اشعار امام زمان(عج) - مناجات
اشعار امام زمان(عج) - علی اکبر لطیفیان
پایان شبهای بلند انتظاری
آیا برای آمدن میلی نداری ؟
من نذر کردم خاک پایت را ببوسم
آیا سر این بنده منت می گذاری ؟
من قبل از اینها اینهمه ویران نبودم
آباد بود این خانه ی ما روزگاری
من دل ندادم تا که روزی پس بگیرم
می خواستم پیشت بماند یادگاری
تا اینکه دلها بوی سجاده بگیرند
باید بیایی و کمی تربت بیاری
یک روز می آیی و تا صبح قیامت
ما را به دست آسمانها می سپاری
یک هفته ی دیگر دل آواره ی من
باید بسازد با فقیری با نداری
علی اکبر لطیفیان
********************
اگر زمهر نیایی به وقت مردن من
ملول میشوی از طرز جان سپردن من
اَلا که عشق تو مرگ از حیات نشناسد
تفاوتی نکند مردن و نمردن من
زمانه جز گل داغی که روید از خاکم
چه حاصلی برد از خون دل فشردن من
رهین منّت اشکم که زنده میدارد
همیشه خاطره درد دل شمردن من
اگر که با تو گناه است عشق ورزیدن
گناه جمله دلداگان به گردن من
حاج غلامرضا سازگار
*******************
شنبه شوق دیدارت شدید میشود انگار
یکشنبه ندیدنت مدتی مدید میشود انگار
دوشنبه ها دلم دربه در ترین شاید
سه شنبه صبر من ناپدید میشود انگار
چهارشنبه که شد چاره نداشت بیچاره
دلم ز غصه به رنگ حدید میشود انگار
پنج شنبه ها پریشان ترم بی تو
از غم نبودنت که شدید میشود انگار
مگو ز جمعه و غروب غمگینش
که موی سیاه به راه تو سپید میشود انگار
مهدی ابراهیم خانی
*******************
اشعار شب قدر - مناجات با امام زمان(عج)
گفتم که بی قرار تو باشم ولی نشد
تنها در انتظار تو باشم ولی نشد
گفتم به دل که جلب رضایت کند ... نکرد
گفتم که جان نثار تو باشم ولی نشد
گفتم که میرسی تو و من هم دعا کنم
در دولت تو یار تو باشم ولی نشد
گفتم که تا اجل نرسیده است لحظه ای
در خیمه ات کنار تو باشم ولی نشد
گفتم که خاک پای تو را تاج سر کنم
چون خاک رهگذار تو باشم ولی نشد
گفتم به قدر آه دل دلشکستگان
در روزگار تو باشم ولی نشد
گفتم دعا کنم که بیایی ببینمت
مانند مهزیار تو باشم ولی نشد
گفتم شمیم ماه مبارک که میرسد
در روضه بی قرار تو باشم ولی نشد
سید مجتبی شجاع
******************
اشعار امام زمان(عج) - اشعار ماه مبارک رمضان - جواد حیدری
واسطه
باید دری برای مناجات وا شود
تا درد بی دوای گناهم دوا شود
باید کسی که نزد خدا دارد آبرو
وقت سحر به یاد دلم در دعا شود
باید ز آبروی خودش خرج من کند
تا واسطه میان من و کبریا شود
بی واسطه خدا ،بخدا رد کند مرا
بی واسطه دعای سحر بی بها شود
یابن الحسن بیا و مرا آبرو بده
تا که دری برای مناجات وا شود
از حق بخواه بگذرد از هرچه کرده ام
تنها خدا به حرف تو از من رضا شود
نام مرا میان قنوت سحر ببر
تا نامه ام بری ز گناه و خطا شود
ماه مبارک است مبارک ترش نما
تا چشم من به روی شما آشنا شود
باید چه کرد تا که تو از من رضا شوی
تا روزی ام سفر به سوی کربلا شود
آنجا که شد به نیزه سر آن بزرگوار
آنجا که قبله دل اهل ولا شود
آنجا که بود زینب پرده نشین اسیر
او شد اسیر تا که کنیز خدا شود
جواد حیدری