اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج)

 

بال ما را به آسمان ببريد

تا افقهاي بيكران ببريد

 

از همين فاصله دخيل مرا

به حرمهاي مهربان ببريد

 

مسجد كوفه گر نشد قسمت

تا حوالي جمكران ببريد

 

سحري ابن مهزيار مرا

محضر صاحب الزمان ببريد

 

عرض تبريك چشمهاي مرا

سمت بانوي بي نشان ببريد

 

برتو اي آفتاب و آب حيات

تا ظهور تبسمت صلوات

 

هركه از كوچه تو رد شده

معني عشق را بلد شده

 

اي شمالي ترين ستاره هنوز

چشم نورانيت رصد نشده

 

بي تو، توحيد چشممان شرك است

قل هوالله ها احد نشده

 

رد پايت چه خوب پاسخ داد

راه سلمان شدن كه سد نشده

 

اي مسيحا نفس نمي آيي؟

تا نفس هايمان جسد نشده

 

برتو اي آفتاب و آب حيات

تا ظهور تبسمت صلوات

 

ميرسي ميرسي به اين زودي

قبله نغمه هاي داوودي

 

با شمابا نگاه آبي تان

ميرسد روزهاي بهبودي

 

آنكه دلها ميان دستانش

نرم شد ناگهان شما بودي

 

اي نسيم سحر به پابوست

تو شكوه مقام محمودي

 

حتم دارم دعايمان كردي

غافل از ما دمي نياسودي

 

برتو اي آفتاب و آب حيات

تا ظهور تبسمت صلوات

 

ميشود صبح جمعه برگردي؟

اي ستاره اي كه نور آوردي

 

برگ پاييزم و پريشانم

و شما بهار اين زردي

 

ما كه لايق نبوده ايم اما

  سر سجاده ها دعايمان كردي

 

تا كه چيزي به اين گدا برسد

در پي يك بهانه ميگردي

 

ميشود عصر جمعه ها فهميد

كه شما چقدر پر دردي

 

برتو اي آفتاب و آب حيات

تا ظهور تبسمت صلوات

 

زندگي بي شما چه بي معناست

اي كه چشمت بهانه دنياست

 

پيش هركه نشست مريم گفت

در نماز تو حضرت عيسي ست

 

روي شن زار شوق مجنونت

رد پاي دويدن ليلي ست

 

چشم يعقوب پيرهن هر روز

گريه دار رسيدن فرداست

 

تا بيايي به شور هرگريه

آخر گريه هامان براي سقاست

 

گريه صبح و شام عاشورا

انتهاي قيام عاشورا

 

اي قنوت شكسته زينب

قامتت التيام عاشورا

 

بر تو اي آفتاب و آب حيات

تا ظهور تبسمت صلوات

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع)

 

 اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع) - حسن لطفی

 

روزی که بال میزدم اما پری نبود

روزی که حلقه میزدم اما دری نبود

 

روزی که باده عربده میزد حریف کو

حل میشدم درون مِی و ساغری نبود

 

روزی که در میان تمامی عقل ها

مستانه نعره میزدم و حنجری نبود

 

روزی که عشق بود و خداوند عشق را

غیر از حسین آینه ی دیگری نبود

 

دیدم حسین گرم طوافی عجیب بود

بر دلبری که هم قدمش محشری نبود

 

میخواستم که دل بسپارم نیافتم

میخواستم که سر بدوانم سری نبود

 

آنروز حکم حضرت حق حیدری شدیم

ما را صدا زدند و علی اکبری شدیم

 

باید شنید از دو لبت یا حسین را

باید که دید روی لبت یا حسین را

 

از آن شبی که خنده زدی در میان مهد

هر شب علی علی شده لالا حسین را

 

با هیچ چیز عالم عوض نه نمیکند

ارباب ما شنیدن بابا حسین را

 

هر پنج وعده تا که اذان تو میرسد

مبهوت میکند همه حتی حسین را

 

این سان که خیره خیره تو را میکند نگاه

باید که دید وقتی تماشا حسین را

 

وقتی به روی دامن زینب نشسته ای

گویا گرفته حضرت زهرا حسین را

 

باغ بهشت را گرو باده داده ایم

دیوانگان حضرت ارباب زاده ایم

 

وقتی که باز میکنی از رخ نقاب را

بیچاره میکنی ز پی ات آفتاب را

 

انگشت بر لب اند تمامی قاب ها

داری ز بس که چهره ی ختمی مآب را

 

جبریل هم گمان کنم اینجا مردد است

آورده در حضور تو امّ الکتاب را

 

شکر خدا برای گره های کور ما

آورده ای هزار دم مستجاب را

 

چشم پدر ز شوق و شعف برق میزند

وقتی سلام میکنی عالیجناب را

 

زینب برای عرض ادب سجده میکند

تا دست میکشی سر و یال عقاب را

 

تو حیدری که آمده تکرار میشوی

وقت نبرد تیغ علمدار میشوی

 

در خاک میروند تمام سوارها

با دیدن تو ای نفس ذوالفقارها

 

حتی هنوز بین دلیران زبانزد است

یک صحنه از حضور تو در تار و مارها

 

تو میزدی به سینه ی لشگر ولی چه سود

یک تن نبود دور و برت از فرار ها

 

تیغ تو چرخ میزند و چرخ میزند

صدها هزار دست و سر نابکارها

 

از ناز ضرب شصت تو بد مست میشود

شمشیر تو که زَهره دَرَد از شکارها

 

از ناز ضرب شصت تو تکبیر میکشد

عباس، وقت دیدن این کارزارها

 

نامت حماسه ای ست که پیدا نمیشود

هر یوسف که یوسف لیلا نمیشود

 

حسن لطفی

با تشکر از آقای سعید آموزگار

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت امام سجاد(ع)

  

اشعار ولادت حضرت امام سجاد(ع)

 

عشق گاهی میان شب بو هاست

گاه در سینه ی پرستو هاست

 

عشق گاهی کنار برکه ی آب

عشق گاهی نوازش قو هاست

 

عشق گاهی شقایق سرخ است

گاه در چشم مست آهو هاست

 

عشق چتری برای باران است

گاه گاهی اسیر گیسو هاست

 

عشق هرجا که هست قبله نماست

ردّی از خانه ای که آن سو هاست

 

عشق آری نشانه ی یار است

رو به محراب طاق ابرو هاست

 

دل ما شهر عشق آباد است

عشق هم خانه زاد سجاد است

 

پر قنداقه ات مسیحا شد

یار گهواره ی تو موسا شد

 

خوش به حالت که بر جمال حسین

اولین بار چشم تو وا شد

 

عطر گیسوت تا بهشت آمد

یوسف عاشق شد و زلیخا شد

 

جبرئیل از حضور تو سرمست

با اذان علی اعلا شد

 

لبت عباس با ادب بوسید

و حسن غرق در تماشا شد

 

گره کور داشتیم اما

با دعای صحیفه ات وا شد

 

علی دیگر حسینی تو

دومین حیدر حسینی تو

 

با تو همسایه ی خدا هستیم

سر سجاده ی دعا هستیم

 

بچه های محله ی عشقیم

ما همه اهل روستا هستیم

 

روستای شما بهشت است و

ما به بال فرشته ها هستیم

 

مادر توست مادر این خاک

همه ذریه ی شما هستیم

 

مادر این فلات پهناور

از شمائیم و کیمیا هستیم

 

شکر در سرزمین مادری ات

سال ها زائر رضا هستیم

 

تا به سال هزار و سیصد و عشق

هرکجا یاد توست پا هستیم

 

شکر ارباب از همین ایل ایم

حضرت عشق، با تو فامیلیم

 

مادر تو عروس آل عباست

شهربانوی کشور زهراست

 

نذرشان کرده ایم و میبینیم

با تو حاجات ما همیشه رواست

 

نذرتان کرده ایم و میسازیم

حرمت را که کعبه ی دل هاست

 

حرمت را شبیه صحن رضا

با دو گلدسته ای که تا به خداست

 

گنبد و طاق و حوض و فواره

چهار ایوان که غرق آب طلاست

 

صحن هایی و لب به لب زائر

با ضریحی که گِرد آن غوغاست

 

ما ابوحمزه ایم ادّبنی

یا الهی ولا تعذّبنی

 

روزگاری رسید و جانت سوخت

 روی این خاک آسمانت سوخت

 

روزگاری رسید در پیشت

نصف یک روز دودمانت سوخت

 

تو زمین گیر و در دل آتش

خیمه ات باغ آشیانت سوخت

 

چشم تو دید در دل گودال

صحنه ای را که آشیانت سوخت

 

خواستی تا بخیزی اما حیف

نشد و پای ناتوانت سوخت

 

خیمه ی شعله ور سرت افتاد

سر و دستار و گیسوانت سوخت

 

زنده ماندی میان آتش و دود

این هم از لطف های زینب بود

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

**

ادامه شعر در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت ابالفضل العباس(ع)

 

اشعار ولادت حضرت ابالفضل العباس(ع) - مهدی چراغ زاده

 

باز انگار جهان حادثه در سر دارد

شهر یثرب سبدی یاس معطر دارد

جبرئیل است که تکبیر مکرر دارد

کودکی آمده که هیبت حیدر دارد

 

چه جمالی چه کمالی چه قد وبالایی

ماه مجنون و تو لیلا تر از لیلایی

 

وصف اوصاف تو از عقل فراتر باشد

چون که مدح تو فقط کار برادر باشد

عاشق آن است که آیینه دلبر باشد

یعنی عباس خودش یک تنه حیدر باشد

 

تیر ما گر بخورد کنج هدف خوب تر است

کربلایی شدن از راه نجف خوب تر است

 

آمدی با دل دریا که تو دریا باشی

آمدی نور دل حضرت مولا باشی

میر و سردار و پناه دل آقا باشی

تا که بر تشنه لبان حضرت سقا باشی

 

یاد دادی به همه شیوه ی جانبازی را

از تو آموخته ام غیرت و سربازی را

 

راهی علقمه سقا شده ماشاالله

دشت در دشت چه غوغا شده ماشاالله

جنگ خیبر شده٬مولا شده٬ماشاالله

بیش از پیش چه زیبا شده ماشاالله

 

تیغ می راند و تکبیر اباعبدالله

ذکر لاحول ولا قوة الا بالله

 

مهدی چراغ زاده

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع)

 

 اشعار ولادت حضرت سیدالشهدا(ع) - شعر مشترک آقایان رستمی و پاشازاده

 

شروع میکنم این شعر را اگر بشود

در انتهای غزل از تو یک خبر بشود

 

نمیشود که همیشه نمیشود بشود

چقدر گریه کنم شعر شعر تر بشود

 

درست نیست بگویم تو آمدی که خدا

به فکر بخشش عصیان یک نفر بشود

 

چرا که چوبه ی گهواره ی تو کافی بود

پر شکسته ی فطرس دوباره پر بشود

 

فقط نیامده ای تا حضور محشری ات

دلیل محکم بخشیدن بشر بشود

 

نیامدی که به یمن دعای تو آقا

زمین تشنه ی باران کوفه تر بشود

 

نتیجه این که فقط یک دلیل میماند

تو آمدی که علی باز هم پدر بشود

 

تو آمدی نوه ی دختری پیغمبر

خدا بخواهد و این بار هم پسر بشود

 

به لطف کودک زهرا زبان دل بگریست

عجب شبی، شب میلاد تو و خامنه ای ست

 

همیشه بعد خزان موسم بهاری بود

همیشه در پی معشوق دوستداری بود

 

به داغ عشق گرفتار آمدیم اما

به هرکجا که غمی بود غمگساری بود

 

شبیه شعله ی پاشیده در حریم فراق

شکسته های دلم گرم بی قراری بود

 

بدون سجده به سوغات شهر کرب و بلا

به این نماز چه جای امیدواری بود

 

شنیدم از اثر بوسه های پیغمبر

همیشه زیر گلوی تو سیب کاری بود

 

در آن زمان اگر آزادگی نمیکردی

هنوز نوبت دوران برده داری بود

 

زمان بازی تو واجبات مستحب اند

وگرنه بین نماز این چه انتظاری بود

 

به لطف حضرت خورشید و ذره پروری اش

چه میشد این دل ما در حرم غباری بود

 

به شیر ماتمتان کودکی من رد شد

به این دلیل گدای شما زبانزد شد

 

چقدر فاصله داریم مهربان ها را

چه بال ها که نداریم آسمان ها را

 

خلاصه اش بکنم "کل من علیها فان"

بگو چگونه دهم شرح جاودان ها را

 

برو بهشت جوانان پس از زیارت تو

نشان دهند به هم سید جوان ها را

 

سپس ز تیغ دو ابروت رو به صحرا کن

برو غلاف کنند آهوان کمان ها را

 

به قلب هرکسی از عشق کرده ای رخنه

ز شعله سوخته ای مغز استخوان ها را

 

به لای لای حسین جان مادرت زهرا

میان آتش دوزخ رها مکن ما را

 

تویی مسافر غربت سرای تنهایی

شنیده ام دو سه روزی ست بین صحرایی

 

شنیده ام که علی اصغر تو خوابیده است

میان محملی از نور گرم لالایی

 

کجاست بهتر از این لذت از برای پدر

که بچه هاش صدایش زنند بابایی

 

چه دیده ای که چنین بر رقیه خیره شدی

در این مشاهده پیداست یاد زهرایی

 

خدا نیاورد آقا ببیند این دختر

ز سمت علقمه داری شکسته می آیی

 

خدا نیاورد که تو در پیش نعش عباست

میان خنده ی دشمن شوی تماشایی

 

شنیده ام که به دیدار یار بستی بار

به جان زینبت آهسته تر قدم بردار

 

شعر از آقایان رستمی و پاشازاده

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار حرکت کاروان امام حسین(ع)

 

اشعار حرکت کاروان امام حسین(ع) - علی اصغر انصاریان

 

حسين قافله ات نيّتِ سفر دارد

تو ميروي و خدا از دلت خبر دارد

 

براي بدرقه اُمّ البنين هم آمده است

به جاي مادرتان دست بر كمر دارد

 

مسيرتان،زياد است و دخترت كوچك

براي دختر تو اين سفر خطر دارد

 

براي قاسم از اينجا زره ببر آقا

براي پيكر او سنگها شرر دارد

 

ميان قافله ات جا كه هست با زينب

بگو كه چادر و معجر اضافه بر دارد

 

بيا حسين عوض كن تو ساربانت را

گمان كنم كه به انگشترت نظر دارد

 

بيا براي خودت هم كفن بخر آقا

ثواب دارد عزيزم كجا ضرر دارد

 

علی اصغر انصاریان

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار عید سعید مبعث حضرت رسول اکرم(ص)

 

اشعار عید سعید مبعث - ایام مخصوص زیارتی حضرت امام رضا(ع)

 

عید است و باز موسم شادی مردم است

روی لب تمامی گل ها تبسم است

 

تقویم من دوباره نشان میدهد که باز

وقت نماز محضر آقای هشتم است

 

مبعث رسیده است و دلم زائر رضاست

در مشت های کودکی ام باز گندم است

 

هی میشمارم از من و تو ماه مهربان

حالا خودت بگو که مرا بار چندم است

 

اینکه دوباره پر زدم و مشهدی شدم

اینکه دلم دوباره کجای حرم گُم است

 

آقا چون آهویی که سر زده آمد سرای تو

من نذر کرده ام که بمیرم برای تو

 

عمریست نقش جان و تنم مشهد الرضاست

اوج تمام پر زدنم مشهد الرضاست

 

هرجا سوال شد که دلت در کجا خوش است؟

بی اختیار بر دهنم مشهد الرضاست

 

مبعث ،غدیر ،ماه صفر ،باز زائرم

 یعنی تمام پنج تنم مشهد الرضاست

 

اینجا مدینه ی دل ما کربلای ماست

یعنی حسین و هم حسنم مشهد الرضاست

 

من مانده ام نماز شکسته برای چیست؟

وقتی حقیقتا وطنم مشهد الرضاست

 

با تو دلم به سمت خدا پر گرفته است

از کاسه های صحن تو ساغر گرفته است

 

یا ایها الرسول بخوان عاشقانه را

وحی رسیده از نفس جاودانه را

 

با حسن خُلق و طبع ملیحانه ات بگیر

از دست این جماعت سرکش بهانه را

 

یا ایها المزمل و یا ایها النبی

تبلیغ کن شریعت ربّ یگانه را

 

با دست های بت شکن شاه لافتی

بشکن غرور بتکده های زمانه را

 

بسپار در تلاطم خندق شب احد

دست علی عالی اعلی میانه را

 

ما داده ایم دست علی ذوالفقار را

ما داده ایم دست علی اختیار را

 

حالا دوباره ما همه حیران تان شدیم

سرگشته های زلف پریشان تان شدیم

 

از انتظار مرد قرن یاد کرده و

آوارگان دشت و بیابان تان شدیم

 

با اشتیاق اینکه تو منّایمان کنی

همشهریان حضرت سلمان تان شدیم

 

فرقی نمیکند چه مدینه چه شهر طوس

در آستان فاطمه مهمان تان شدیم

 

مهمان نواز شهر مدینه مرا بخر

تا آسمان گنبد خضرا مرا ببر

 

محمدمهدی عظیمی

با تشکر از سایت امام هشتم

**

ادامه شعر در ادامه مطلب

ادامه نوشته

آرشیو اشعار عید مبعث - سال گذشته

برای ملاحظه اشعار عید سعید مبعث که سال گذشته در وبلاگ قرار گرفت اینجا کلیک کنید

ایام زیارتی امام رضا(ع) - قاسم نعمتی

 

من بی دل آمدم که تو دلدار من شوی

غمدیده آمدم که تو غمخوار من شوی

 

شادم که در حریم تو افتاده بار من

آیا شود ز لطف خریدار من شوی

 

خود را ز راه دور کشاندم به کوی تو

دلخسته آمدم که مددکار من شوی

 

هر طور راحتی ، بزن ، اما نمی روم

این بار آمدم که فقط یار من شوی

 

من ورشکسته گنهم می شود؟ شبی

یوسف شوی و گرمی بازار من شوی

 

عمرم به باد رفته به داد دلم برس

من آمدم که مونس من یار من شوی

 

آقاییم همیشه ز سلطانی شماست

یک عمر نوکرم که تو سالار من شوی

 

خوانم میان صحن تو تا روضه ی حسین

گویا که از وفا تو گرفتار من شوی

 

پیچیده باز در حرم تو صدای من

دست شماست روزی کرب و بلای من

 

قاسم نعمتی

اشعار شهادت حضرت امام موسی کاظم(ع)

 

اشعار شهادت حضرت امام موسی کاظم(ع)

 

کسی بدون دلیل از صدا نمی افتد

لب کلیم ز سوز دعا نمی افتد

 

کریم در غل و زنجیر هم کریم بُود

به دست بسته شده، از عطا نمی افتد

 

اگرچه خاک نشسته به روی لب هایت

عقیق، پا بخورد از بها نمی افتد

 

مگر چه گفته به تو این زبان دراز یهود؟

همیشه از دهنش ناسزا نمی افتد

 

چه آمده به سرت پنجه میکشی بر خاک؟

به هر نفس، لب تو از ندا نمی افتد

 

به سینه ای که لگد خورد پشت در سوگند

بدون درد سر این ساق، جا نمی افتد

 

کسی که در تن او پیرهن شده پاره

به یاد بی کفن کربلا نمی افتد

 

تو گیر یک نفر افتاده ای چنین شده ای

تن تو در گذر گرگ ها نمی افتد

 

پس از سه روز تو را عده ای کفن کردند

سر بریده ی تو زیر پا نمی افتد

 

سنان و شمر به هم با اشاره می گفتند:

مگر که نیزه نخورده ؟ چرا نمی افتد؟

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شهادت حضرت زینب کبری(س)

 

اشعار شهادت حضرت زینب کبری(س) - مسعود اصلانی

 

امشب سری به خلوت پروانه ها بزن

با یک دل شکسته خدا را صدابزن

 

امشب بیا به روضه یک خواهرشهید

طعنه به غربت دل آیینه ها بزن

 

با اشک لقمه ای ز سر سفره عزا

با نیت تقرب محض و شفا بزن

 

و بعد در میان عزادارهای عشق

خود را شبیه اهل سماوات جا بزن

 

وقت عزای حضرت زینب رسیده است

حرف غریب بودن یک تشنه را بزن

 

با یادخاطرات خودش خواهری گریست

یاد غمی که گفت کسی: بی هوا بزن

 

تا میزدند طفل یتیم سه ساله را

می گفت عمه :بس کن و اصلا مرا بزن

 

در لحظه های آخر خود بی قرار بود

زینب دلش گرفته و چشم انتظار بود

 

می ریخت روی دامن غربت ستاره را

در دست داشت پیرهن پاره پاره را

 

در ماندن و نماندن خود مانده بود که

انداخت از نفس نفس استخاره را

 

چیزی نمانده بود پس از غارت حرم

در دست داشت خاطره گوشواره را

 

در زیر آفتاب فقط آه میکشید

پنجاه و چند سال ز سینه شراره را

 

بر روی دست های خودش دست میکشید

حس کرد لحظه ای غمو درد دوباره را

 

یک سال و نیم هست که همراه آه خود

با زجر میکشدنفس نیمه کاره را

 

با یادجیغ دختری از خواب میپرید

میگفت : برد عمه کسی گاهواره را

 

مانده هنوز در نظرش چکمه های شمر

ای کاش بود پیش برادر به جای شمر

 

اینجا عروج بال و پرت طول میکشد

تسکین سوزش جگرت طول میکشد

 

دورو برت شلوغ شده پس نشستن

گرد و غبار دور و برت طول میکشد

 

طوری تو را زدند که حتی گشودن

لبها و چشم های ترت طول میکشد

 

با خنجر شکسته در دست قاتلت

معلوم بود ذبح سرت طول میکشد

 

اینجا چقدر غارت پیراهن تن

عریان همچو محتضرت طول میکشد

 

با خنجری عذاب تو پایان گرفته است

اما عذاب همسفرت طول میکشد

 

اینجا چه دردهای زیادی کشیده ای

درد نشسته بر کمرت طول میکشد

 

ای وای قاتلی نفست را گرفته است

پایش به روی سینه تو جا گرفته است

 

مسعود اصلانی

با تشکر از آقای مسعود اصلانی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار مناجات با خدا - آغاز اعتکاف - قاسم نعمتی

 

حال و احوال گرفتار تماشا دارد

گریه ی عبد گنـه کار تماشا دارد

 

آمدم گریه کنم تا که نگاهی بکنی

چون ستاره به شب تـار  تماشا دارد

 

هر چه شد بین من و تـو  ز همه پوشاندی

آبروداری  ستّار  تماشا دارد

 

بارها زیـر همه قـول وقـرارم زده ام

دست گیری تو هر بار تماشا دارد

 

مهربـانی بـه گنـه کار بُود عادت تو

کرم سفره غفّار تماشا دارد

 

ماه ، ماه رجب و سفره بـه نـام عـلی است

لحظه ی جلوه، رخ یـار تماشا دارد

 

عاشق نیمه شب صحن و سرای نـجفـم

حرم حیدر کـرّار تماشا دارد

 

همه ی آرزویم یک سحر کرب و بلاست

شب جمعه حرم یار  تماشا دارد

 

مادری دست به پهلو پسری پاره گلو

گریه ها لحظه دیدار تماشا دارد

 

روضـه ی قحطی آب و لب عـطشان حسین

گـوشه ی صحن علمدار تماشا دارد

 

خاک ری را به بـهای سر آقا دادند

زین جهت گریه ی بسیار تماشا دارد

 

کـاش امسال شـود سال ظهـور دلبر

پـرچم خیمه ی دلـدار  تماشا دارد

 

قاسم نعمتی

اشعار ولادت حضرت امام علی(ع)

 

اشعار ولادت حضرت امام علی(ع) - قاسم نعمتی

 

 

به طوف كعبه زني پاك و  محترم آمد

ميان سينه ي او شعله هاي غم آمد

 

دخيل بست به دامان صاحب خانه

به سوي ركن يماني دو سه قدم آمد

 

صدا زد اي كه مرا ميهمان خود كردي

بگير روي مرا ، لحظه كرم آمد

 

همين كه دلنگران شد خدا اجابت كرد

صداي اُدخُلي از داخل حرم آمد

 

قدم نهاد به عرشي ترين مكان و سپس

شكاف سينه ي بيت العتيق هم آمد

 

ميان خانه چه ها شد كسي نمي داند

فقط سلام ملك بود دم به دم آمد

 

سكوت خلق شكست و پس از گذشت سه روز

زمان جلوه نمايي دلبرم آمد

 

ميان صورت او هر چه نور منجلي است

همين بس است ز مدحش كه نام او علي است

 

ز داغي لب ساقي خرابمان كردند

ميان كوزه چهل شب شرابمان كردند

 

محك زدند به ناز نگار اين دل را

براي ناز كشي انتخابمان كردند

 

قرار شد كه دم مرگ روي او بينيم

به شوق وصل ، همه عمر عذابمان كردند

 

دعا شديم و سحرها ميان نخلستان

به سجده هاي علي مستجابمان كردند

 

ابوتراب كرم كرد و بين اين همه خلق

مقابل قدم او ترابمان كردند

 

چو ذره ايم در اين وادي و به نام علي

بلند مرتبه چون آفتابمان كردند

 

هميشه بيشتر از احتياجمان دادند

هميشه با كرم خويش آبمان کردند

 

بداند عالم امكان كه ما علي داريم

چه غم ز فتنه ايام تا علي داريم

 

ميان بزم خراباتيان قراري نيست

به باده نوش كه برهان عقل كاري نيست

 

تمام دلخوشي ما محبت علي است

ز هيچكس بجز آقا اميد ياري نيست

 

كليمِ طور نشين شاهد كلام من است

به پيشگاه علي سجده اختياري نيست

 

قبولي همه اعمال با ولاي عليست

به هر چه طاعت بي حـُبش اعتباري نيست

 

حرام باشد اگر رو به غير او بزنيم

كريمتر ز علي هيچ سفره داري نيست

 

تمام نسل علي يذهبٌ مِن الـرَّجسند

به شأن و عزت اين خاندان تباري نيست

 

مقابل حرمش آسمان كند تعظيم

به جز مقابل او جاي خاكساري نيست

 

علي تجلي سبحان ربي الاعلاست

ثواب بردن نامش تبسم زهراست

 

ببين كه هر چه پس پرده بود افشا شد

دليل خلقت كون و مكان هويدا شد

 

براي اينكه كسي شك نياورد بعداً

شكاف كعبه نيامد به هم معما شد

 

دعا كنيد كه امشب خدا خريدار است

دعا كنيد كه درهاي آسمان وا شد

 

عليست آنكه جهان تحت اختيارش بود

ولي به زُهد و وَرَع بي نياز دنيا شد

 

عليست آنكه زمان عروج هر سحرش

تمام عرض و سماوات پيش او پا شد

 

عليست آنكه به معراج پشت پرده نشست

انيس و هم نفس مصطفي در آنجا شد

 

عليست آنكه نشان تَـعبُّد محض است

فقط مقابل معبود قامتش تا شد

 

عليست آنكه به هر رقص ذوالفقار او

گره ز ابروي احمد  به حمله اي وا شد

 

نرفته از درِ اين خانه نا اميد كسي

امور خانة اين مرد دست زهرا شد

 

ز راه آمده حيدر ، همه قيام كنيد

نهاده دست به سينه به او سلام كنيد

 

دلم گرفته بهانه سلام شاه نجف

كه قبله گاه دلم گشته بارگاه نجف

 

تمام صحن علي بوي فاطمه دارد

شميم سيب بيايد ميان راه نجف

 

صفاي هر سحرش ، گريه بر غم زهراست

به گوش ميرسد آرام سوز و آه نجف

 

قدم زده دل شب در ميان نخلستان

امان ز كوفه و خون آبه هاي چاه نجف

 

قرار ما همه باب الرضا همان جايي

كه سوي شاه خراسان بُوَد نگاه نجف

 

قسم به نم نم اشكم  پس از اذان صبح

چقدر بوي حسين ميدهد پگاه نجف

 

شب زيارتي شاه كربلا باشد

دلم هوائي آن صحن با صفا باشد

 

قاسم نعمتی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته