شعر امام زمان(عج) – ایام فاطمیه – سید مجتبی شجاع

دردم مداوا میکنی مثل همیشه

عقده ز دل وا میکنی مثل همیشه

آیینه زیبا می شود با یک نگاهت

دل را تو شیدا میکنی مثل همیشه

دروازه لطف و کرم را می گشائی

وقتی که لب وا می کنی مثل همیشه

از گوشه چشمت کرم می ریزد آقا

از بس که غوغا میکنی مثل همیشه

پرونده اعمال ما گرچه سیاه است

می دانم امضا میکنی مثل همیشه

دل مرده ام اما تو با یک گوشه چشمی

کار مسیحا میکنی مثل همیشه

بهر ظهور خود چرا ای یوسف عشق

امروز و فردا میکنی مثل همیشه

تو مثل بابایت علی غمهای خود را

با چاه نجوا میکنی مثل همیشه

تو مثل زهرا مادرت از بس که خوبی

با ما مدارا میکنی مثل همیشه

شبهای جمعه کربلا همراه مادر

تو روضه برپا میکنی مثل همیشه

سید مجتبی شجاع

*****************

اشعار امام زمان(عج) – انتظار - کاظم بهمنی

رسیده‌ام به چه جایی... کسی چه می‌داند

رفـیــق گـریـه کجایی؟ کـسی چـه می‌دانــد

میـان مـایی و با مـا غـریبه‌ای ...افسوس

چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه می‌داند

تـمـام روز و شبـت را همـیشه تنهایی

«اسیر ثانیه‌هایی» کسی چه می‌داند

بـرای مـردم شهـری کـه با تو بد کردند

چگونه گرم دعایی؟ کسی چه می‌داند

تـو خـود بـرای ظـهـورت مـصـمـّـمی اما

نمی‌شود که بیایی کسی چه می‌داند

کـسی اگر چه نداند خدا که می‌داند

فقط معطل مایی کسی چه می‌داند

اگـر صحـابـه نباشد فـرج که زوری نیست...

تو جمعه جمعه می‌آیی کسی چه می‌داند

کاظم بهمنی

******************

اشعار امام زمان (عج) – زین العابدین آذر ارجمند

دلم شور می زد مبادا نیایی

مگر شب سحر می شود تا نیایی

مگر می شود من در آتش بسوزم

تو اما برای تماشا نیایی

تو افتاده تر هستی از این که یک شب

به میقات این بی سر و پا نیایی

دروغ است! این بر نمی آید از تو

بیایی و تا کلبه ما نیایی

بگو خواهی آمد که امکان ندارد

بگویی که می آیم، اما نیایی

گذشته است هر چند امروز و امشب

دلیلی ندارد که فردا نیایی

چه خوب آمدی ای بهار صداقت

دلم شور می زد مبادا نیایی

زین العابدین آذر ارجمند

*****************

اشعار امام زمان(عج) – سعید محمدی

مگر هوای تو ما را کند بیابان گرد

مگر حضور تو از خاکمان بر آرد گرد

زمین بدون حضورت بگو چه را رویاند

چنان که باید وشاید زمان که را پرورد؟

غم تمام زمین ریشه کرده در جانم

بگویمت ز کدامین شب از کدامین درد

علاج درد منی تو ولی نمی دانم

کجای حادثه گم کردمت کجا ای مرد؟

سعید محمدی

****************

اشعار امام زمان(عج) – مهدی صفی یاری

غم روی غم به سینه تلمبارمی شود

وقتی دلم ز یاد تو سرشار می شود

ازبس نشسته ای به دلم شک نمی کنم

عشق ازصدای پای تو بیدار می شود

هر روز تا شبش به شما خیره می شوم

عمرم تمام صرف همین کار می شود

گفتند رفته ای که بیایی...ولی هنوز

این جمعه ها بدون تو تکرارمی شود

آقا بیا قسم به خدا می دهم تو را

این جمعه...کاش...فرصت دیدارمی شود؟

سروده مهدی صفی یاری

*****************

اشعار امام زمان (عج ) - فاطمیه

وقتی شبیه فاطمه لبخند می زنی

بر چینی شکسته ی دل، بند می زنی

من غرق خوابم و...تو برای ظهور خویش

هر صبح جمعه ، رو به خداوند می زنی

کی پرچم مقدس دارالخلافه را

بر قله ی رفیع دماوند می زنی!؟

در دولت کریم شما حرف فقر نیست

آقا تو حرف های خوشایند می زنی

بعد از زیارت نجف و طوس و کربلا

حتماً سری به فکه و اروند می زنی

با اشک دیده ، آب به قبر مطهر ِ

آنان که کشتگان فراقند می زنی

وحید قاسمی

از وبلاگ تیشه های اشک

******************

شعر امام زمان(عج) – مهدی صفی یاری

اصلا دگر تحمّل این غم نمی‌شود

حتی مجال گریه فراهم نمی‌شود

ویرانم از درون که شبیه خرابی‌ام

ویرانه‌های زلزله ‌بم نمی‌شود

این روزگار هر چه دلش خواست می‌کند

این روزگار هر چه بگویم نمی‌شود

آنقدر ابری‌ام که نگو، روز، ماه، سال

اصلا چرا همیشه محرم نمی‌شود؟

گندم نخورده از تو جدایم نموده‌اند

شرح‌اش به این دو جملة مبهم نمی‌شود

هی صبر پشت صبر... بیا ای همیشه مرد

عالم بدون عشق تو عالم نمی‌شود

برگرد ای مسافر شبهای انتظار

چیزی که از بزرگی‌تان کم نمی‌شود

مهدی صفی یاری

****************

شعر امام زمان(عج) – کاظم بهمنی

رفـیـق حادثـه‌هـایی بـه رنگ تـقـدیــری

اسیـر ثـانـیــه‌هـایی شبـیـهِ زنـجـیـــری

در ایـن رسـانـه‌ی دنیــا میـان بـرفـک‌هـا

نه مانده از تو صدایی، نه مانده تصویری

رسیـده سـن حضـورت بـه سـن نوح اما

شمـار مـردم کـشـتی نـکــرده تغـییـری

هـزار جمعـه‌ی بی‌تـو گذشتـه از عمـرم

هـــزار ســـال پـیــاپی دچــار تــأخیــری

شبیه کـودک زاری شـدم که در بـازار...

تو دست گمشده‌ها را مگر نمی‌گیری؟

کاظم بهمنی

*******************

اشعار ایام فاطمیه - شعر امام زمان(عج) - یوسف رحیمی

دلهاي ما لب تشنه‌ي باران نورت

چشم انتظار صبح زيباي ظهورت

مي باري عطر روشناي صبح دم را

بر جاده هاي شب زده وقت عبورت

ما را ببر با خود به ديدار خداوند

از سمت سهله جمکران، از کوه طورت

آقا اگر هم قلب ما از جنس سنگ است

شايد شود نيمه شبي سنگ صبورت

هر روز بين کوچه هاي فاطميه

لبريز ماتم مي شود چشم غيورت

صاحب عزا با واهمه مي خوانم امشب

مرثيه هاي مادرت را در حضورت

حس مي کني آن التهاب شعله ها را

لحظه به لحظه ، مو به مو ، صورت به صورت

هر روز قبر بي نشاني ندبه دارد

چشم انتظار صبح زيباي ظهورت

 

یوسف رحیمی

********

اشعار امام زمان (عج) - علیرضا قزوه

 

دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد

به روز مرگ، شعرت، سوره ی یاسین نخواهد شد

 فریبت می دهند این فصل ها، تقویم ها، گل ها

از اسفند شما پیداست، فروردین نخواهد شد

مگر در جستجوی ربّنای تازه ای باشیم

وگر نه صد دعا زین دست، یک نفرین نخواهد شد

 مترسانیدمان از مرگ، ما پیغمبر مرگیم

خدا با ما که دلتنگیم، سر سنگین نخواهد شد

به مشتاقان آن شمشیر سرخ شعله ور در باد

بگو تا انتظار این است، اسبی زین نخواهد شد 

علیرضا قزوه

********

اشعار امام زمان(عج) - سیده فاطمه نوری

 

برای همچو شمایی نوشتن آسان نیست

نه اینکه کار دلم نیست، نه فقط آن نیست

در آن مقام که حق وصف شانتان فرمود

مجال عرضه اندام بهر انسان نیست

اگر که دست به دامانتان نهادم هم

خداست شاهد من بهر غصه نان نیست

بهشت بی علویون جهنمی تلخ است

قفس به عشق شما جنت است، زندان نیست

شماست گفته تان عین گفته قرآن

وگرنه آنکه سر نیزه هاست قرآن نیست

ولایت است و امامت تمام هستی دین

که همچو پیکره ای ناتوان و بی جان نیست

شما که واسطه فیض حق تعالی اید

به جز رضایتتان هیچ شرط غفران نیست

امید آخر زهرا بیا که دورانی

به تلخ کامی این نسل و عصر و دوران نیست

مباد روز سیاهی که جدتان گوید

که آنچه از قلمش می تراود از جان نیست....

سیده فاطمه نوری

**********

اشعار امام زمان(عج) - نادر حسینی

 

شاید او آمده و بار دگر برگشته

وای بر حال من و تو که اگر بر گشته

نصف یک روز در این شهر اقامت کرده

سر شب آمده و وقت سحر برگشته

زانوی غم به بغل داشته در ندبه خویش

گریه کرده است و با دیده تر برگشته

چقدر خون دل از دست من و تو خورده است

با دو پیمانه از این خون جگر برگشته

از چه معلوم که این وقت که ما منتظریم

چقدر آمده اینجا چقدر برگشته

شاید این مرد به کرات سفر کرده و باز

طبق تشخیص خود او ز سفر برگشته

آه ای مرد ، جهان منتظر مقدم توست

باز برگرد که امروز خطر برگشته 

نادر حسینی

********

اشعار امام زمان(عج)

 

خدا می‌داند 

كی به پایان برسد درد خدا می‌داند

ماه ساكن شود و سرد خدا می‌داند

در سكوت شب هر كوچه این شهر خراب

گم شود ناله شبگرد خدا می‌داند

مردم شهر همه منتظر یك مردند

چه زمانی رسد آن مرد خدا می‌داند

برگها طعمه بی غیرتی پاییزند

راز این مرثیه زرد خدا می‌داند

خنده غنچه گلها به حقیقت زیباست

شاید این است ره آورد خدا می‌داند

**********

اشعار امام زمان(عج) - قاسم صرافان

 

لطفی کن و نپرس چرا عاشقت شدیم؟

حتما دلیل داشت که ما عاشقت شدیم

در حیرتم که عشق از آثار دیدن است

ما کورها ندیده چرا عاشقت شدیم؟

اثبات می‌کنیم؛ بفرما ! قسم که هست

باور نمی کنی؟ به خدا ! عاشقت شدیم!؟

کی عاشقت شدیم فراموشمان شده

بابا ! مهم که نیست کجا عاشقت شدیم

گفتند پشت ابری و ما خوش خیال‌ها

چون کودکان سر به هوا عاشقت شدیم

دیدیم سخت بود کمی لایقت شویم

رفتیم و با دو بند دعا عاشقت شدیم

قبلا برای عشق مجوز گرفته‌ایم

با اذن نایبان شما عاشقت شدیم

یک ذره عقل هم که خدا لطف کرده بود

کردیم نذر عشق تو تا عاشقت شدیم

بی اعتنا به میل تو و آبروی تو

گفتیم مثل شاه و گدا عاشقت شدیم

این میوه‌ها رسیده و یاران گرسنه‌اند

اینجا که کوفه نیست، بیا ! عاشقت شدیم

 

قاسم صرافان

********

اشعار امام زمان(عج)

 

این چشم ها که محروم از یک نگاه یارند

بهتر که کور گردد بگذار خون ببارند

آن که قرار دارد کی داغ یار دارد

 دعوی عشق  کم کن عاشاقان بی قرارند

پروانه سوخت بالش بشنو زبان حالش

یارب مباد عشاق از شمع کم بیارند

قومی کنار یارند  اما زیار دورند

قومی زیار دورند اما کنار یارند

چشم انتظار ماندن از انتظار دور است !

آنها که جان سپردند مردان انتظارند

*********

اشعار امام زمان(عج) - نغمه مستشار نظامی

 

ای پاسخ گرامی ِ اَمّن یُجیب ها

تعجیل کن به خاطر ِ ما ناشکیب ها

چشم جهان به چشمه دستان سبز توست

جاری شو از ورای فراز و نشیب ها

تکلیف انتقام شهیدان به دوش کیست ؟

خون ِ مسیح مانده به روی صلیب ها !

برخیز و بزم شب زدگان را به هم بزن

ای آشنا به ندبه و اشک غریب ها

تعجیل کن به خاطر صدها هزار چشم

ای پاسخ گرامی اَمّن یُجیب ها 

نغمه مستشار نظامی

*********

اشعار امام زمان - اشعار انتظار - علی اکبر لطیفیان

 

نشد بالهای مرا وا کنی

مرا راهی آسمانها کنی

نشد مثل مجنون بادیه

مراخانه بردوش لیلا کنی

نشد بعد توحید لبهایتان

 مرا در قنوت شبت جا کنی

بگیری نفسهای این مرده را

 بگیری و کار مسیحا کنی

توقع ندارم که بنشینی و

  گنهکاریم را تماشا کنی

دل ما از اول ثباتی نداشت

 تو حق داری امروز و فردا کن

تو عین ظهوری و من غایبم

 دلم را تو باید که پیدا کنی

بیا تا که با انتخاب خودت

تمام مرا ملک زهرا کنی 

علی اکبر لطیفیان

*********

اشعار امام زمان - اشعار انتظار

شـــروع قصـــه بـــا بـــرگشتــــن تــــو

کجــــا مــــا و کجــــا بــــرگشتــــن تــــو

ولـی نــه ، مــانــده از چشــم انتظــاری

فقــط یــک نــدبــه تــا بــرگشتــن تـــو

 

#

تــــو کــــه دردآشنــــای اهـــــل دردی

تــو کــه دســت کســـی را رد نکـــردی

بگو حالا که دل هامان شکستـه اسـت

دلـــت مـــی آیـــد آیـــا بــــرنگــــردی؟

 #

کنــــار پنجـــــره، گلـــــدان خـــــالـــــی

شکـــوه عشـــق بـــا دستـــان خـــالـــی

بیــا ، چشــم انتظـــار میهمـــان اســـت

صفـــای سفـــره ای بـــا نـــان خـــالــــی

 #

بمـــان ای جلـــوه ی گُـــم بــــا دل مــــا

بـــه شـــوق یـــک تبسّـــم بـــا دل مـــا

ببین در غیبت بـاران چـه کـرده اسـت

خـــزانِ بــــی تــــرحّــــم بــــا دل مــــا!

 #

نـه از بــی بــرگ و بــاری بیــم داریــم

نـه قصــد مــانــدن و تسلیــم داریــم

ز بـس چشـم انتظـار جمعـه مــانــدیــم

دلــی منّـــت کـــش تقـــویـــم داریـــم

 #

بهــار تــا ابـــد! زخـــم اســـت بـــا مـــا

زمـان تـا مــی رود زخــم اســت بــا مــا

بیـــا تـــاریــــخ مــــا را منتشــــر کــــن

هـزار و چـارصــد  زخــم اســت بــا مــا

 #

دلم بی همزبان ، این قـدر هـا نیسـت

به فکر آب و نان ، این قدرهـا نیسـت

دلی که تکیه گاهش شـانـه ی تـوسـت

غریب و بی نشان ، این قدرها نیسـت

 #

دوبـــاره نـــم نـــم ایـــن رهگـــذرهـــا

نگــــاه مبهــــم ایـــــن رهگـــــذرهـــــا

اگـــــر در انتظـــــار تـــــو نبـــــاشــــــد

چــه مــی ارزد غــم ایــن رهگــذرهــا؟

 #

شکـــوه اتفـــاقـــی مـــانـــده بـــاشـــد

بـه دل هـا اشتیـاقـی مــانــده بــاشــد

تـــو مـــی آیـــی ، اگـــر از عمـــر دنیـــا

فقـط یـک روز بــاقــی مــانــده بــاشــد

 #

بـه یـک عشـق معمّـایــی قســم خــورد

بـه راز یــک شکیبــایــی قســم خــورد

خــدا والعصــر گفــت و از ســر شــوق

به آن روزی که می آیـی ، قسـم خـورد

 #

شنیـــدم مـــژده ی تــــابیــــدنــــت را

نـــدارم فـــرصــــت فهمیــــدنــــت را

بـه خـورشیــد زمینــی خیــره مــانــدم

کـه تمـریـن کـرده بـاشـم دیــدنــت را

 #

تـو پنهـان مـانـده ای تـا تشنـه بـاشیـم

تمـــام روز هـــا را تشنـــه بــــاشیــــم

دلـت مــی آیــد آیــا ایــن همــه ســال

تـو جـاری بـاشـی و مـا تشنـه بـاشیــم؟

 #

دلیـــــل عشـــــق مــــــادرزادی مــــــا!

بیـــا تـــا جـــان بگیــــرد شــــادی مــــا

بجــوشــد رشتــه رشتــه از دل خـــاک

قنــــــات تشنــــــه ی آبـــــــادی مـــــــا

 #

بیــا ای ســایــه ســار امــن هـــر بـــاغ!

نمـی خــواهــد بمــانــد بــی ثمــر، بــاغ

نمـی خـواهـد پـس از عمــری صبــوری

بمیــــرد زیــــر بــــاران تبـــــر ، بـــــاغ

 #

بــه ایــن دنیــای خــالــی دل نبنــدنــد

بــه گلـــدان سفـــالـــی دل نبنـــدنـــد

بهــار مـــا! بیـــا تـــا دستـــه گـــل هـــا

بـه فصـل خشـک سـالـی دل نبنــدنــد

 #

تـرک هـا خـورده ، خـالـی، تشنـه ، تنهـا

دچــار خشــک ســالــی ، تشنــه ، تنهــا

مـــن و دل چشــــم در راه بهــــاریــــم

دو گلــدان سفــالـــی ، تشنـــه ، تنهـــا

 #

اگـر چـه زخـم طـاقـت سـوز خــوردیــم

غـــم دیـــروز را امـــروز خــــوردیــــم

ببخــش ای خــوب اگــر در غیبــت تــو

مـن و دل ، نـان بـه نـرخ روز خـوردیـم

 #

مــن و خــورشیــدی از تـــابیـــدن تـــو

و شـــوق لحظـــه ای خنـــدیــــدن تــــو

نگـاهـم را پــر از آیینــه کــرده اســت

هـــــوای جمکـــــران و دیـــــدن تــــــو

 #

دلم ، فانوس یک چشم انتظاری اسـت

رواق سینــه ام آیینــه کـــاری اســـت

دوبیتــی در دوبیتــی بــا تــو هستـــم

دلم،سرچشمه درسرچشمهجاریاست

#

بـه جـز بــا بغــضِ مــانــده در گلــویــم

نخـواهـد شــد بــه آبــی ، تــر گلــویــم

بیــا تــا شیعــه ی زخـــم تـــو بـــاشـــم

بمــــانــــد ردّ خنجــــر بــــر گلــــویــــم

**********

اشعار امام زمان - اشعار انتظار - امیر عباسی

شاید که دیگر یار عادت کرده باشد

با غصه های خویش خلوت کرده باشد

شاید غریبانه کنار چند عاشق

امشب نمازی را امامت کرده باشد

شاید برای ما میان روضه هایش

امشب دعای رفع حاجت کرده باشد

شاید حدیث بی وفائی های مارا

از بهر اجدادش روایت کرده باشد

ای وای بر شیعگی ما گر که مهدی

بر خاک صحرا استراحت کرده باشد

باید که نام شیعه را از ما بگیرند

امشب اگر با چاه خلوت کرده باشد

امشب اگر با چاه خلوت کرده باشد

ای وای اگر از ما شکایت کرده باشد

ای وای بر من وای بر دل وای بر عشق

گر آرزو بهر شهادت کرده باشد.............

امیر عباسی

**********

اشعار امام زمان - اشعار انتظار - وحید قاسمی

دارد زمان آمدنت دیر می شود

دارد جوان سینه زنت پیر می شود

وقتی به نامه عملم خیره می شوی

اشک از دو دیده ی تو سرازیر می شود

کی این دل رمیده ی من هم زهیر وار

در دام چشم های تو تسخیر می شود؟

این کشتی شکسته ی طوفان معصیت

با ذوق دست توست که تعمیر می شود

حس می کنم که پای دلم لحظه ی گناه

با حلقه های زلف تو درگیر می شود

در قطره های اشک قنوت شب شما

عکس ضریح گمشده تکثیر می شود

تقصیر گریه های غریبانه ی شماست

دنیا غروب جمعه چه دلگیر می شود

وحید قاسمی

*********

اشعار امام زمان - اشعار انتظار - محسن عرب خالقي

   

دلم هوای توکرده هوای آمدنت

صدای پای تو آید صدای آمدنت

بهارباتو بیایدبه خانه ی دل ما

سری به خانه مازن،صفای آمدنت

هنوزمانده به یادم که مادرم میخواند

زمان کودکی ام قصه های آمدنت

حساب کردم ودیدم که باحساب خودم

تمام عمرنشستم به پای آمدنت

چقدروعده ی وصل تورابه دل بدهم

چقدر جمعه بخوانم دعای آمدنت

نیامدی ودلم راشکستی ای مولا

چه نذرهاکه نکردم برای آمدنت

محسن عرب خالقي

********

اشعار امام زمان - اشعار انتظار - سید محمد حسینی

 

 

آمدورفت همین قدر فقط میدانیم

آمدورفت و ما پشت سرش بارانیم

آمدورفت که ما دربدر او باشیم

فکرش این بود که ما منتظرش میمانیم

ما گرفتار غم و مشغله خود هستیم

ما گرفتار گرفتاری در تهرانیم

ما فقط دور و بر یک دو ستون میچرخیم

ماهی یک بار دعای فرجی میخوانیم

دلمان خوش شده که باز سه شنبه شب ها

پی او همسفر جاده قم-کاشانیم

راستی آخر شعرم بنویسم او هست

غیبت از ماست و ما در خودمان پنهانیم

 

 

سید محمد حسینی

********

اشعار امام زمان(عج) - (( علی باباچاهی))

 

به باز آمدنت چنان دلخوشم

که طفلی به صبح عید ، پرستویی به ظهر بهار

و من به دیدن تو

چنان در آینه ات مشغولم

که جهان از کنارم می گذرد

بی آنکه سر برگردانم

در فصلهای خونین هم

می توان عاشق بود

به قمریان عاشق حسد می ورزم

که دانه بر می چینند

و به ستاره و باران که بر نیمرخ مهتابی ات بوسه میزنند

و به گلی که با اشاره ی تو می شکفد

در فصل های خونین هم

می توان عاشق بود.

مگر از راه در رسی

مگر از شکوفه سر بر زنی

مگر از آفتاب درآیی

وگرنه روزتابوتی ست بر شانه های ابر

که مارا به افق های ناپیدا می سپارد

و عشق آهوی محتضری ست

که سر بر شانه های باران می گذارد

بیا !

با اندامی از آتش بیا!

و جلوه ای از آذرخش

هیهات

من کجا باز بینمت ای ستاره ی روشن!

که بی تو

تا شبگیر پیر میشوم

چندان که بازآیی

ستاره ها همه عاشق می شوند

و جوانی در باران از راه میرسد...

(( علی باباچاهی))

********************

نیامد ، رفتم

 

پائیز شدفصل بهاری که به من دادند

طی شد تمام روزگاری که به من دادند

خورشید پیشم هست اما من نمی بینم

نفرین به این چشمان تاری که به من دادند

یعقوب نابینای راه یوسفم کرده

این گریه ی بی اختیاری که به من دادند

از بس نیامد که زمان رفتنم آمد

اینگونه سرشد انتظاری که به من دادند

پایان کار "من" به وصل "او" نینجامید

آخر چه شد قول و قراری که به من دادند

ای جاده ها! ای جمعه ها! ای مردم دنیا

کو وعده آن تکسواری که به من دادند

من آرزوی دیدنش را می برم _ شاید ...

... گاهی بیاید تا مزاری که به من دادند

…حالا زمستان است و من درگور خوابیدم

خورشید من! این خانه تاریک ِ به من دادند

علی اکبر لطیفیان

*********************

 تقصير ماست غيبت طولاني شما

 بغض گلو گرفته ی پنهاني شما

 

 بر شوره زار معصيتم گريه مي كني

 جانم فداي ديده ي باراني شما

 

 پرونده ام براي شما دردسر شده

 وضع بدم،دليل پريشاني شما

 

 اي واي من! كه قلب شما را شكسته ام

 آقا چه شد تبسم رحماني شما؟!

 

 اي يوسف مدينه مرا هم حلال كن

 « عفو و گذشت» سنت كنعاني شما

 

 آيا حقيقت است كه اصلا شبيه نيست؟!

 رفتار ما به رسم مسلماني شما

 

 ايران ما اگر چه بسي شاه ديده است!

 چشم اميد بسته به سلطاني شما

 

 صدها هزار نوح و سليمان نشسته اند

 در انتظار منسب درباني شما

 

 عشاق شهر يكسره تعريف مي كنند

 از لحن و صوت مكي قرآني شما

 

 نشنيده ياد روضه ي گودال كرده ام

 دل مي برد تلاوت روحاني شما

 

 اين اشك روضه حال مرا خوب كرده است

 رد خور نداشت، نسخه ي درماني شما

 

 « يا فارس الحجاز» برايم دعا كنيد

 درمانده است شاعر ايراني شما

وحید قاسمی

*****

گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی

از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی

گاهی اگر در چاه مانند پدر آه

اندوه مادر را حکایت کرده باشی

گاهی اگر زیر درختان مدینه

بعد از زیارت استراحت کرده باشی

گاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تا

آیینه یی را غرق حیرت کرده باشی

در سال های سال دوری و صبوری

چشم انتظاری را شفاعت کرده باشی

حتی اگر بی آن که مشتاقان بدانند

گاهی نمازی را امامت کرده باشی

یا در لباس ناشناسی در شب قدر

از خود حدیثی را روایت کرده باشی

یا در میان کوچه های تنگ و خسته

نان و پنیر و عشق قسمت کرده باشی

پس بوده یی و هستی و می آیی از راه

تا حق دل ها را رعایت کرده باشی

پس مردمک های نگاه ما عقیم اند

تو حاضری بی آن که غیبت کرده باشی!

 

نغمه مستشار نظامی