گفتند که ... "حا سین یا نون"

شده تفسیرِ تمامیِ لغاتِ این عشق ...

"هوَ لیلا و تماماً همه از دَم مجنون"

 

من که باشم که بگویم سخن از حضرت عشق ؟

واژه ها باید از آن عالم بالا برسد

و توکلت علی الله ، قلم !! بسم الله

"قطره" می گویم و ای کاش به "دریا" برسد

 

ای که نام تو شده علت دل دادن ها

ای مقیمِ ابدیِ دل بی تاب ، حسین !!!

ای که دستان همه سوی تو باشد دائم

ما همه رعیت و تو حضرت ارباب ، حسین !!!

 

نخ قنداقه ی تو بال و پر فطرس شد

چوب گهواره ات آقا که ستون دنیاست

خنده هایت سبب تابش نور خورشید

اشک تو علت هر موج ، به قلب دریاست

 

باز هم پشت در خانه ی تو غلغله شد

حاجت ما فقط از محضر تو ، دیدار است

این گدا کاهل و کم خواستنش بی عقلی ست

واژه ی "کم" تو نداری ، همه اش "بسیار" است

 

سفره ات پهن تر از وسعت عرش است حسین !!!

پای نان و نمکت سیر و نمک گیر شدیم

عمرمان پشت در خانه ی تو شد سپری

"طفلکی" بیش نبودیم و همه "پیر" شدیم

 

شکرلله ، که اینجا همگی مشغولیم

کارگرهای تو هستیم و همه پُر کاریم

و تو آقایی و ماها همه از دَم نوکر

تو تکی ... ما همه پُر جمعیت و بسیاریم

 

باز هم مجلستان پر شده از همهمه و ...

این صدای سخن عشق ، فقط "کرب و بلاست"

یک حرم داری و یک عالم و آدم "خواهان"

ما همه گرم طوافیم و وسط ، "کرب و بلاست"

 

باز هم حسرت شش گوشه ی تو داغ دل است

اصلا انگار که تقدیر ، گره خورده به آن

دل ما مثل دخیلی ست ، به هر پنجره اش

مثل قفلی که به زنجیر ، گره خورده به آن

 

جای دوری نرود گر بشوم زائر تو

رحم کن بر منِ جامانده و دور افتاده

این گدای حرمت را تو بیا و دریاب

بغض کرده ، وَ به یک گوشه صبور افتاده

 

رضا قاسمی