اشعار میلاد امام حسن عسکری(ع)
از عرش دارد ميرسد فصل بهارم
كم كم پر از خورشيد خواهد شد ديارم
از عرش دارد ميرسد پيكي خدايي
از عرش دارد ميرسد دار و ندارم
يك عمر در دست خودم در حبس بودم
امشب نگاهش ميشود راه فرارم
اميد بستم بر كرامتهاي چشمش
بلكه كمي رونق بگيرد كار و بارم
من هرچه را دارم به دست دوست دادم
شكر خدا كه بعد از اين بياختيارم
از آسمان نور هدي آمد ، مبارك
عيساي آل مصطفي آمد مبارك
ما اهل بارانيم و اهل روضههائيم
عمري است محتاج گداهاي شمائيم
آوارههاي كوچهي حُسن بهاريم
كاسه به دست سفرههاي هلاتائيم
از روز اول خادم اين خانه هستيم
تا شام آخر هم مقيم اين حرائيم
ما نسل در نسل عاشق اين خانواده
ديوانهوار از عالم و آدم جدائيم
وقتي كراماتِ نگاهت شامل ماست
يعني كه در هفت آسمان مشكلگشائيم
از اولش هم قلب ما دست شما بود
توفيق ما و سلب ما دست شما بود
شكر خدا كه عاشقي درمان ندارد
اين قصهي شاه و گدا پايان ندارد
شكر خدا كه عاشق اين خانواده
شرمندگي دارد ولي عصيان ندارد
فرع تولي و تبري اصل دين است
ايمانِ بي اين خانواده جان ندارد
چشمي كه ابري شد از اين درياي جوشان
در روز محشر لحظهي گريان ندارد
دست كسي بر دامن فهم شما نيست
اين نردبانها پلهي آسان ندارد
اي خلقت آدم طفيلي وجودت
هفت آسمان محتاج بارشهاي جودت
امشب بيا رحمي به حال اين گدا كن
بيآبرويي را مقيم اين حرا كن
ابري بياور بر سر چشم خسيسم
با دست باران درد دلها را دوا كن
يك قطره از نور كراماتت بپاش و
اين دفعه ما را حُر دشت روضهها كن
دلبستگيهاي مرا از من بگير و
بر چشمهاي خود اسير و مبتلا كن
يك صبح با جادوي چشمت اين گدا را
از جملهي همسايههاي سامرا كن
گرچه به ظاهر از خداوندي جدائيد
آئينه در آئينه تكرار خدائيد
محمد بختیاری
********************
اشعار ولادت امام حسن عسکری (ع) - محمود ژولیده
از ازل آب و گلم گفت : که من کوثری ام
فاطمی دین و حسینی ، حسنی ، حیدری ام
همه ی دلخوشی ام ای گل زهرا (س) این است
که خوش اقبال از این مرحمت داوری ام
سر در قصر بهشتی دلم بنوشتند
که مسلمان مرام حسن عسگری ام
چه کسی مثل من دل شده دلبر دارد ؟
چه کسی مثل تو ای دوست کند دلبری ام ؟
من که مجنونم و آشفته – تورا می خوانم
سربازار غمت-یوسف من – مشتری ام
به همه نسل بنی فاطمه سوگند که من
تا صف حشر بگویم که علی اکبری ام
آری آری بخدا کف زدن اینجاست حلال
که حسن داده مرا وعده دیدار و وصال
آسمان مهر وتولای تو داردآقا
عرش درسینه تمنای تو دارد آقا
حور و قلمان بهشت اند گدای نفست
باغ رضوان سر سودای تو دارد آقا
از شعاع افق چشم تو بالاتر چیست؟
ماه سودای قدم های تو دارد آقا
هل اتا آید وآقایی تو می خواند
جبرئیل آیت غرای تو دارد آقا
عرصه محشر وآغاز شفاعت از توست
عالمی حسرت فردای تو دارد آقا
گوشه صحن وسرایت ، حرم آل عباست
خاک سرداب گل پای تو دارد آقا
زیر پایت نظر افکن که تماشا دارد
دل آواره به خاک قدمت جا دارد
وای اگر جلوه کنی ! – جلوه نکرده این است
هرچه خون است به پای علمت می ریزد
بی تو خورشید خریدار ندارد یعنی ،
هرچه نور است ز عرش حرمت می ریزد
عمر نوح ای همه روح – تو را لازم نیست
کشتی نوح از این عمر کمت می ریزد
از دل خسته خداوند نگیرد غم تو
که سرور از دل دریای غمت می ریزد
دست خالی نرود هیچکس از درگه تو
از تهیدستی سائل درمت می ریزد
تو ابالمهدی (عج) زهرایی(س) ودوم حسنی (ع)
مجتبای دگر فاطمه (س) – آقای منی
تاکه من چون حسن عسگری (ع)آقا دارم
ز عیار گل دلبر دل زیبا دارم
زندگی زیر لوایش چه صفایی دارد !
روزگار خوشی از این قد و بالا دارم
با محبت تر از این جمله ندارم در دل
که به بالای سرم مثل تو بابا دارم
به وجود تو امام حسن عسگری(ع) است
که به کنعان دلم یوسف زهرا (س) دارم
ای بنازم به مقامت که امانت داری
من امان نامه ز امضای تولا دارم
حاجت روی جگر گوشه تو ما را کشت
ای بسا دست توسل به تو مولا دارم
مادرت منتظر آمدن مهدی (عج) توست
صبح میلاد تو هنگامه هم عهدی توست
سامرا خاک گل ماست خدا می داند
خاک من از گل مولاست خدا می داند
نظر از سامره بردار دلم را بنگر
حرم عسگری اینجاست خدا می داند
نه من از کوی تو دورم به همین منزل چند
بعد منزل نه به اینهاست خدا می داند
حج تویی کعبه تویی در دل من خانه توست
طوف کوی تو مهیاست خدا می داند
حرم و گنبد و گلدسته تو در عرش است
عرش زوار دل ماست خدا می داند
طلب و دعوت و همت همگی نزد شماست
ورنه دل قافله پیماست خدا می داند
بین مانیست کمی فاصله یابن الهادی (ع)
جز من و گرد همین قافله یابن الهادی (ع)
محمود ژولیده
برگرفته از وبلاگ تیشه های اشک
*********************
شعر میلاد امام حسن عسگری(ع) - حسن فطرس
دل بيا و بزن تو فريادي
كن تو از شورِ لحظهها يادي
پرده را نازِ پنجههايت كن
خوش بخوان نغمهاي ز دلشادي
با فرشته به آسمان پر زن
تا بفهمي كه دل به حق دادي
با تفكّر كمي تو نجوا كن
تا كه عازم شوي بر اين وادي
تا ببيني چه كرده نورِ حق
با رخِ حجتش به افرادي
جمله عاشق صفت قلندوار
ذكرِ لبها بود چه ميلادي
دستشان جام و قلبشان گويد
جان فداي حسن گلِ هادي
* * *
ساقيا فصل ساغري آمد
شيعيان وقت سروري آمد
آدمي بر خودت تفخّر كن
عاشقان شاهِ دلبري آمد
يك حسن از تبارِ ثارالله
نور چشمِ پيمبري آمد
هر دو شهلا به شب زند طعنه
ماه زيباي حيدري آمد
خنده دارد حُدَيْثِه بر رويش
چون گلِ ياسِ كوثري آمد
بر سر كوچهي دلم دل را
ديدم امشب قلندري آمد
گفتم او را چرا تو سرمستي
گفت ميلادِ عسگري آمد
* * *
او كه جانِ همه جهان باشد
هر نگاهش چو آسمان باشد
عالِمِ عالَمِ نهان باشد
نورِ چشمانِ عاشقان باشد
گلرخش كرده ديدهها مجنون
هر چه پير از رخش جوان باشد
هر دو دستش گرفته بابايش
اشك شوق از بَصَر روان باشد
خالِ زيباي هاشمي مَنظَر
بر گلِ گونهاش نشان باشد
حيدر آرَد ملك ز سويِ حق
هديهاش شمس و كهكشان باشد
از شكوه و مقام او اين بس
پورِ او صاحب الزمان باشد
حسن فطرس