اشعار ایام بعد از شهادت حضرت زهرا(س) - زبانحال امام علی(ع)

 

اشعار ایام بعد از شهادت حضرت زهرا(س) - مصطفی متولی

 

رفت و غم خانه شد از غصه سرای من و او

گر چه مانده است به جا خاطره های من و او

 

یاد ایّام نشستن سر یک سفره به خیر

خانه ای بود پر از لطف و صفای من و او

 

روزهایی که صمیمانه به من می خندید

و عجب حال خوشی داشت هوای من و او

 

ما از آن زندگی ساده چه راضی بودیم

و رضا بود خدا هم به رضای من و او

 

بستری بود ولی هم سخن خوبی بود

جریان داشت در این خانه صدای من و او

 

بستری بود ولی نبض دلم دستش بود

و مجال نفسی بود برای من و او

 

با همان دست شکسته چه دعایی می کرد

مردمی را که نماندند به پای من و او

 

مردمی را که به این مسئله واقف بودند

که دو عالم همه هستند گدای من و او

 

هدف اصلی دشمن من و زهرا بودیم

کشته شد محسنم آن روز به جای من و او

 

مصطفی متولی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار ایام بعد از شهادت حضرت زهرا(س)

  

اشعار ایام بعد از شهادت حضرت زهرا(س) –  محسن حنیفی

 

به هر چه غیر خدا پشت پا زد و جان داد

به خانه رنگ کبود عزا زد و جان داد

 

برای حاجت همسایه ها دعا می خواند

دوباره سر به همه خانه ها زد و جان داد

 

حریم گیسوی ما را به پنجه ها نسپرد

که شانه بر سر گیسوی ما زد و جان داد

 

ز درد سینه و پهلو به خویش می پیچید

میان بستر خود دست و پا زد و جان داد

 

نشد که آب خنک دست او دهد اسماء

حسین را دم آخر صدا زد و جان داد

 

کشید روی سرش چادری و بعد از آن

گریز گریه به یک بوریا زد و جان داد

 

محسن حنیفی

برگرفته از وبسایت بی پلاک

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار امام زمان(عج) - فاطمیه

 

اشعار امام زمان(عج) - فاطمیه

 

وقتی برای مادر ما گریه می کنید

 با درد و آه و شرم و حیا گریه می کنید

 

کی دیده اشک مادر خود را به کوچه ها

این قصّه را ندیده چرا گریه می کنید؟

 

زیبا برای مادر ما ضجّه می زنید

خیلی شبیه با شهدا گریه می کنید

 

مسمار را شنیده ولیکن ندیده اید

امّا چه خوب داغ مرا گریه می کنید

 

با این حساب مرهم غم های ما شوید

گویی کنار آل عبا گریه می کنید

 

ما از خدا عطای شما را گرفته ایم

دیگر چرا ز غصّه شما گریه می کنید

 

عمری به سوگ ماه مدینه نشسته اید

 عمری برای کرببلا گریه می کنید

 

آخر زمان روز فرج میرسد ز راه

از بس شما به سوز و دعا گریه می کنید

 

برگرفته از وبسایت دوستداران حاج منصور

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار روز شهادت حضرت زهرا(س) - زبانحال حضرت امیر(ع)

 

اشعار روز شهادت –  علی اکبر لطیفیان

 

باز هم ای دختر پیغمبر اکرم بمان

مرهم درد علی ای درد بی مرهم بمان

 

زندگیِ روبه راهی داشتم؛ چشمم زدند

کوری چشم همه با شانه های خم بمان

 

دست های تو شکسته ش هم پناه مرتضی ست

تکیه گاه محکم من پشت من محکم بمان

 

تو نباشی پیش من، این ها زمینم می زنند

ای علمدار مدینه پای این پرچم بمان

 

این نفس های شکسته قیمت جان من است

زنده ام با یک دمت پس لطف کن یک دم بمان

 

کم ببوس دست مرا دارم خجالت میکشم

من حلالت میکنم اما تو هم یک کم بمان

 

آب ها از آسیاب افتاد خوبت میکنم

یار هجده ساله، هجده سال دیگر هم بمان

 

با همین دستی که داری، باز دستم را بگیر

پیش این مظلوم ای مظلومۀ عالم بمان

 

آه آهِ... تو مرا به آه آه... انداخته

جای کم کم رفتن از پیش علی کم کم بمان

 

روی تو گرچه ورم کرده ولی با آن خوشم

با همین روی به هم پیچیده و درهم بمان

 

رفته رفته کار من دارد به خواهش میکشد

التماست میکنم، پیشم بمان پیشم بمان

 

علی اکبر لطیفیان

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار فاطمیه

 

اشعار فاطمیه - مجتبی کرمی

 

پس از مصیبت در، در بدر شدم ، مادر

همین که از خبرت با خبر شدم مادر

 

نوشته اند : چهل تن به یک نفر من هم

اسیر صورت آن یک نفر شدم مادر

 

میان شعله ی آتش چه آمده به رخت

که من ز داغ رخت شعله ور شدم مادر ؟

 

چه آمده به سرت ؟ باز چهره پوشاندی !

دوباره زخمی زخم بصر شدم مادر ؟

 

حسن نگاه به دیوار خانه می نالد:

شهید روضه ی مسمار در شدم مادر!

 

نشسته ام .. که تو شب ها دگر نمی خوابی

شکسته ام ز غمت، پیر تر شدم مادر

 

رهم دهید به خانه که بی لیاقت من 

به روضه خوانیتان مفتخر شدم  مادر

 

دعا کنید برایم به حق چادرتان

نیازمند دعای سحر شدم مادر

 

شما که عازم راه سفر شدی مادر،

پس از شما چقدر در بدر شدم مادر

 

مجتبی کرمی

ادامه نوشته

اشعار فاطمیه - امام حسن(ع)

 

اشعار فاطمیه - امام حسن(ع)

 

چه شده بعد صفر ماه محرم شده بود

کوچه بن بست، نفس تنگ، هوا سم شده بود

 

گرگ و میش است هوا کوچه پر از گرگ شده

روز با شب بنویسید که توأم شده بود

 

مادری با پسر خویش نمیشد تسلیم

پشت یک پرده علی باز مجسم شده بود

 

خاطری در وسط کوچه مشوّش میشد

پنجه ای بین هوا بود و مصمّم شده بود

 

پنجه ای بین هوا بود که یک سیلی شد

فرصتی بود که اینگونه فراهم شده بود

 

مادر هرکه زمین خورده فقط میداند

که چرا قوت زانوی حسن کم شده بود

 

من از آن گیسوی خاکی شده اش دانستم

چقدر زود یتیمی ش مسلم شده بود

 

وا نشد پلک گره خورده ی یک چشم کبود

سیلی سر زده ای وای چه محکم شده بود

 

تا چهل روز نشد سیر علی را بیند

تا چهل روز علی بود که مبهم شده بود

 

شیشه ای با تن دیوار ترک هایی خورد

ریشه ی خونی یک مقنعه درهم شده بود

 

سال ها بود سوال همه ی مردم شهر

پسر ارشد این خانه چرا خم شده بود؟

**

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار فاطمیه - امام علی(ع)

 

اشعار فاطمیه - امام علی(ع) - علی اکبر لطیفیان

 

بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است

زیر چشمت گود افتاده، پس زاری بس است

 

از همان روزی که تو تب کرده ای؛ تب کرده ام

خوب شد خوبم کنی سه ماهِ بیماری بس است

 

تو به فکر گریه ای من هم به فکر گریه ام

این تبسّم کردنِ از روی ناچاری بس است

 

لاله لاله، لاله لاله، لاله لاله تا به کی؟

جای خالی در لباست نیست گلکاری بس است

 

من مرتب می کنم این خانه ات را تو فقط

لحظه ای هم دست از دیوار برداری بس است

 

ای شکسته بال، پس کی استراحت میکنی

هر زمان که پا شدم دیدم تو بیداری، بس است

 

این طرفداریِ از من کار دستت داده است

بعد از این کاری نکن، دیگر طرفداری بس است

 

باشد امشب میروم پیش خدا رو می زنم

بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است

 

وقت کردی یک کفن هم بعدِ پیراهن بباف

زندگی کردن برای من بس است، آری بس است

 

علی اکبر لطیفیان

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار روز شهادت حضرت زهرا(س) - زبانحال حضرت زهرا(س)

  

اشعار شب شهادت حضرت زهرا(س)

 

درد دارم دوباره امشب هم

از نگاهم ستاره میریزد

لاله لاله میان هر نفست

سوز آهم شراره میریزد

**

من بریده بریده میسوزم

بس که با درد سینه دم ساز است

گرچه دو ماه هم گذشته ولی

دهن زخم کهنه ام باز است

**

زانوی من رمق ندارد که

باید آرام تر به پا خیزم

استخوان های من ترک دارد

باید آهسته تر ز جا خیزم

**

حسنم ریخته به هم ای وای

با خودش حرف میزند در خواب

گوید هی نزن نزن نامرد

باز با گریه می پَرد از خواب

**

شب آخر چقدر بی تابم

چقدَر کار دارم امشب را

خانه و جمع و جور و پختن نان

هم زنم شانه موی زینب را

**

شانه کردم موی حسینم را

بین شانه زدن کم آوردم

هرچه هم حساب کردم من

باز هم یک کفن کم آوردم

**

چقدر کار دارم امشب من

بقچه ام را در آور ای فضه

باید این پیرهن تمام شود

نخ و سوزن بیاور ای فضه

**

وقت من صرف پیرهن گشت و

نرسیدم به زینب تنها

معجرش هست حیف فرصت نیست

تا بدوزم لباس عروسش را

**

چقدر کار دارم ای فضه

پلک من گرچه خستگی دارد

کمکم کن بایستم آخر من

چند جایم شکستگی دارد

**

بازوی من برید امانم را

قنفذ لعنتی مرا بد زد

تا که در بین کوچه افتادم

هرکسی بود و هرکه آمد زد

**

روی قبرم بگو که بنویسند

در جوانی غریب مُردم من

طفلان خسته یتیمم را

بخدا به علی سپردم من

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب پنجم مسجد ارک

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار فاطمیه - امام علی(ع)

 

اشعار فاطمیه – امام علی(ع)

 

آتش زدند بال و پری را که داشتی

زهرا؛ تمام برگ و بری را که داشتی

 

از بعد ماجرای در، از دست داده ای

دید ضعیف و مختصری را که داشتی

 

از پیچ و تاب پشت در شاخه چیده اند

با ضربه هایشان قمری را که داشتی

 

از این به بعد فاطمه باید عوض کنی

دیگر مسیر رهگذری را که داشتی

 

از کوچه آمدم تو ز جا برنخواستی

با همسرت بگو خبری را که داشتی

 

طوری زدند پوشیه ات لاله گون شده

طوری که بست چشم تری را که داشتی

 

شرمنده ام ز روی تو؛ زهرا حلال کن

این چند وقت درد سری را که داشتی

 

وقت نماز طرز عبادت عوض شده

دیدم عبادت سحری را که داشتی

 

بازوی تو عجب سپری شد برای من

افسوس که شکسته آن سپری را که داشتی

 

جان علی به خاطر حیدر بمان نرو

آلاله ی کبود پیمبر بمان نرو

**

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در روز 3/1/92

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار فاطمیه

 

اشعار فاطمیه - محمد بیابانی

 

از بس که غصه بر جگرم پا گذاشته

خون بر نگاه های ترم پا گذاشته

 

دیگر توان نمانده بیایم زیارتت

انبوه درد دور و برم پا گذاشته

 

تنهایی علی که از هرچه بیشتر

بر زخم های مختصرم پا گذاشته

 

با پای خود نیامده ام... لطف بچه هاست

یک شهر روی بال و پرم پا گذاشته

 

من هم قد حسن شده ام او نیست هم قدم

ردی خمیده بر کمرم پا گذاشته

 

گل بوسه های میخ در و تازیانه ها

بر بوسه هایت ای پدرم پا گذاشته

 

آنکس که پیش چشم علی میزند مرا

روی غرور همسفرم پا گذاشته

 

محسن فقط مدافع من گشت پشت در

اما کسی بر سپرم پا گذاشته

 

محمد بیابانی

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار شام غریبان حضرت زهرا(س)

 

شام غریبان حضرت زهرا(س) - یوسف رحیمی

 

نیمه شب، اشک،‌ عزا، آه چه غوغا شده بود

مجلس ختم علی بود که برپا شده بود

 

گریه کن: دیده ي خونبار ولی الله و

روضه خوان: چشم کبودی که معمّا شده بود

 

آنکه در صبر زبانزد شده بود از اول

حال بی صبرتر از فضه و أسما شده بود

 

هق هق گریه و مولای صبوری، ای وای

راز جانسوز ترین حادثه اِفشا شده بود

 

بازویی را که نود روز ز مولا پوشاند

در شب پر زدنش، قاتل مولا شده بود

 

آه تا صبح دگر دیده ي او باز نشد

درد پهلو دگر انگار مداوا شده بود

 

دست می‌شست ز جان، لحظه به لحظه مولا

گرچه زهرا خودش از قبل مهیّا شده بود

 

بر علی آن شب جانکاه چهل سال گذشت

بعد از آن قامت خیبرشکنش تا شده بود

 

شایعه شد که علی عاقبت از پا افتاد

هر چه شد آه پس از رفتن زهرا شده بود

 

یوسف رحیمی

 

********************

 

شام غریبان حضرت زهرا(س) – رضا رسول زاده

 

این سرخ جامه ی بدنش را عوض کنم ؟

یا دستمال زخم تنش را عوض کنم ؟

 

افتاده ام به پای پرستوی زخمی ام

شاید که قصد پر زدنش را عوض کنم

 

اسما بیا کمک بده هنگام غسل یاس

وقتش شده که پیرهنش را عوض کنم

 

پر کرده خون تازه زمین حیاط را

باید دوباره من کفنش را عوض کنم

 

زینب نشسته پشت در و ... یاد فاطمه است

باید که جای سوختنش را عوض کنم

 

باید که بعد رفتن زهرا به شیوه ای

رویای هر شب حسنش را عوض کنم

 

تقدیر ما نوشته خدا و نمی شود

شام فراق دل شکنش را عوض کنم

 

رضا رسول زاده

 

**********************

 

شام غریبان حضرت زهرا(س) – مصطفی متولی

 

زینب تورا به جان من آرام گریه کن

مثل برادرت حسن آرام گریه کن

 

میدانم آب میشوی از داغ مادرت

مانند شمع انجمن آرام گریه کن

 

کمتر به این شمایل نیلی نگاه کن

سیلی مزن به صورتت آرام گریه کن

 

اینقدر خاک بر سر و روی خودت مریز

قدری کنار این بدن آرام گریه کن

 

دستم رسیده است به زخمی عمیق وای

زینب بیا بگو به من آرام گریه کن

 

حالا بیا به یاد حسین غریبمان

بنشین و پای این کفن آرام گریه کن

 

مصطفی متولی

 

**********************

 

شام غریبان حضرت زهرا(س) – یاسر حوتی

 

زلال آينه ها را به گريه آوردي

شكوه عرش علا را به گريه آوردي

 

من الهزيز جهنم الي حظيظ بهشت

تو از كجا به كجا را به گريه آوردي

 

الا الهه ی خورشيد پشت ابر كبود

تمام هفت سما را به گريه آوردي

 

چرا قنوت شكسته گرفته اي، بانو

چه كرده اي كه دعا را به گريه آوردي

 

كنار بستر تو هيبت علي بشكست

تو مرد هر دو سرا را به گريه آوردي

 

ندا رسيد حسن را ... ، حسين را  بردار

خداگواست خدا را به گريه آوردي

 

یاسر حوتی

 

**********************

 

شام غریبان حضرت زهرا(س) – حسین رستمی

 

آن شب میان خانه مراسم گرفته بود

پیوند اشکهای علی بود و خون رود

 

بودند زینب و حسنین و زنی که داشت…

…می ریخت آب و غیر همین ها کسی نبود

 

محرم نداشتند بجز آستینشان

گریه کنان روضه دستی که شد کبود

 

آنقدر غسل او به نوازش شبیه بود

انگار کن که فاطمه در خواب رفته بود

 

تا اینکه دست کوه با بازی او رود خورد

لرزید زانوانش و آتش فشان نمود

 

پروانه ها دویده به بالین شمع و بعد

می سوختند و باز به بالا رسید دود

 

دودی که پلکهای خدایی به هم کشید

یک قطره هم چکید و به آن خانه در فرود

 

فرمود سجده های به تن را قیام کن

دارد قیام عرش خدا می شود سجود

 

حسین رستمی

برگرفته از وبلاگ مشق هیئت

اشعار مدح

 

اشعار مدح – رضا رسول زاده

 

اشکیم و از بهشت سرازیر می شویم

 در روضه های فاطمه تکثیر می شویم

 

 شان نزول آیه ی اشک است چشم ما

 فردای محشر است که تفسیر می شویم

 

 هرگز عزای فاطمه بی گریه جور نیست

 کی گفته ما ز اشک بر او سیر می شویم؟

 

 پاکی به نام فاطمه معنا گرفته است

 در فاطمیه است که تطهیر می شویم

 

 در شهر فاطمیه نفس تازه می کنیم

 تا خسته ما ز شهر نفس گیر می شویم

 

 با روضه ی جوان علی سینه می زنیم

 ما در جوانی از غم او پیر می شویم

 

 قدرت ندارد از تو مرا کس جدا کند

 بر حلقه های اشک که زنجیر می شویم

 

 گردنکشی هر آن که کند پیش رهبری

 ما روبروی او همه شمشیر می شویم

 

رضا رسول زاده

برگرفته از وبلاگ حسینیه

**

ادامه اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته